مقاله اسطوره های بابل

مقاله اسطوره های بابل

آنچه در «مجموعه گردونه تاریخ» می آید گوشه هایی است از واقعیتهای تاریخی و افکار و تحلیلات انسانها که خوب یا بد، خویشاوند یا ناخویشاوند، و اسرار آمیز یابی رمز و راز، در گذشته های دور و نزدیک، به طور مستقیم و غیرمستقیم، بر سیر تحولات سرزمینهای آشنا و ناآشنا و جوامع گوناگون بشری تاثیر نهاده است.

هدف «گردونه تاریخ» نه توضیح و تشریح فنی رویداد ها که بیان چگونگی وقایع و توضیف چهره های تاریخی بازمان ساده اما هستند و تفکر برانگیز است، در صورتی که بخصوص برای جوانان و نیز بزرگسالان در سطوح مختلف فرهنگی و علمی و اجتماعی، سودمند و سرگرم کننده باشد.

قبل از اینکه زمانی در کار باشد هیچ چیز در دنیا وجود نداشت مگر آب که در کنار هم جاری بودند و خدای جداخانه را می پرستیدند. خدای آب شیرین آیا سود خدای آب شور قیامات همراه بود.

که از آن 2 یک پسر به نام راهمر و یک دختر به نام لاهاسو به وجود آمد و از این دو فرزندانی به نام های آنشار و کیشار از این نسل به بعد بود که جهان شکل گرفت و زمان کم کم به جریان افتاد زمان خدا نبود بلکه احساس آنها نسبت به خویش بود فرزند آنشار و کیشار آنو مالک آسمان بود که شبها تاریک و روزهای روشن بود. فرزند او اتا نام داشت که با تولد او روح پدیدار

گشت. زیرا اتا تنها یک چیز نبود و بلکه هم پدیده ها به نوعی در او   بود و هیچ چیز از چشم او پنهان نبود.

از این رو الاهه ها نسل به نسل پدیدار گشتند خدای سنگ، کوهساران و... که با اراده اتا خلق می شدند دیر زمانی نگذشت که جهان پر از سروصدای بچه هاشد که حوصله خدایان را به سر می بردند اما تیامات حوصله بیشتری به نسبت به آمپو داشت. و سرانجام آسپو با مشورت مومو دلتنگ بدجنس او نزد تیامات رفت تا از او کمک بخواهد ولی به جای آرامش سرو صدای زیادی راه انداخت. و تیامات از یاری همسرش سرباز زد.

آسپو به تحریک مومو همه خدایان را جمع کرد و آنان را از تصمیمش مطلع کرد آنها هم که ترسیده بود بیشتر صدا می کردند و فقط اتا دانا که از قبل منتظر چنین پیشامدی بود پس از مدتی درنگ انجام تصمیمش را گرفت در کوزه آبی دردی خواند و به مومو آپسو تعارف کرد آنها از آب نوشیدند و به خواب سنگینی فرو رفتند اتا هم سریعاً علائم قدرت آپسو را برداشت و سرش را از بدن جدا کرد. و مومو را مانند میمون زندانی کرد و وقتی قدرت اتا علنی شد برفراز کوه ابنان قصری بنا کرده و با الهه وامیکنا ازدواج کرد که ماحصل آن پسری به نام امیر مردوخ بود که از مادر زائیده نشده دردانه همه بود او خیلی زود بزرگ شد و پدرش که از داشتن فرزند زیبایی مانند او به خود می بالید تصمیم گرفت قدرتی را 2 برابر به او بدهد. که نشانه ای او 2   بودن چشم و گوش دهانش بود که در همه حال از آن سود می جست و از آن برای جاسوسی استفاده می کرد اما کارهای او کم کم از شوخی به در نرفته و شورش را در آورده بود. مثلاً یک روز اژدهای نگهبان قصر خدایان را بست تا جایی که همه از آن وحشت داشتند مانند سگ کتک خورده خوار و زبون شد.

اتا نیز از همه این کاره ها خنده اش می گرفت و می دانست غایت جهان به این شیطنت ها بستگی دارد اما عمه ها و خاله او را سبکسر می دانستند و درنهایت نزد مادر بزرگ بیتامات رفتند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

این مقاله به صورت  ورد (docx ) می باشد و تعداد صفحات آن 45صفحه  آماده پرینت می باشد

چیزی که این مقالات را متمایز کرده است آماده پرینت بودن مقالات می باشد تا خریدار از خرید خود راضی باشد

مقالات را با ورژن  office2010  به بالا بازکنید



خرید و دانلود مقاله اسطوره های بابل


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.