لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:39
فهرست مطالب
روشهای علمی و مذهبی شناخت و آگاهی.
بصورت کلی در صحبت از مذهب و دانش از روشهای گوناگونی در اقدامات مربوط به آنها استفاده میشود تا بتوان حقیقت را اثبات کرد. روشهای مذهبی عموماً ذهنی هستند این روشها با متن مقدس، شهودگرایی و با تجربه مرجع صلاحیتداری نظیر پیامبر مرتبط هستند. روشهای علمی عموماً بدنبال یک هدف هستند تنها برپایه مشاهده و تفسیر و توضیح پدیدهها استوار هستند. هر دو روش علمی و مذهبی تلاش میکنند تا به سؤالات زیر پاسخ دهند، سؤالاتی مربوط به پدیدههای باور نکردنی و رخدادهایی که از لحاظ توانایی عقل بشر غیرقابل انجام هستند و از لحاظ فیزیکی عموماً غیرقابل توجیه هستند. مردم 2 روش را برای پاسخگوئی به این سوالات بکار میبرند. در مورد تمامی سوالات غیرقابل تصور و قابل تصور و مشاهده، روشهای مذهبی توانایی پاسخگوئی دارند. برخلاف روشهای مذهبی که برای اکثر سؤالات بکار میروند، روشهای علمی برای تعدادی از سؤالات توانایی پاسخگوئی دارند. برای مثال برای این سؤال که آیا زمین مرکز جهان است یا نه هم پاسخهای علمی مطرح شد و هم پاسخهای مذهبی. پاسخهای علمی در حالی بیان شدند که وابسته به قوانین طبیعی و قوانین فیزیکی بودند. روشهای علمی تنها در مواردی که موضوع سؤال قابل مشاهده باشد پاسخهای معتبر و ارزشمندی را ارائه میکنند. بر پاین قوانین و اصول مذهبی است که میتوان بیان کرد خداوند ماوراءالطبیعه بوده و درک چگونگی ذات اقدس او برای ما امکانپذیر نیست و اوست که بوجود آورنده تمام پدیدههاست.
مشکران با تکیه بر اینکه خداوند قابل مشاهده مستقیم نیست، وجود خداوند را انکار میکنند. البته برخی از روشهای علمی هم در مورد موارد قابل مشاهده و هم غیرقابل مشاهده پاسخهایی را ارائه کردهاند. در این زمینه عدهای وجود دارند بنام پوچگراها که هیچ یک از دلایل مذهبی و نظریات اخلاقی را قبول ندارند. عدهای دیگر بنام هادیگراها تنها براین او را استدلال میکنند که هر چیزی که از نظر علمی قابل توجیه نباشد، دلایل بر عدم وجود آن نیست، این او از نظر فلسفی قابل توضیح است، بخشی از این مشکل بدلیل ناتوانی علم در توضیح و تشریح پدیدهای خاص است. آئین هندو هم به عقاید مذهبی و فلسفی و هم به تجربیات فرهنگی معتقد میباشد و خود را تنها به اصول علمی محصور نکرده است. دین بودا بر این باور است که باید در دو رنج در زندگی وجود داشته باشد تا انسان بتواند عقل و تفکر و قوه ادراک خود را از بند و حصار تمایلات پست رها کند. فلسفه کنفوسیوس بر تعلیمهای عشق و انسانیت برای آدمی تاکید دارد. این فلسفه برای آموختن، ارزش و مرتبه والایی قائل است. همینطور مباحثی چون صلح، عدالت بسیار ارزشمند هستند. شیوه چینی روشی فلسفی و توسعه یافته است که بوسیله لودرزو و چوانگ مطرح شده و در آن از زندگی ساده همراه با صداقت پشتیبانی شده است.
مسیحیت از اعتقادات یکتاپرستی است که بر پایه کتاب انجیل میباشد و از تعلیمهای حضرت عیسی پیروی میشود. روش علمی را میتوان بدین صورت تعریف کرد که روشی است مبتنی بر تجربه و آزمایش است و بر پایه اصول و قواعد علمی بنیان نهاده شده است.
اسلام، مذهب یکتاپرستی است در قرن هفتم و بر پایه تعلیمات حضرت محمد حدود 1000 سال پیش از دوران مدرن بنیان نهاده شده است. تاریخنگاران علمی، به دین اسلام به همکار هستند اینلور بدلیل کتب و متونی است که از چنین تا آفریقا و از lberia تا هندوستان را در برگرفتهاند. در دوران قرون وسطی تعدادی از متفکرات طرحی را بصورت ترکیبی از اسلام، مسیحیت، کلیمیت و کبرسچیانیتی را مطرح کردند این اور پروژهای بین علوم طبیعی و مذهب محسوب میشد.
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:20
معراج در یک نگاه
معراج از زبان پیامبر اعظم(ص)
حدیث معراج
مشاهدات پیامبر اعظم(ص) در آسمان
همراهان رسول اکرم(ص) در معراج
موعود(ع) در معراج
هدف از معراج پیامبر(صلی الله علیه وآله) چه بوده است؟
دانستنیهای شنیدنی معراج!
حکایت معراج پیامبر
پیامبر(ص) فرمود: من در مکه بودم که جبرییل نزد من آمد و گفت: «ای محمد! برخیز». برخاستم و کنار در رفتم. ناگاه جبرئیل و میکائیل و اسرافیل را در آنجا دیدم. جبرئیل، مرکبی به نام «براق» نزد من آورد و به من گفت: «سوار شو». بر براق سوار شدم و از مکه بیرون رفتم. به بیتالمقدس رسیدم. هنگامی که به بیتالمقدس رسیدم، فرشتگان از آسمان نزد من به زمین فرود آمدند و مرا به داشتن مقام و منزلت ارجمند در پیشگاه خداوند مژده دادند. آنگاه در بیتالمقدس نماز خواندم...
یکی از معجزات علمی و عملی پیامبر اعظم(ص) که به تصریح قرآن کریم در سایه عبودیت آن حضرت رخ داده، «معراج» است که در اولین آیه سورة اسرا و آیات هشتم تا هجدهم سورة نجم میتوان اشاراتی را دربارة آن مشاهده کرد. آغاز ماجرا در سورة اسرا چنین آمده است:
پاک و منزه است خدایی که بندهاش را در یک شب از مسجدالحرام به مسجد الاقصی برد که گرداگردش را پربرکت ساختیم، تا نشانههای خود را به او نشان دهیم. او شنوا و بیناست.
البته آنگونه که از روایات برمیآید معراج ضمن دو مرحله انجام شده است در مرحله اول همانگونه که در آیه فوق مشاهده کردیم ایشان را شبانه از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی سیر میدهند و پس از آن تا آسمان هفتم و تا جایی صعود میکنند که احدی جز خداوند متعال حضور نداشته است و تمام این ماجرا در بیداری بوده و بنابر نظر اکثر علمای شیعه با همین بدن جسمانی اتفاق افتاده و نه در خواب یا با روح زیرا معراج صرفاً روحانی فضیلت چندانی را برای ایشان اثبات نمیکند و چنان عظمتی را که مورد تأکید و روایات است بر نمیتابد.
مرحله دوم معراج در سورة نجم چنین توصیف شده است:
سپس [پیامبر(ص) در شب معراج] نزدیک و نزدیکتر شد، تا آنکه فاصله او [با مقام قرب خاص خدا] به اندازه طول دو کمان یا کمتر بود. در اینجا، خداوند آنچه را وحی کردنی بود، به بندهاش وحی کرد. آنچه را دید، انکار نکرد. آیا با او دربارة آنچه دید، مجادله و ستیز میکنید؟ و بار دیگر نیز او را نزدیک سدرةالمنتهی که بهشت جاویدان در آنجاست، دیده است. در آن هنگام که چیزی (شکوه و نور خیرهکنندهای) سدرةالمنتهی را پوشانده بود. چشم او هرگز منحرف نشدو طغیان نکرد. (آنچه را دید، واقعیت بود) او در شب معراج، برخی نشانههای بزرگ پروردگارش را دید.
هر چند روایات دربارة معراج آنقدر متعدد است که به حد تواتر رسیده و مورد قبول همگان میباشد لیکن راجع به زمان، مکان و تعداد دفعات وقوع آن میان محدثان، مورخان و مفسران اختلاف نظر وجود دارد:
ـ زمان اولین معراج را بهتر است نه ماه یا دوسال پیش از ولادت حضرت زهرا(س) بدانیم زیرا حضرت محمد(ص) روزی در جواب یکی از همسران خود که از شدت محبت به فرزندشان گله کرده بود، تشکیل نطفه ایشان را در آسمان و شب معراج خواندهاند.3
ـ مکان آن نیز خانه حضرت خدیجه(س) خانة امهانی خواهر حضرت علی(ع)، شعب ابیطالب، و مسجدالحرام در کنار کعبه گفته شده است.
ـ آنگونه که از ظاهر روایات برمیآید، احتمالاً معراج بیش از دو مرتبه و طی دفعات متعدد اتفاق افتاده که یکی از آنها بسیار شاخص و معروف شده که گفته شده این معراج در شب هفدهم ماه رمضان سال دهم بعثت اتفاق افتاده است.4
از قواعد فقهی که اصحاب به آن عمل کردند و آن را در ابواب مختلف فقه بر مواردزیادی از جمله عبادات و معاملات و احکام تطبیق داده اند، همین قاعده معروف و مشهور یعنینفی سبیل کفار بر مسلمین است.
و شیخ اعظم ما در صحیح نبودن بیع برده مسلمان بر کافر به همین قاعده تمسک کرده است.
در این قاعده از چند جهت بحث است:
جهت اول: مستند قاعده:
و مستند قاعده چند امر است اول: این گفته خدا در آیه 141سوره نساء: « لَن یَجعَلَ اللّهُ لَلکافِرینَ عَلَی المُؤمِنینَ سَبیلاً». و از معنیآیه ظاهر است که خدایتبارک و تعالی در عالم تشریع حکمیرا قرار نداده که آن حکم موجب راه یافتن و تسلط یافتن کفار بر مؤمنین شود. و تشریع جواز فروش برده مسلمان به کافر و نفوذ و صحت این بیع موجب تسلط یافتن کافر بر مسلمان است و با این آیه نفیشده است اجاره کردن و عاریه دادن برده مسلمان به کافر هم همین حکم را دارد. إن شاء ا... تطبیق این قاعده را بر موارد آن به صورت مفصل ذکر خواهیم کرد.
این فایل دارای 16 صفحه می باشد.
فرمت فایل:word
تعداد صفحات:60
معماری هخامنشی
یکی از ویژگیهای ایرانیان کهن و هنرمندان آنها باور به تقلید درست بوده که آن را بهتر از نوآوری بد میدانستند. تقلید یا برداشتی که منطق داشته باشد و با شرایط زندگی سازگار باشد. آریایی ها چون مردمی کشاورز بودند ودر سرزمینی آباد و خرم زیسته بودند خویی آشتی جو و سازگار داشتند.
به گمان فراوان آریایی ها هنگام کوچ و گذر از کنار دریاچه ارومیه در برخورد با معماری ارارتویی از آنالگو گرفته و آنرا " برساو " کرده اند. مردم ایران از هزاران سال پیش از چنین شیوه معماری پیروی می کرده اند چنانکه مردم ابیانه و افوشته ( در نطنز ) هم که نامی از ارارتو نشنیده اند چنین کرده اند.
نمونه های این الگو برداری هم در معماری وهم در نیارش شیوه هخامنشی یافت می شود که دو نمونه از آنها " تالار ستوندار" و " کلاوه " ها بوده است.
نیایشگاه ارارتویان دارای تالاری با آسمانه تخت چوبی بود و چون دهانه آن بزرگ بود ستون های چوبی هم در میان تالار زده می شد. همین روش را آریایی ها در شوش پی گرفتند. البته آنها ستون ها را از سنگ و دیوارهای گرداگرد تالار را از خشت می ساختند که ستبرای ( قطر ) برخی دیوارها تا پنج گزمی رسید. با بکار بردن خشت و پوشش دو پوسته تلاش می کردند جلوی ورود گرما به درون را بگیرند. بدین گونه ازمعماری ارارتویی الگوبرداری می شد درحالیکه ساختمایه ای که سازگار با آب و هوای سرد قفقاز بود در شوش دگرگون شده بود.
ساخت تالار ستوندار با پوشش دو پوسته تیر پوش پس از اسلام نیز دنبال شد. نمونه هایی از آن در مسجد جامع آبیانه مسجد گزاوشت و مسجد میدان در بناب یافت می شود.
کلاوه های ارارتویی به گونه ای دیگر در معماری هخامنشی ساخته شد. نمونه این الگو برداری ساختمان کعبه زرتشت در نقش رستم است که ساختمانی چهار گوشه سنگی که درگاه آن بلندتر از کف زمین است.
ویژکی های معماری هخامنشی
نیارش
در معماری هخامنشی آسمانه تخت با تیر و ستون اجزا اصلی ساختمان بوده است. از چوب بسادگی می شد برای پوشش دهانه هایی از 2.5 تا 3.5 گز بهره گیری کرد. ولی در معماری تخت جمشید دهانه میان دو ستون را تا حدود 6 گز ( 6.40 متر ) رسانده اند و این بزرگترین دهانه چوب پوش در جهان آنروز بود. چنین چوبی در خور این دهانه در ایران یافت نمی شد از این رو آنها چوبهای درخت کنار را از جبل عامل لبنان از راه شوش به تخت جمشید رسانده اند و آنرا به کابرده اند. نیز هخامنشیان اتاق هایی می ساختند که دو ستون در میان آن بوده و دو تیر چوبی را بر روی هم با کنف می بستند و روی ستونها می گذاشتند. بدین گونه به توانایی باربری تیر می افزودند. در تخت جمشید تالار هدیش خشایار شا را با بیست ستون ساخته اند که فاصله زیر سری آنها نزدیک به سه گز و دهانه میان دو ستون چهار گز می باشد.
درمعماری هخامنشی نو آوری های شگفتی در ساخت آسمانه تخت بکار برده می شد. برای نمونه در تیر ریزی آسمانه برای اینکه تیرچه ها در دو دهانه کنار هم سنگینی باررا برروی یک تیرباربر نگذارند راستای چیدن آنها را تغییر می دادند. بدین گونه سر هر تیرچه بالشتکی به پهنای یک تیر باربر پیدا می کرد و این برای گسترش بار تیرچه بهتر بود.
بنیاد شیوه معماری پازسی از همان ساختمانهای ساده که در سرزمینهای غرب و شمال غرب ایران و دیگر جاها بوده برگرفته شده است. اما پدیده تازه ایی که با گسترش فرمانروایی پارسها روی می دهد همکاری هنرمندان مختلف از سرزمینهای گوناگون در کار ساختمان سازی است. روشن است که کشوری به بزرگی ایران دوره هخامنشی با ملت های گوناگون مختلفی که زیر سلطه داشته این کار را می بایست انجام دهد. داریوش اول یکی از پادشاهان این دودمان در کتیبه ای بازمانده در شوش این نکته را چنین می آورد :
" این کاخ را من در شوش ساخته ام آرایه های آن از راههای دور آورده شد. زمین آن تا جایی کنده شد که به سنگ رسید. هنگامی کندن زمین که گودی آن در برخی جاها چهل ارش و در جاهای دیگر بیست ارش بود به پایان رسید پی ریزی شد و کاخ روی آن ساخته شد. آجرها به دست بابلی ها قالب گیری و در آفتاب خشک شد تیر های چوب چوب درخت سدر از کوهی به نام لبنان آورده شد و مردم آشور آنها را به بابل آوردند و از بابل یونانیها و کاریه ( کرخه ) آنها را به شوش آوردند. چوبهای در وپنجره ها از قندهار یا کرمان آورده شده اند. زر از سارد و باکتریا ( بلخ ) وارد و در اینجا ساخته شد. سنگ نفیس لاجورد و عقیق از سغدیان وارد و اینجا ساخته شد. نقره و چوب آبنوس از مصر وارد شد. زینت دیوارها از یونان عاج از حبشه و آراکونیا وارد و اینجا ساخته شد. ستونهای چوبی از دهکده ای بنام آبی رادو در ایلام وارد واینجاساخته شدند.سنگ تراشان یونانی ها وساردی ها بودند. زرگرهایی که طلاها را ساخته اند مادی ها و مصری ها بودند. مردانی که آجرها راساختند بابلی ها بودند و آنهایی که دیوارها را آراستند مادی ها و مصریان بودند. "
آنچه مهم است گردهم آمدن هنرمندان مختلف وپدیدآوردن شیوه ای متناسب و ایرانی است که درآن عناصرگوناگون بصورت منطقی در کنار هم قرار می گیرند و این هنر است. البته این کار تنها در تخت جمشید انجام نشده است در شوش نیز به همین گونه همچون ساختمان های تپه نوشیجان ساختمانی را ساخته اند گرچه بدلیل گرمای زیاد محل آن را با طبیعت اطراف وفق داده اند.
با وجودی که اوزیر ( ساختار ) ساختمانهای این روزگار از سنگ بوده است اما از دیوار خشتی نیز برای پنام ( عایق ) بهره گیری شده تاجایی که درشوش دیوارخشتی به ستبرای پنج گز(5.33متر) و تنها به صورت اسپر ساخته شده است. در تخت جمشید و پاسارگاد نیز از همین پنامها بهره گیری شده است. همین روش در ساخت تیر پوشهای تخت جمشید و دیگر بناها نیز انجام شده است. درست است که الگو از دیگر جاها گرفته شده است اما دهانه ها را تا ده متر پهنا ( از محور تا محور ستونها ) رسانده اند و این شیوه ی ساخت برای اولین بار در معماری جهان آن روز رخ می دهد.
آرایه
در شیوه هخامنشی آرایه هایی به کار رفته که هر کدام منطق خاصی داشته است. آرایه سرستون در معماری ایران ریشه کهنی دارد. در دخمه های مادی سرستون هایی بر دیواره کنده شده که همانند سرستون های ایونی یونانی هستند. شاید بتوان منطق دست یافتن به این ریخت ها را چنین پنداشت که چون برای سوار کردن و نگهداشتن دو تیر در کنار هم بر بالا و دو سوی یک ستون آنها را با ریسمانی بنام کبال به هم می بسته اند و سپس تخته ای روی آنها برای بالشتک می گذاشتند این چفت و بست و پیچش ریسمان سرتیرها کم کم دگر گون شده و همانندی چون سرستون ایونی پیدا کرده است. درتخت جمشید این آرایه در چند جا یافت می شود.
همچنین در سرستونهای کله گاوی در گودی پشت آنها سر تیرها جای می گرفته اند و از رانش آنها نیز جلوگیری می شده است. پس هر کدام از این آرایه ها در عین اینکه یک آذین بشمار میرفتند دارای منطق نیارشی هم بوده اند. هخامنشیان همواره این گفته ارزشمند را پاس می داشتند که " آزموده را نباید دوباره آزمود ".
همانگونه که می دانیم هنر پیکره ( مجسمه پپپپ) سازی در ایران چون هم دین های پیش از اسلام در ایران هم دین اسلام بت پرستی را نمی پذیرفتند چندان رواج نداشته است.
در ایران کهن جایگاهی بوده بنام " ازدیس تچار " که چون در آن بت می پرستیدند جایگاهی بی ارج و ناشایست شمرده می شده است. گفته شده یکی از افتخارات خشایارشا پس از بازگشت از جنگ ویران ساختن بتکده ها بوده است. ( ازدیس تچار واژه ای است در بر گیرنده " از + دیس + تچار " برابر بیرون کشیدن + ریخت وشکل + جایگاه " و روی هم برابر " بتکده " است ).
حال به بررسی چند بنای دوره هخامنشی می پردازیم:
پاسارگاد
پاسارگاد پایتخت فرمان روایی کوروش بود. در این که این شهر چه زمانی ساخته شده است دیدگاه های گوناگونی ارائه شده اما گمان می رود پیش از کوروش نیز جایگاه اصلی پادشاهان انشان بوده باشد. در روزگار کوروش این شهر بزرگ تر شده و بنا های تازه ای در آن ساخته شد که شایسته ی پادشاهی کوروش بزرگ باشد که پس از شکست امپراتور ماد تبدیل به یک قدرت جهانی شده بود. البته برخی بر آنند که پاسارگاد پس از پیروزی کوروش بر ارشته ویگه و به یادگار آن پیروزی ساخته شده است. زیرا جنگ نهایی میان آنان در نزدیکی این شهر روی داده است.
درباره ی نام پاسارگاد نیز مطالب گوناگونی گفته شده است. برخی آنان را پارس گده (parsa.gada) یا پارس گرد (parsa – gird) به معنی نشیمن گاه و یا لشکرگاه هخامنشیان می دانند.
برخی نیز نام آن را اصیل می دانند و بر این باورند که این نام از همان دوران باستان ( پاسارگاد ) بود و تنها شاید تلفظ واقعی آن اندکی دگرگون شده باشد.
برخی ازاینان دلیل اصیل بودن نام پاسارگاد راچنین می دانند که ( پاسارگادیان ) یکی از قبایل اصلی تشکیل دهنده ی اتحادیه هخامنشیان است که خاندان هخامنشی از افراد این قبیله بوده اند و نام شهر از نام این قبیله گرفته شده است. این گروه همچنین عنوان می کنند که ( پاسارگاد) تحریف شده ی واژه باستانی ( پزرگد ) (Pazar – gada)( پزر = گران و سنگین ) ( گد و گدا = گرز ) به معنای گرز گران ( گرز سنگین ) است. بنابراین نام قبیله پاسارگادیان به معنای گران گرزان ( کسانی که گرز سنگین حمل می کنند ) می باشد.
حال به بررسی خلاصه ای از آثار موجود در پاسارگاد می پردازیم.
آرامگاه کوروش :
کوروش بزرگ در سال 529 پ.م .در جنگ با ماساگ ها ( ( masaget کشته شد. قوم ماساگ ( ماساژت ) اتحادیه ی بزرگی از قبایل سکایی بوداند که امنیت و آسایش ناحیه ی شمالی و شمال شرقی کشور بزرگ پارس را به هم می زدند. کوروش دراین نواحی پادگانی ساخته بود که به آن شهرکوروش( cyro – polis) می گفتند.این پادگان امنیت نواحی رابه خوبی حفظ کرده بود اما ظاهرادرسال های آخر زندگی کوروش قبایل بیابانگرد شمالی که بخش بزرگی از آنان را سکایی ها تشکیل می دادند با هم یک دست شده و گروهی بزرگ را به وجود آورده بودند. کوروش برای بررسی اوضاع و هم چنین تقویت پادگان خود در آن جا آهنگ آن سامان کرد اما او در جنگ با ماساگ ها کشته شد و پیکر وی به پاسارگاد آورده و در آن جا به ابدیت سپرده شد.
آرامگاه کوروش در بخش جنوبی محوطه ی پاسارگاد قرار دارد. بنا به گفته ی تاریخ نگاران یونانی بخش بزرگی از محوطه ی پاسارگاد باغ و بوستان بوده و آرامگاه نیز در میان بوستانی خرم قرار داشته است.
بنای قبر از سنگ های آهکی با رنگ سفید متمایل به زرد ساخته شده است. قاعده ی آن مستطیلی به درازای 13.35 و پهنای 12.30 متر است. بلندی کل آن نیز نزدیک به 11 متر است. طرح کلی بنا 6 پله ای است که اتاقی با سقف شیروانی شکل بر روی آن قرار دارد. این اتاق تنها با یک در کوتاه به محوطه ی بیرونی راه دارد. در بخش مثلثی شکل بالای اتاق نقش یک گل 12 پر دیده می شود که دور آن را یک گل 24 پر با گل برگ های منحنی شکل در بر گرفته و دور آن را نیز یک گل 24 پر دیگر ( با گل برگ های تیز ) احاطه کرده است. برخی آن را نماد خورشید می دانند. محوطه ی درونی اتاق 3.17 متر درازا و 2.11 متر پهنا و 2.11 متر بلندی دارد. در ورودی نیز 78 سانتی متر پهنا و 1.30 متر بلندی دارد.
(آرامگاه کوروش)
بلندی سه ردیف پایینی سکوی بنا با هم برابر و نزدیک به ( 105 ) سانتی متر است و بلندی سه ردیف بالایی سکو نیز مساوی است ( 57.5 سانتی متر ).
درون اتاق آرامگاه بسیار ساده است اما در زمان اتابکان فارس در ضلع جنوب غربی محرابی کنده اند و به خط ثلث چهار آیه از سوره ی فتح را در اطراف آن بر سنگ کنده اند. هم چنین در روزگار اتابک مسعود بن زنگی در اطراف آرامگاه کوروش مسجدی ساخته شد که آثار آن تا سال 1350 باقی بود و پس از آن به مکان های دیگر از جمله به کاخ بارونشیمن برده شد.
نمونه ی کوچک ترآرامگاه کوروش درمنطقه ی سر مشهد کازرون وجود دارد که گویا از آن ( چیش پیش ) ( نیای کوروش ) بوده است. این بنا در ابعادی در حدود نصف ابعاد آرامگاه کوروش و بر سکویی مشتمل بر سه ردیف پله ساخته شده است.
کاخ بار :
این کاخ که در فاصله ای نزدیک به 1200 متر در سمت شمال شرقی آرامگاه قرار دارد دارای یک تالار مرکزی است که سقف آن بر روی 8 ستون ( 2ردیف 4 ستونی ) قرار گرفته است. در چهار سمت دارای ایوان است که ایوان شمال شرقی با 8 ستون ( 2 ردیف 4 ستونی ) از بقیه بزرگتر است. ایوان جنوب غربی 28 ستون ( 2 ردیف 14 ستونی ) دارد و ایوان های شمال غربی و جنوب شرقی هر کدام 16 ستون ( 2 ردیف 8 ستونی ) دارند. درکناره های ایوان جنوب غربی نیز آثار دو اتاقک دیده می شود که با یک ایوان راه دارند.
طول بنا نزدیک به 32.35 و پهنای آن 22.15 متر است. یکی از ستون های این کاخ هنوز سالم مانده است که با توجه به ارتفاع آن می توان گمان برد که بلندی تالار نزدیک به 18 متر بوده است. از هر 4 ایوان یک در به داخل تالار باز می شود که بر هر درگاه نقشی برسنگ کنده اند. ستون های این تالار و تالار نشیمن را در زمان اتابکان تکه تکه کرده و برای ساخت مسجد اطراف آرامگاه به آن جا برده بودند.
امروزه سنگ ها از اطراف آرامگاه جمع شده و به محل دو کاخ آورده شده اند اما شناخت دقیق محل سنگ ها هنوز به طور کامل ممکن نشده است.
در هر گوشه از ایوان ها نیز یک جرز سنگی وجود دارد که بی گمان سر الوار پیشانی سقف بر روی آنها قرار می گرفته است. این کاخ برای پذیرایی از میهمانان کوروش به کار می رفته است.
(کاخ بار)
تالار ورودی ( کاخ دروازه ) :
این کاخ در 200 متری جنوب شرقی کاخ بار قرار دارد و در حقیقت ورودی مجموعه ی پاسارگاد به شمار می رفته است. این کاخ در زمینی به ابعاد 28.5 در 25.5 مترساخته شده و تالارمرکزی آن دارای 8 ستون ( 2 ردیف 4 ستونی ) بوده که هر 4 ضلع آن درگاهی برای ورود و خروج داشته است. مساحت درونی تالار نزدیک به 540 متر مربع بوده است ( 24.5 در 22.20 متر ).
درباره ی این نقش مطالب زیادی گفته و نوشته شده است که در این جا مجال پرداختن به آن نیست. به طور کلی می توان آن را با نمادی از گستردگی امپراتوری بزرگ پارس به رهبری کوروش دانست زیرا هر بخش از پوشاک این نقش متعلق به گوشه ای از کشور بزرگ پارس آن روزگار است.
تاج مصری و بال های آشوری و لباس عیلامی و کفش بابلی ( برخی آن را پا برهنه می دانند) با دو شاخ اضافه در زیر تاج مصری آن هر یک متعلق به کشورهای مختلف و صاحب نامی است که در دنیای آن روز بلند آوازه بوده اند و به طور دقیق گستردگی و قدرت پادشاهی کوروش بزرگ را نمایان می سازد.
کاخ نشیمن :
این کاخ که آن را کاخ اختصاصی هم می گویند دقیقا ویژگی های یک محل دائمی زندگی را دارد ودرسطحی با ابعاد 76 متر طول و 42 متر عرض در فاصله ای نزدیک به 250 متری شمال کاخ بار ساخته شده است. مجموعه ی این بنا از یک تالار 30 ستونی ( 5 ردیف 6 ستونی ) به ابعاد تقریبی 31 متر طول و 22 متر عرض یک ایوان شمالی 24 ستونی ( 2 ردیف 12 ستونی ) با دو اتاق 2 ستونی در دو طرف آن و یک ایوان جنوبی با 40 ستون ( 2 ردیف 20 ستونی ) تشکیل شده است.
بخش بزرگ ستون های این کاخ در روزگار اتابکان برای ساخت مسجد به اطراف آرامگاه برده شده است. امروزه فقط تعداد کمی از قسمت های پائینی برخی ستون ها در محل وجود دارد که آن هم از اطراف آرامگاه به آن مکان باز گردانده شده است. با توجه به اندازه ی جرزهای برجای مانده می توان گمان برد که بلندی تالار نزدیک به 10 متر بوده است. برخی بر آنند که بخش های بالای ستون ها چوبی و تنها بخش زیرین آن سنگی بوده است. بر درگاه های اصلی نقش شاه را که پیشا پیش مرد دیگری راه می رود بر سنگ کنده اند و بر چین لباس های آن به سه زبان پارسی باستان و عیلامی و بابلی جمله ی زیر را کنده کاری کرده اند : (( کوروش شاه بزرگ هخامنشی )).
از کل جرزهای این بنا جرز گوشه ی جنوب غربی ایوان شرقی به بلندی 6.15 متر بتقی مانده که بر روی آن سنگ نبشته ای به سه زبان پارسی باستان و عیلامی و بابلی به شرح زیر از سنگ کنده اند. (( منم کوروش شاه هخامنشی ))
عده ای از دانشمندان معتقدند که کاخ نشیمن در روزگار کوروش ساخته شده است اما بخشی از بنا و هم چنین بخشی از تزئینات آن در روزگارداریوش تکمیل شده است.
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:29
پیشینه
دین اسلام در سده هفتم میلادی در شبه جزیره عربستان ظهور یافت. در خلال یک سده پس از پیداییش آن، این دین موفق به ایجاد یک قلمروی اسلامی شد که از اقیانوس اطلس در شرق تا آسیای میانه در غرب امتداد یافته بود. یکپارچگی امپراتوری اسلامی دیری نپائید و بهزودی جنگهای داخلی در آن درگرفت که در میان تاریخنگاران اسلامی به دوران فتنه معروفند. پس از این مرحله، دوره دیگری به نام دوره دوم فتنه نیز بر جامعه اسلامی تأثیرگذار شد. پس از آن دودمانهای رقیب ادعای خلیفگی مسلمانان را داشتند و یکپارچگی جهان اسلام دیگر حاصل نشد.
اما از چندین سده بدین رو جریان های فکری اسلامی رشد بسزایی دریکپارچگی جهان اسلامی داشته و جهان شاهد جوشش عظیم ازموج بیداری اسلامی درعصر حاضر میباشد.
عربستان در پایان قرن ششم میلادی در گیر و دار درد زایمان انتقال به مرحلهء یکتاپرستی بود. در دههء دوم قرن هفتم میلادی همزمان با گسترش اسلام در حجاز، در سه نقطهء دیگر عربستان نیز دین یکتاپرستی درحال شکل گرفتن بود و کسانی ادعای نبوت داشتند و دین نوینی را عرضه مینمودند. برای اینکه این موضوع را بهتر بشکافیم ابتدا باید به ترکیب قبایل عربستان در آن زمان نظری بیفکنیم.
قبایل درون عربستان پیش ازظهور اسلام به 3 مجموعهء بزرگ و رقیب و متخاصم تقسیم میشدند که هرکدام دارای خدایان قبیلهئی ویژه و کعبهء قبیلهئی خاص و آداب و رسومِ سنتی و دین مخصوص به خودشان بودند، و در آداب و رسومشان نقاط مشترک بسیاری با مجموعههای دیگر داشتند. این سه مجموعه عبارت بودند از:
1) مجموعهء قبایل یمنی در جنوب عربستان؛
2) مجموعهء قبایلِ ربیعه در شرق و شمالشرق عربستان؛
3) مجموعهء قبایل مُضَر (بر وزن هنر) در مرکز و غرب عربستان.
بزرگترین مجموعهء قبایل عربستان قبایلِ یمنی بودند؛ بعد ازآنها مجموعهء قبایل ربیعه قرار میگرفتند؛ و مجموعهء قبایل مُضَر دردرجهء سوم ازنظر جمعیتی بودند.
مجموعهء قبایل یمنی جنوب عربستان از چند بخش تقسیم شده بود: قبایل مِذحَج (بر وزن بهتر) با شاخههای متعددشان در درون یمن ساکن بودند. بعد ازاینها قبایل کِنده (بر وزن قبله) بودند که محل اسکانشان در منطقهء حَضرَموت در شرق یمن در همین سرزمینی بود که اکنون نیز شرق یمن نامیده میشود و تا مرزهای عُمان امتداد دارد و از چندین شاخه تشکیل میشد. یمنیها از نظر سنتی دارای یک خدای برتر و مشترک بودند که دارای کعبهء مخصوص به خودش بود. درکنار او خدایان کوچک دیگر نیز پرستیده میشدند که نیاهای مقدس از خاندانهای کاهنان سنتی- به نامهای وُد، یَغوث، یَعوق، نَسرا- بودند. یعنی دین قبایل یمن یک دین مبتنی بر نیاپرستی بود، و کاهنانِ مرده و زنده که نوادگان نیاهای تقدسیافته بودند، رابطان میان مردم و خدای مشترکشان پنداشته میشدند؛ و منصب کهانت از پدر به پسر دست به دست میشد. آخرین کاهن مقدس قبایل یمنی مردی بود که در تاریخ اسلام با نام اهانتآمیز «اسود عَنسی»- یعنی سیاه قبیلهء عنس- شناخته میشود. یک شاخه از قبایل یمنی به نام بنیاسد نیز درشمال حجاز میزیستند که ازنظر آداب و رسوم سنتی شباهت تام و تمام با قبایل درون یمن داشتند و دارای کاهنان مقدس قبیلهئی بودند که منصبشان موروثی بود.
قبایل ربیعه که در بخش شرقی عربستان جاگیر بودند به دو بخش تقسیم میشدند. بزرگترین بخش آن قبایل بنیبکر بودند که در شمالشرق عربستان اسکان داشتند. بعد ازاینها قبایل بنیحنیفه که محل اسکانشان در منطقهء یَمامه درشرق عربستان بود، ازنظر جمعیتی دردرجهء دوم قرار میگرفتند. خدای مشترک دستهبندیِ قبایل ربیعه الرحمان نام داشت، و دارای کعبهء مخصوص به خودش در یمامه بود. یمامه از روزگاران دور تا اوائل قرن هفتم میلادی دردرون قلمرو ایران واقع میشد.
قبایل مُضَری که سومین دستهبندی قبایل عربستان بودند به چهار دسته تقسیم میشدند: یکی بنیعامر که بزرگترین بخش قبایل مضری بود و در مرکز عربستان اسکان داشت؛ دیگر بنیتمیم که بین بنیعامر و حجاز جاگیر بودند و بعد از بنیعامر ازنظر جمعیتی مرتبهء دوم را داشتند؛ سوم هوازن و ثقیف که ازنظر جمعیتی بعد ازاینها قرار میگرفتند و در منطقهء طائف ساکن بودند؛ و چهارم قبایل قریش و کِنانه که در مکه و اطرافش اسکان داشتند و کوچکترین بخش قبایل مُضَری بودند. خدای مشترک تمامی قبایل مضری الله بود؛ و کعبهء واقع در مکه که در زمانی از تاریخ برای پرستش او ساخته شده بود در اوائل قرن هفتم میلادی برترین بیت الله نزد این قبایل بود.
دو مجموعه از قبایل یمنی نیز در زمانی از تاریخ به بیابانهای شام کوچیده بودند و دردرون مرزهای امپراطوری روم میزیستند. در میان این مجموعه در اوائل قرن هفتم میلادی قبایل کَلب ازهمه بزرگتر بودند و در بخش غربی بیابانهای شام اسکان داشتند. بعد ازاینها قبایل غسان قرار میگرفتند که در جنوب شام جاگیر بودند.