نوع فایل: word
قابل ویرایش 34 صفحه
انتزاع در تفکر معماری
کاملا امکان آن هست که کلیه فرمها را در ذهن ساخت بدون آنکه هیچ ماده ای را وارد جریان کرد، با طراحی کردن و تعیین مدارهای ثابت و ارتباط خط های گوناگون و زاویه ها. (لئون باتیستا آلبرتی. 1755b.1. 1. چیز سختی نیست تصور کردن اینکه دو تا بچه نمی توانند با همدیگر تقسیم کنند کیک شگریشان را وخش خشر rattle خشر و مابقی خرت و پرت های کوچکشان را، تا زمانیکه آنها ابتدا با همدیگر تعداد زیادی اجزای جدا از هم را تلفیق نکنند، بنابراین در ذهن آنها ایده های انتزاعی کلی شکل می گیرد، و آنها را با هم پیوند می دهند با هر اسم معمولی که آنها از آن استفاده می کنند. (جورج برکلی) اصل دانش بشری. 146
دلیل و هدف هنر شامل نگه داشتن سوژه ها و اشیاء در نهایت درستی و زیبایی آنهاست، و جمع آوری آنها در تعداد کمی نظرات کلی که تمامی نظرات و ایده ها را به روشنی بیان کند، و سازمان دهی استوار حقایق در اطراف آنها (آلفرد نورت وایت هد). 1914 نشانه های برگزیده برای سازمان ریاضیات شاخه لندن – ثبت شده در لاوسن 1980: 146.
بدون انتزاع هیچ چیزی از هر نوعی وجود ندارد که فکر بتواند روی آن جمع شود و مهارت انجام کاری را داشته باشد. علاقه خاص من استفاده کردن از قطعات آشناست، بیشتر قطعات ارزان و کم ارزش، و قرار دادن آنها در کنار همدیگر به شیوه ای که قبلا هرگز نبوده است. بنابراین به چیزی برسم که عجیب و انقلابی (آوان گارد) و ذهنی و اغلب دیریاب باشد، اما تنها با استفاده از قطعات و وسایل معمولی. من فکر می کنم که بهترین روش است برای درست کردن چیزهای نو و انقلابی. در مقایسه با خلق صرف یک مجموعه کاملا نو از اشکال دیوانه وار.
چارلز مور – در آشپزی و کلوتز، 1973: 235
البته، انتزاع همیشه جزء جدایی ناپذیر شکل های هنری بوده و قطعا خواهد بود، حتی در قوی ترین و بیشترین اثرهای هنری طبیعت گرا، کاملا فاقد انتزاع نیستند و در میان عاملهای ترکیبی و عینیت زیبایی شناسی وجود دارند – انتزاع و هنر عناصری نه تنها مفهومی بلکه عملا غیر قابل تقسیم هستند. آنها متعلق به antinomoise هستند که هنر دیالکتیک مدیون وجود آنهاست. پیدایش آبستره قطعاً، مانند دبرک های مخالف آن، در درجات مختلف و موقعیت های تاریخی متفاوت، اجبار اجتماعی، و جنبش های سبکی اتفاق افتاده است. آنورلد هاوستر 1974: 691
هنگامیکه ساختمان سازی در روند تکنولوژیکی نثر است، معماری شعر است، و ضرورتاً یک برنامه انتزاعی به خودی خود یک تشیبه ناشی از آن است برای تصویری از جهان و بودن (آلبرتو – پریز – گومز 226-1984 اثر – انتزاع (آبستره) واژه ای است که به راحتی مشخص شود با پیدا کردن آن در فرهنگ لغت، اگرچه از لحاظ ریشه شناسی از لاتین ab – به معنی off خاموش و +trahere به معنی طراحی است.
لویی کان
سکوت و نور
سکوت چندان چیز خاموشی نیست. مثل اینست که بگویید بی نوری، ناتاریکی، اینها کلماتی ساختگی هستند. ناتاریکی با چنین ترکیبی وجود ندارد. اما چرا؟ بی نوری و ناتاریکی می خواهند که باشند می خواهند اظهار شوند. آیا مرزی میان این دو کیفیت (نور و سکوت) – قابل اندازه گیری و غیر قابل اندازه گیری وجود دارد. آیا یک مرز می تواند به اندازه ای نازک باشد که مرز میان این دو نیرو و کیفیت در نور باشد؟ هر چیزی که مرز قرار دهید خود ضخامتی دارد حتی اندیشه ها و فکرها هم ضخامتی دارند. اما می شود گفت در تابش نور بر سکوت و سکوت بر نور این مرز محقق می شود و آن لحظه الهام است.
هنر زبان انسان است. زبانی ناشی از یک تمایل فراتر از نیازهای اولیه تمایل به بودن به ابراز شدن.
من اعتقاد دارم ما زندگی می کنیم برای اینکه ابراز شویم. تمام انگیزه وجود، بیان شدن است و آنچه طبیعت به جا می دهد، ابراز این بیان است.
من یقین دارم که هر موجود زنده ای به گونه ای دارای حس خودآگاهی و هوشیاری است و من آرزو می کنم دستاورد ارزنده عدم بازشناختن این کیفیت غیر قابل اندازه گیری باشد.
در ساختمان گردهمایی ها به من مکانی فکر کردم که حس گفتگو و تماس ذهن ها و اندیشه ها را القا کند. جایی باشد برای تماس افکار. مکانی برای یک اتفاق. در ساختمان گردهمایی ها، شما اندیشه را حس می کنید وجود دارد: اما حضور ملموس ندارد.
مکانی برای یک اتفاق.
شما باید به دنبال کیفیتی معمارانه باشید نه به دنبال یک هدف مشخص. شما باید بتوانید فضایی خلق کنید که در آن هیچ عنصر جدا کننده ای استفاده نشده باشد. اما جدا کننده ها به مرور زمان شکل بگیرند. این یک کیفیت معمارانه است، کیفیتی شبیه به مکان های مذهبی که به ما می گویند. این سنگ به حکم این که آنجاست با سنگ های دیگر تفاوت دارد. با سنگهای دیگر که در دل کوه و و می شود از روی آنها پرید. این نقطه آغاز معماری است.
«وجوه تمایزی که من بین تناسب پذیری و تناسب ناپذیری، شکل ظاهری و طرح یا بین فضای خدماتی و اصلی قایل هستیم، مشخصات دو گانه ای است که همچون ابزار کار، مورد استفاده قرار می گیرد. در حقیقت ذهن انسان متمایل است همه را در چارچوبی یکسان به تصور درآورد.»
لویی کان، در بیان مطلب دارای روش خاصی است. بیش تر از آن که این روش عجیب بنماید، حالت رویایی آن بنظر می آید و این، شاید به این دلیل بوده که او امیدوار بوده است در بیان موضوعات، روش مناسب تر و بهتری را خلق کند. ولی با این همه، بیان او بیشتر حاصل تجربه ی اوست. گو اینکه اعتقاد وی درباره افکار و نظریاتش جزمی و مطلق می باشد.
سکوت و نور
روشی که لویی کان در بیان و تعریف زیبایی و فلسفه به کار می برد به طور مطلق ذهنی می باشد. او مطالب خود را به شیوه ای شاعرانه و فی البداهه بازگو می کند که بی شک این روش را باید ناشی از کار فکری عظیم و در عین حال منحصر به فرد و استثنایی او بدانیم. کان، از درک ماهیت اشیا و مناسبات آنها در شالوده ی این روش متفاوت خود، به نگرش دیگری نیز عقیده مند است که ما آن را نظم می نامیم. لویی کان بر این عقیده است که از طریق هنر، می تواند معنا و مفهوم نظم آشکار شود. در اکثر نظریه های کلاسیک و متقدم، تعبیر زیبایی، در بیشتر موارد پایه و اساس معیارهای قضاوت درباره ی یک اثر هنری می باشد.
نتیجه ی این نگرش آن خواهد شد که مفهوم و تصور عمومی زیبایی – در مقام یک ارزش پر معنا – بر هر گونه معرفت از وجود ارزش های ویژه ی دیگری که در یک اثر هنری متبلور هستند برتری پیدا خواهد کرد. بدین معنا که آن چه زیباست، عالی تر و متعادل تر می باشد.
هم چنین آن ارزش های متبلور در یک اثر هنری باید دارای درون مایه ای تعیین کننده بوده و یا قابل توصیف باشد. همچنان که لویی کان با قاطعیت ابراز می کند، محتوای زیباشناختی یک اثر سوای یک شکل زیبا دارای کمیت زیبایی است و و ممکن است بعد از آن که اثر هنری اجرا شد بتوان آن را تایید کرد و به رسمیت شناخت. ارزش ها نیز پیش از ظهور هرگز قبل از مفاهیم کلی درک نخواهند شد. در هر حال هنر وجود دارد و حضور خود را حتی بدون ارتباط با شرطی اساسی و اصلی همچون زیبایی باز هم توجیه خواهد کرد. در این زمینه، بین مفهوم نطم از دید لویی کان و معماری او، رابطه ای وجود دارد. اعتقاد او درباره نظم- که پایه و اساس کارهایش می باشد- نه تنها نسبت به آن چه که تا به حال ابراز نشده اشت؛ بلکه نسبت به باور عمده خود وی نیز صادق است. آنجا که می گوید: «هیچ چیز به تنهایی از خود، اثر مفیدی بر جای نمی گذارد مگر آن که در یک مجموعه کلی دارای، اثر مفید باشد.» او معتقد است سکوت، سرچشمه تمام مظاهر هنری است همان گونه که «آندره مالرو» به هنر نام « ندای سکوت» اطلاق می کند. در واقع تنها سکوت است که بر مفهوم زیبایی، تقدم و اولویت دارد. برای لویی کان، تنها نظم است که می تواند قابل فهم و ادراک باشد و آن، آگاهی از ارتباط مشترک بین تمام اجزای هستی و همان تحقق کامل قوانین طبیعت است که به واسطه ی آن تمام جهان هستی به وجود می آید.
او بر این باور است که استنباط نظم موجود از درک محتوای مجسم آن دشوارتر است و تحقق همین نظم، سرچشمه ی شادی و سرور است. هیچ کار هنری وجود ندارد که در ساختن استادانه ی آن حتی اگر دارای مضمون ناخوشایند و غم انگیز باشد لذت وجود نداشته باشد و لذت، در آن سکوت، یعنی در آن احساس مشترک ابدی نهفته در بطن هنر، وجود دارد. بنابراین می توان گفت هنر، بین آنچه وجود دارد و آن چه که هنوز به وجود نیامده است یک نوع اتحاد و یک پارچگی ایجاد می کند.
با این همه، اگر چه ابزار و وسایل هنری همچون اشکال و سازه ها و نیز قوانین و ضوابط، به طور معمول وجود دارند، ولی هر اثر هنری ضمن وفق دادن خود با آنها، باید خصوصیت ذاتی و اصالت خود را نیز نمایان سازد.
در طول تاریخ، تمام آثار ارزش مندی که برای اول بار ظاهر شده اند، مانند چرخ ارابه، هواپیما و یا حتی سمفونی پنجم بتهوون، از ادراک انسانی که از نظم جهانی سرچشمه می گیرد به وجود آمده اند و نه، تنها از چند مفهوم زیباشناختی. در حالی که آغاز هنر، مبتنی بر سکوت است، اشیا و پدیده هایی که ما را احاطه کرده اند مبانی فعلی ظواهر هنری هستند. برای مثال در نظر لویی کان، نور، دنیای پدیده ها را معرفی می کند و علاوه بر آن که وسیله ای است برای مشاهده ی اشیا، خود سرچشمه ی حقیقی ماده است. نور، معرف طبیعت با تمام قوانین پیچیده ی آن است و لویی کان درباره ی آن می گوید: «تمام طبیعت، نور است.»
به کلامی دیگر، لویی کان استفاده از مواد را متناسب با طبیعت آنها توصیه می کرد چرا که این ماده، سرانجام با دست و کار انسان تغییر یافته و کامل می شود. کان معماری، مانند تمام هنرهای دیگر، شکاف و فاصله ی بین انسان و طبیعت را به گونه هم آهنگ برطرف کرده است. وی این موفقیت را نه به سبب ارایه ی نظریه ها زیباشناختی بلکه به خاطر احساس مسئولیت عمیق خودش در برابر واقعیت ها دست آورده است. بدین جهت معماری وی از نوع «کم دوام و سست» نبوده با کاملا مستحکم و پر ابهت، مانند تمام کارهای نو و ابتکاری، جلوه گری کرده است.
در تاریخ فلسفه، نظریه ی ماده المواد یا ماده ی اصلی جهان هستی مورد توجه فلاسفه ی یونانی بوده است. عده ای آب، برخی هوا و برخی مواد دیگر را به عنوان ماده ی اولیه معرفی کرده اند. لویی کان نیز به پیروی از آن مکاتب، نور را ماده ی اصلی می داند.
ابدیت دو برادر را مانند است.
تجلی یکی با بیان است.
و آن دیگری تحقق را متظاهر می سازد.
یکی نور چشم نواز است و دیگری نور خیره کننده.
ماده در پرتو نوری که از چشمه های گردآمده ساطع می شوند.
در یک رقص وحشی شرکت می جویند.
فهرست مطالب:
1- انتزاع در تفکر معماری
لویی کان
سکوت و نور
سکوت و نور
احساس انسانی
احساس مکان
آداب و رسوم انسان
هنر معماری
1- احساس ترکیب در کل بنا
2- استفاده از مواد و مصالح ساختمانی، متناسب با طبیعت آنها
3- احساس فضای معماری به عنوان هدف اصلی
4- اهمیت نور به منزله ی بخشی از طرح
5- تناسب ها و ارتباط های معمارانه