دانلود پایان نامه آماده
دانلود پایان نامه رشته روانشناسی بررسی میزان اضطراب در میان زنان شاغل و خانه دار با فرمت ورد و قابل ویرایش تعدادصفحات 150
چکیده
موضوع این پژوهش بررسی میزان اضطراب در میان زنان شاغل و خانه دار می باشد و هدف اصلی ما شناخت آثار و نتایج اشتغال زنان بر روی بیماری اضطراب است و کار زنان چه میزان بر اضطرابشان تاثیر می گذارد؟ فرضیه این پژوهش این است که بین اضطراب زنان شاغل و زنان خانه دار تفاوت وجود دارد نمونه آماری در این تحقیق 100 نفر از زنان تهرانی می باشند که در سال 85-84 به صورت تصادفی انتخاب شده اند و با استفاده از تست اضطراب کتل از 50 زن شاغل و 50 زن خانه دار بین 25 سال تا 45 سال گرفته شده است. بر اساس تجزیه و تحلیل آماری می توان گفت که به احتمال 99 در صد و P > %1 بین اضطراب زنان خانه دار و شاغل تفاوت معنی داری وجود دارد. پس در این تحقیق به این نتیجه می رسیم که کار باعث کاهش اضطراب زنان می شود و مشغله های خانه داری و تربیت فرزندان و به عبارتی خانه دار بودن زنان در بالا بردن اضطرابشان نقش موثری دارد.
پیشگفتار
در عصر حاضر زن در جامعه نقش قابل توجهی دارد و اغراق نگفته ایم اگر به گوئیم بخشهایی از جامعه در دست زنان شاغل است وجامعه بروی آنها حساب می کند زن در عصر حاضر در خانواده و هم در جامعه نقش مهمی را ایفا می کند ، از جمله تربیت فرزندان آگاه و عالم، فراهم کردن محیط آرام و ایجاد آرامش در خانواده و فعالیت در امور اجتماعی و فرهنگی، اقتصادی و سیاسی موجب شده است که باری از جامعه را بدوش بکشند و پا به پای مردان در پیشبرد اهداف جامعه نقش مهمی داشته باشند حتی زنان در بخشهایی مشغول فعالیتهایی هستند که مردان نمی توانند جایگزین آنها شوند در عین حال شرایط اجتماعی فرهنگی جامعه در خیلی از موارد پویایی متناسب با آنرا نداشته است. اشتغال زنان از سوئی با مسائل جاد و برخی از موارد مواجه گردیده و از سوی دیگر اختلاف عقیده را در میان گروه های مختلف مردم موجب شده است. (ساروخانی، باقر، 1370ص 167) هر چه نقش زنان در فعالیت های اجتماعی بیشتر می شود، و هرچه از تفاوتهای زنان و مردان در به عهده گرفتن مقامها و مسئولیتهای گوناگون کاسته می شود، زنان بیشتری به مناصب مدیریتی در سازمانها و نهادهای مختلف دست می یابند و همراه با آن با دشواریها و مسائل پیچیده مدیریت مواجه می شوند که متاسفانه هنوز این گونه دشواریها برای مدیران زن به قوت دو چندان خود نمایی میکند . (مریلین . نینگ 1376) جامعه امروز، اجتماع تبادل اطلاعات است و آنچه رشد همه جانبه را در جامعه تسریع می کند، سرعت بخشیدن به این تبادل است . زنان به عنوان نیمی از پیکره اجتماع از این قاعده مستثنی نیستند، و بی تردید آنچه می تواند این قشر از جا معه را به رشد مورد انتظار و به شرایط مطلوب برساند، انتقال و تبادل اطلاعات در مقولات مختلف مورد نیاز و مربوط به آنهاست.
گرایشهای جهانی اشتغال زنان
نگاهی به وضعیت اشتغال زنان ایرانی
مقدمه:
با وجودیکه زنان نیمی از جامعه انسانی را تشکیل میدهند اما حضور آنان در جامعه پررنگ به نظر نمیرسد. نادیده گرفتن زنان، نابرابری در دسترسی به منابع و امکانات موجود، وجود برخی تبعیضهای اجتماعی، عدم وجود یک نگرش همهجانبه درباره زنان و غیره از جمله دلایلی میباشند که نقش برجسته این قشر از جامعه را کمرنگ و کمرنگتر ساخته است. البته نباید این نکته را از نظر دور داشت که در حال حاضر زنان و مسائل مربوط به آنها برای حکومتها، سیاستگزاران، فعالان حقوقی و پژوهشگران اهمیت ویژهای یافته جهتگیری دولتها درباره توانمندیها و مشارکتهای اقتصادی و اجتماعی زنان دستخوش تغییر شده است.
همانطوریکه در شماره گذشته اشاره شد در صدد بر آمدیم در این برداشت تصویری از سیمای اشتغال زنان را ایران ارائه دهیم ...
در حالیکه در سالهای اخیر شاخصهای مربوط به اشتغال زنان در فعالیتهای اقتصادی تغییر چندانی نداشته است، اما تفاوت این شاخصها در میان زنان و مردان شاغل همواره قابل ملاحظه بوده است. بدین ترتیب مشاهده میشود که جامعه ما نتوانسته از نیروی کار بالقوه زنان به صورتی کارآمد استفاده و آنان را به عرصه تولید هدایت کند. آمار نشان میدهد که در بسیاری از کشورهای پیشرفته صنعتی، سهم زنان در فعالیتهای اقتصادی از 60 درصد هم بیشتر است. در حالیکه سهم زنان در کشورهای در حال توسعه از 30 درصد فراتر نرفته و این میزان در کشور ما حدود 12 درصد است. سرمایهگذاری در آموزش زنان از یک سو به افزایش مهارتها و آمادگی برای ورود این قشر از جامعه و به بازار کار و توسعه اقتصاد پایدار مبتنی بر دانش و کاربرد فناوری کمک میکند و از سوی دیگر تحولی قابل ملاحظه در جهانبینی و فرهنگ آنان در جایگاه مادر و تربیتکننده نسل فردا به وجود میآورد. هدف این مقاله تحلیل عوامل مؤثر در اشتغال زنان است و نشان داده خواهد شد که چگونه رشد جمعیت، رشد اقتصادی و افزایش تحصیلات زنان در میزان اشتغال آنان در بازار کار تأثیر میگذارد.
تمایل زنان به شرکت در بازار کار و دستیابی به موقعیتهای اجتماعی و اقتصادی بهتر، همراه با نبود فرصتهای شغلی کافی برای زنان دارای تحصیلات متوسطه و نرخ بالای بیکاری آنان، از جمله انگیزههایی بوده است که زنان را به سمت کسب تحصیلات عالی سوق داده است. با وجودی که رابطه تحصیل و اشتغال دو طرفه است اما تحصیل بیشتر و مشارکت جاری زنان در بازار کار رابطهای معکوس پیدا کرده است.
یافتهها:
براساس یافتههای پژوهشهای صورت گرفته، بین میزان موالید و میزان اشتغال زنان در ایران رابطهای منفی داشته به طوری که به ازای 1 درصد افزایش درنرخ باروری، اشتغال زنان ایران 23 درصد کاهش مییابد. در نیم قرن گذشته سطح باروری در کشور تغییرات قابل ملاحظهای داشته است. محاسباتی که بر پایه اطلاعات مربوط به سرشماری عمومی نفوس و مسکن 1345 انجام شده نشان میدهد که در سالهای مزبور میزان باروری در کشور در سطح بالایی قرار داشته و در سالهای بعدی تا حدود 20 درصد و بیشتر کاهش یافته است. این تحولات حاکی از وجود زمینههای مناسب برای کاهش سطح باروری در کشور نشان میدهد که همگام با کاهش درصد باروری در زنان ایرانی میزان اشتغال آنان افزایش یافته است که این امر نشاندهنده آن است که بین این دو متغییر رابطه معکوس وجود دارد. از طرف دیگر، فرد فقط زمانی وارد بازار کار میشود که دستمزد بازار بیش از حداقل دستمزد مورد انتظار او باشد. عواملی نظیر خانهداری و نگهداری از فرزندان دستمزد کف زنان را افزایش میدهد و موجب کاهش احتمال شرکت آنان در بازار کار میشود. بنابراین افزایش تعداد فرزندان و داشتن فرزند کوچک مسئولیتهای خانگی زنان را، حتی در صورت استفاده از خدمات مهدکودک، افزایش میدهد و همانطور که گفته شد، این عامل موجب افزایش دستمزد کف و ایجاد محدودیت برای اشتغال زنان میشود.
افزایش قابل توجه تعداد دانشآموزان و دانشجویان دختر از جمله عواملی است که در سالهای اخیر در جهت کاهش حضور زنان در بازار کار عمل کرده است. اگر در آینده هم سهم جمعیت در حال تحصیل از کل جمعیت 10 ساله و بیشتر زنان رو به رشد باشد، این عامل در جهت کاهش نرخ مشارکت زنان در بازار کار عمل خواهد کرد. باید توجه داشت که تمایل زنان به شرکت در بازار کار و کسب موقعیتهای اجتماعی و اقتصادی بهتر، همرا با نبود فرصتهای شغلی برای زنان دارای تحصیلات متوسطه و نرخ بالای بیکاری آنان، از جمله انگیزههایی بوده است که زنان را به سمت کسب تحصیلات عالی سوق داده است. این در حالی است که با وجود رابطه دوطرفه میان تحصیل و اشتغال، تحصیلات بیشتر زنان، نرخ مشارکت آنان در بازار کار را کاهش داده است.
متغیر بعدی سرانه تولید ناخالص داخلی است. به طور کلی افزایش تولید ناخالص داخلی تأثیر مثبت بر اشتغال نیروی کار زنان میگذارد. به عبارت دیگر، رشد تولید ناخالص داخلی، از طریق ایجاد ظرفیتهای جدید اقتصادی، فرصتهای شغلی بیشتری برای زنان فراهم میکند و زنان را از فعالیتهای خانگی به سمت فعالیتهای بیرون از منزل سوق میدهد. بنابراین بین سرانه تولید ناخالص داخلی و میزان اشتغال زنان یک رابطه مثبت وجود دارد به این معنا که با رشد سرانه تولید ناخالص داخلی میزان اشتغال زنان نیز افزایش مییابد. از این رو، اجرای سیاستهای مؤثر در افزایش تولید ناخالص داخلی و رشد اقتصادی جامعه از الزامات اشتغال زنان است، به نحوی که 1 درصد افزایش در سرانه تولید ناخالص داخلی موجب 31% افزایش اشتغال زنان در کشور میشود. مسلماً رشد سرانه تولید ناخالص داخلی سبب رونق اقتصادی و ارتقای سطح اقتصادی جامعه میشود و در نتیجه میزان حضور و اشتغال زنان در جامعه و بازار کار افزایش خواهد یافت.
تحصیلات عالیه عامل مهم دیگری است که در اشتغال زنان مؤثر است. با افزایش سطح تحصیلات و آموزش زنان، احتمال ورود آنان به بازار کار و یافتن شغل، به خصوص در بخش صنعت و خدمات، افزایش مییابد.
افزایش سطح تحصیلات، علاوه بر اینکه فرصتهای اشتغال را برای زنان افزایش میدهد، موجب بالا رفتن سطح دستمزد آنان در بازار کار نیز میشود و در نتیجه، احتمال آنکه دستمزد بازار بالاتر از دستمزد کف زنان قرار گیرد و این گروه وارد بازار کار شوند افزایش مییابد. با افزایش قابل توجه زنان دارای مدرک دانشگاهی، سهم این گروه از زنان در کل نیروی کار شاغل زن افزایش خواهد یافت. اگر فرد کار بیشتر را بر فرزند بیشتر ترجیح دهد، سطح آموزش خود را افزایش میدهد زیرا احتمال پیدا کردن شغل مناسب با افزایش میزان آموزش و تحصیلات بالا میرود. بر این اساس، وقتی سطح تحصیلات بالا میرود، هزینه فرصت داشتن فرزند بیشتر و نرخ مشارکت در بازار کار افزایش و نرخ باروری کاهش مییابد. در جامعه شهری ایران، فرصتهای شغلی مناسب اغلب تنها برای آن دسته از زنان وجود دارد که از آموزش عالی بهرهمندند. در مجموع، میتوان گفت که با افزایش سهم زنان دارای مدرک دانشگاهی در نیروی کار، کل سهم زنان از اشتغال هم افزایش مییابد. علاوه بر این باید افزود که در سالهای اخیر، نسبت جمعیت فعال دارای تحصیلات عالی به کل جمعیت فعال کشور در حال افزایش بوده و در نتیجه، ترکیب بازار به نفع زنان دارای تحصیلات عالی در حال تغییر است. از طرف دیگر افزایش تعداد فارغالتحصیلان دانشگاهها باعث شده که مؤسسات دولتی و خصوصی از افراد با تحصیلات عالی استفاده کنند.
آخرین عامل مطرح شده در الگو مؤثر بر اشتغال زنان ایران، نسبت سرمایهگذاری به میزان تولید ناخالص داخلی است که در واقع مبین و معیار سطح توسعه جامعه است. نتایج نشان میدهد که به ازای 1 درصد افزایش در نسبت سرمایهگذاری به تولید ناخالص داخلی، شاهد 18% افزایش در سهم اشتغال زنان هستیم. ایجاد زمینههای جذب سرمایه و افزایش سرمایهگذاری موجب گسترش بخشهای مختلف اقتصادی و در نتیجه افزایش تولید و اشتغال مولد به طور اعم و افزایش اشتغال برای زنان دارای تحصیلات عالی به طور اخص میشود. در مراحل اولیه حرکت به سوی توسعه اقتصادی، به طور معمول زنان در حاشیه قرار میگیرند چون مردان در دسترسی به فناوری و تحصیلات از اولویت برخوردار میباشند. پس در مراحل آغاز گسترش شهرنشینی و صنعتی شدن، زنان به سمت تولید خانگی و مردان به سمت تولید کارخانهای سوق داده شده ولی با پیشرفت فرآیند صنعتی شدن، بالا رفتن سطح تحصیلات زنان، کاهش نرخ باروری و مقرون به صرفه بودن استفاده از کارگران محلی، سهم زنان در نیروی کار افزایش یافت.
زنان، آموزش عالی و بازار کار
با وجود همه تغییراتی که کم و بیش در عرصههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه در حال گذار ایران در طی دهههای اخیر صورت گرفته و در جریان است اما هنوز بسیاری از الگوها و ساختارها و مناسبات سنتی قدیم در زوایای مختلف و اعماق این جامعه به قوت خود باقی ماندهاند و در برابر تغییر و توسعه مقاومت میکنند. نمونهای از این مقاومت را میتوان در آن بخش از هنجارهای اقتصادی و فرهنگی و نگرشها و ساختارهای ثروت و قدرت دید که عملاً وضعیتی از عدم تعادل جنسیتی در بازار کار نیروی انسانی، حتی در سطح نیروی انسانی متخصص، به وجود آورده است. پرسش اصلی آن است که آیا عرضه و تقاضای نیروی انسانی متخصص در کشور ما از تعادل جنسیتی لازم برخوردار است و اگر نیست به چه علت است و چه راه حلی برای آن وجود دارد؟
عدم تعادل جنسیتی در بازار کار نیروی انسانی متخصص
سلطه نظام مردسالاری بر ساختارها و مناسبات جامعه ایران به نابرابریهای جنسیتی، هم در عرضه نیروی کار متخصص و هم در تقاضا برای آن، به زیان زنان انجامیده است. برای روشنتر شدن این موضوع ابتدا به وضعیت عرضه نیروی کار متخصص در ایران میپردازیم
ینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:3
عوامل بیولوژیکی، روحی، محیطی، فرهنگی و اجتماعی در افسردگی زنان اثرگذار هستند. در هر لحظه ممکن است حداقل ۱۵ تا ۲۰ درصد افراد بزرگسال جامعه، عوارض و نشانههای افسردگی شدید را از خود بروز دهند. البته همه انسانها در طول زندگی در دورههای کوتاهمدت ممکن است به علت از دست دادن عزیزان، ناکامی و شکست در مسائل مختلف دچار یأس و ناامیدی شوند که این عوامل در کوتاهمدت منجر به افسردگی میشود. براساس یافتههای روانشناسان پیش از آنکه دختران و پسران به سن بلوغ برسند، میزان افسردگی در هر دوی آنها به یک اندازه است و تنها پس از دوران بلوغ است که اختلاف و تفاوتهای مربوط به افسردگی در آنها به صورت آشکار قابل تشخیص است. نوسانات شدید هورمونی در زنان میتواند تاثیری شگرف بر زندگی آنها بگذارد و با توجه به تاثیری که بر زندگی شخصی و اقتصادی و ارتباط آنها با دیگران میگذارد است که گفته میشود زنان بیش از مردان در معرض ابتلا به افسردگی هستند.
وجود تبعیض بین دختر و پسر، حاکمیت باورهای غلط در خانوادهها، احساس تنهایی، داشتن شرم و حیا، بروز مشکلات و ناراحتیها، بیتوجهی والدین به دختران، سوءاستفاده از زنان، تحکم و جبر، اذیت و آزارهای جسمی و… از جمله عوامل مهم روانشناختی در ابتلای زنان به افسردگی هستند. از دیگر عواملی که زنان را به سمت افسردگی سوق میدهد، میتوان به استرس و فشارهایی که آنها در درون و بیرون خانه تحمل میکنند اشاره کرد. مشکلات مالی زنان خانهدار با ایجاد روزمرگی در آنها میتواند در ابتلای آنها به افسردگی موثر باشد. افسردگی در زنان به شکل افسردگی فصلی، افسردگی دوران بارداری، افسردگی پس از زایمان و افسردگی پیش از قائدگی و پس از یائسگی بروز میکند. افسردگی تنها مربوط به دلایل زیستشناختی و بیولوژیکی نیست بلکه استرسهای ناشی از زندگی اجتماعی و فرهنگی نیز در این بیماری موثرند. علائم افسردگی در زنان به شکل احساس گناه، بیهودگی، خستگی، آشفتگی در خواب و اضافه وزن دیده میشود که علائمی متفاوت از افسردگی مردان است
امروزه رابطه مصرف و جنسیت، به یکی از مسائل اساسی و پدیدهای اجتماعی تبدیل شده است. به طوریکه نظریهپردازان بر این اعتقادند که «مصرفگرایی، دین جوامع قرن حاضر است و خانواده کانون این معبد است