فهرست مطالب
مقدمه و آشنایی بامحل کارآموزی ........................................................ 4
کارخانه آسفالت نیشابور ............................................................................. 5
تولید آسفالت ............................................................................................................... 5
مصالح سنگی& ...
دریافت فایل
حسین بن منصور بن بایقرا، از نوادگان بایقرا پسر عمر شیخ تیمورى بود که بعد از ابو سعید در هرات به فرمانروایى نشست «875 ق / 1470 م».
دربار هرات :
دربار او یک مرکز درخشان از ادب و هنر عصر بود . به طورى که هرات کانون بزرگى از فرهنگ و دانش عصر به شمار مىرفت. وزیر دانشمند، شاعر و نویسنده اُزبک او ، امیر علیشیر نوایى، روح واقعى این کانون و حامى و مربى دانشمندان و هنر پروران وابسته به دربار سلطان حسین بایقرا بود.
در این کانون پر آوازه افرادى همچون عبدالرحمن جامى، شاعر و عارف نامدار، کمال الدین بهزاد، نقاش و صنعتگر معروف، و میر خواند مورخ مشهور عصر، درخشیدند .
همچنین پاره ای علمای معروف نیز در هرات پرورش یافتند و توسط سلطان حمایت شدند . از میان ایشان نام ملا حسین واعظ کاشفى معروف است .
به علاوه در مدرسه بزرگى که سلطان به وجود آورد، هزاران عالم و طالب علم به حمایت سلطان و وزیرش ، سرگرم تحصیل و تحقیق و تألیف بودند.
انحطاط نهایی تیموریان ایران :
سلطان حسین بایقرا در 912 ق / 1506 م دار فانى را وداع گفت که با مرگ او، حفظ باقیمانده قدرت تیموریان نیز غیر ممکن شد. انحطاط تیموریان که به خصوص از مرگ شاهرخ شروع شده بود .
چنانچه همزمان با آغاز منازعات خانگى فرزندان و نوادگان تیمور این انحطاط آغاز گشت . خصوصا که نواحى غربى ایران را از همان ایام، عرصه رقابت و نبرد دو طایفه متخاصم ترکمان شده بود .
هر کدام از این دو طایفه ، یعنی قراقویونلو و آق قویونلو مدتى در آذربایجان و حتى در عراق و فارس حکومت و قدرت یافتند .
سرانجام خاندان صفویه در آذربایجان و ولایت جبال( یا همان غرب و مرکز ایران فعلی ) و عراق عجم ( یا همان ایران فعلی بدون خراسان ) ، وارث قدرت آنها شد .
صفویه یا همان اولاد شیخ صفى الدین اردبیلی زاهد و صوفی ساکن و متولد اردبیل ، بالاخره چندى بعد با تسخیر هرات ، آخرین بازمانده قدرت تیموریان در خراسان را نیز خاتمه دادند .
بزم سلطان حسین بایقرا
امیرزاده ای تنها
با تکرار چشم های بادام تلخش
در هزار آینه ی شش گوش کاشی
به نیمروزی گرم در سال هزارو پانصد و چهارده ترسایی شاهزاده تهماسب میرزا به امارت هرات قدم به باغ سلطان حسین بایقرا گذاشت. چه دید و چه شنید شاهزاده ی خردسال به درستی نمی دانیم. آنقدر می دانیم که ده سالی از مرگ سلطان حسین بایقرا و میرعلیشیرنوایی وزیر خردمند و هنردوست آخرین شاه تیموری می گذشته است. شاید در شش - هفت سالی که ازبک ها بر شهر فرمان رانده بودند چندان هم ویرانی به بار نیامده بوده و شاهزاده ی جوان صفوی می توانسته است که بازمانده ی محفل هنرمندان و شاعران روزگار افسانه ای هرات را گرد هم آورد. خیلی زود جمعی تازه شکل می گیرد که شمع محفل آن کمال الدین بهزاد و هاتفی شاعر هستند. شاهزاده ی خرد سال در میان هنر و فرهنگ این بزرگان می بالد و بخت آن دارد که از بزرگترین نقاش همه دوران ها درس نگارگری بگیرد و آیین هنرمندی بیاموزد. و در کنار هنرآموزی با اندیشه ی باغ ایرانی و زمینه های اشراقی و فلسفی آن آشنا شود
لحظه هایی از تفرج شاهانه در باغ را که اینک می داند برساخته ی اندیشه ای کهن است، راه به ساختمان زیبای آجری کاخ کج می کند تا تک مضراب های کاشی های فیروزه و لاجورد را بر تاقی های سرسرا و حوضخانه در ذهن معنا کند. دستار دوازده ترک سرخ حیدری، بر سر و گردن کودکانه اش سنگینی می کند اما سکوت دلپذیر حوضخانه دوباره به اندیشه ی باغ بازش می گرداند؛ به راستی چگونه بزمی بوده است بزم سلطان بایقرا
استاد بهزاد و هاتفی شاعر از بزم سلطان حسین بایقرا یاد می کنند و شاهزاده را هوای درک آن بزم قلم به دست می دهد تا بیاموزد طرح زدن و خوشنویسی را و بیاموزد آیین هنرپروری و هنرمندی را. شاهنامه ی شاه تهماسبی میوه ی این اشتیاق تهماسب میرزا بود برای درک لمحه ای از آن باغ رویا، باغ سلطان حسین بایقرا و محفل اندیشه و هنر فرزین خردمند سلطان، میرعلیشیر نوایی
بازگشت زودهنگام شاهزاده به تبریز و تلخی دل کندن از رویای نا تمام هرات او را بر آن داشت که آن را در تبریز که اینک خیلی زود می بایست در آن بر تخت پادشاهی بنشیند ادامه دهد. بهزاد به سمت ریاست کتابخانه ی سلطنتی منصوب می شود و سلطان محمد نقاش آموزش شاه جوان را پی می گیرد. دلشدگان و هنرآموختگان نگارگری در کارگاه های هنری تبریز گرد می آیند تا تجلی بخش شاعرانگی همه جانبه ی هنر ایرانی شوند نه از آن گونه که برخی اندیشیده اند که آن ها تنها کتاب تزیین می کرده اند. کتاب مصور ایرانی چگاله ی همه ی دانش ها و هنرها ست. میوه ی خرد است و خردی که از مرزهای روزمرگی و داد و ستد فراتر می رود و به افقی شاعرانه دست می یابد. و خطاست تقلیل دادن آن تنها به واکنشی عارفانه به طبیعت و برابر گرفتن اندیشه ی شاعرانه و اندیشه ی عارفانه آنسان که بسا بارها در صحبت از هنر ایرانی این روزها می شنویم
باری کارستان های ادبی – شاهنامه ی فردوسی، خمسه ی نظامی، بوستان سعدی و دیوان حافظ- یکی پس از دیگری با زیباترین خط و زیباترین رنگ و زیباترین نگاره ها به هیات کتاب در می آیند و کمی پیش از رسیدن سده ی شانزدهم ترسایی به نیمه ی خود، هنرایرانی به غایت آراستگی و شکوه دست می یابد
برادر کهتر شاه تهماسب، سام میرزا نیز همچون برادر تاجدار خود فرهیختگی پیشه کرد و هنرپروری را تا آن جا رسانید که خود موضوع یکی از نگاره های سلطان محمد نگارگر در دیوان حافظ اش شد. نگاره ای که آذین این نوشتار است و شاید سرانجام رویای باغ شاهزاده ی خردسال در تجسم بزم عید برادر کهتر تحقق یافته باشد
لالای نجواوار فواره ای خرد
که بر وقفه ی خوابالوده ی اطلسی ها
می گذشت
تا سال ها بعد
آبی را
ناگاه
مفهومی عاشقانه
از وطن دهد
آه ای امیرزاده ی کاشی ها
با اشک های آبیت
*******************
حسین بایقرا. وی آخرین پادشاه تیموری است که مدتی طولانی در شرق ایران حکومت کرد. بایقرا در محرّم 842 ق. در شمال شرقی شهر هرات و در محلی به نام دولتخانه چشم به جهان گشود (14: ج 7، ص 8). نسب او هم از جانب پدر و هم از سوی مادر به تیمور میرسد. پدرش غیاثالدین منصور، فرزند بایقرا بود. این بایقرا از نوادگان تیمور بود که به قولی در سال 826 ق. در بادغیس به قتل رسید (12: ج 2، ص 206-207) و نباید او را با نوادهاش، حسین بایقرا، اشتباه گرفت. مادر حسین بایقرا فیروزه بیگُم نام داشت که نوه امیر موسی، دخترزاده تیمور، بود (338:10).
حسین بایقرا ابتدا در دستگاه الغ بیگ(850-853 ق.) و تحت حمایت او بود. پس از آنکه ابوسعید گورکان (855-873ق.) به حکومت رسید، وی را به زندان انداخت، ولی او از زندان گریخت و به میرزا ابوالقاسم بابر (852-861 ق.) پیوست. در سال 862 ق. موفق شد استرآباد را تصرف کرده و مقرّ حکومت خویش سازد، ولی در نبرد با ابوسعید شکست خورد. با مرگ ابوسعید در 873 ق. و خالی بودن میدان از رقیبان قدرتمند، به هرات لشکر کشید و تا پایان عمر در شرق ایران مقتدرانه حکومت کرد (118:2).
حسین بایقرا در شمار اندک فرمانروایان تاریخ ایران است که نه تنها برای پیشبرد فرهنگ تلاش کرد، بلکه خود از جمله شاعران و نویسندگان قرن 9 ق. بهشمار میآید. آثار متعددی به نظم و نثر از وی برجای مانده است :رساله معما، به شعر که از طبعآزماییهای رایج آن زمان بوده است؛ مناظره گل و مل، در قالب مثنوی که نسخه دستنویس آن در کتابخانه شخصی اصغر مهدوی موجود است (4: ج 1، ص 258)؛ دیوان منظوم ترکی، که اشعار آن در قالب غزل و دربر گیرنده مضامین عاشقانه است (2:6)؛ و رسالهای منثور به زبان ترکی که در آن اندیشهها و عقاید خود را همراه با شرح مختصری از وضعیت فرهنگی عصرخویش بیان کرده است (157:16). اثر معروفی که بهغلط به وی نسبت داده شده مجالسالعشاق است که نویسنده واقعی آن، کمالالدین حسین گازُرگاهی، از معاصران و نزدیکان حسین بایقراست (13: ج 6، ص 326؛ 11: شش).
در دوره زمامداری او، بناهای متعددی بهمنظور پیشبرد فرهنگ احداث گردید. خواندمیر در خلاصهالاخبار به ذکر نمونههای مختلفی از مدرسه، مصلّی، خانقاه، دارالشفا، و جز آن در هرات و سایر مناطق خراسان میپردازد که همگی در زمان حسین بایقرا و با حمایتهای وی بنا گردیده است (9: 183-200).
اشتیاق او به کتاب و کتابخانه را میتوان پیش از آغاز زمامداری وی نیز مشاهده کرد. به گفته بنایی هروی (قرن 10ق.) هنگامی که وی مجبور شد اردوی خود را در خوارزم برجای گذارد و از مقابل سپاه ابوسعید گورکان بگریزد، آنچه برای دشمن باقی گذاشت، کتابخانهاش بود؛ و اضافه میکند که یکی از سرداران ابوسعید به نام امیر بیگآتا وارد کتابخانه شد و چند جلد کتاب نفیس را بهغنیمت برد که از آن جمله کتابی از مولانا احمد رومی (قرن 8 ق.) بوده است (23:3). در سالهای زمامداری او، کتابخانهها از رونق کمنظیری برخوردار بودند. علاوه بر مدارس متعددی که در آنها کتابخانه احداث گردیده بود، دربار او در هرات نیز کتابخانهای مجلل و باشکوه داشت و خوشنویسانی چون سلطانعلی مشهدی، خواجه محمد حافظ، مولانا زینالدین محمود، و سایر خوشنویسان زبده در آنجا کتابت کردهاند (8: 303).
نقاشان متعددی نیز در این کتابخانه به کتابآرایی مشغول بودهاند، که بلندآوازهترین آنها، کمالالدین بهزاد، نقاش نامدار اواخر تیموری و اوایل صفویه است. میرک نقاش، مولانا حاجی محمد، مولانا محمد اصفهانی، و قاسمعلی چهرهگشا از دیگر نقاشان کتابخانه حسین بایقرا بودهاند (9: 241-242).
در منابع عصر تیموری، اشاره روشنی به نام رئیس کتابخانه حسین بایقرا صورت نگرفته ولی ظاهراً مدتی، میرک نقاش فوقالذکر عهدهدار این سمت بوده است (51:5). نظامی باخزری (قرن 9 ق.) در منشأالانشاء، منشوری از جانب حسین بایقرا با عنوان "فرمان کتابداری کتابخانه همایون" آورده که متأسفانه مخاطب نامه ذکر نگردیده است. در بخشی از این فرمان، که با نثری متکلّف و با ذکر مقدمهای در اهمیت کتاب و کتابخانه تنظیم گردیده، چنین آمده است:
"بر ناظمانِ فوایدِ کتابخانه افکار، و متمتعان از فواید شعور، پوشیده نماند... روضه خزانه ما را که مَشْرَع و منبع عیون معارف و عوارف است، به واسله ینابیع مجمل و مفصَل، و اصول و فروع مختصر، و مطوّل و معقول و مسموع، بر خوبتر هیأتی نمودار گلستان فردوس و بوستان جنان گردانیدیم و مقالید اختیار ضبط و ربط کتابخانه همایون را که مفتاح کنز حقایق و ایضاح رمز دقایق است... به یَد استحقاق ]در اینجا نام مخاطب نامه افتاده است[... سپردیم" (15: 204).
کتابخانههای دیگری نیز در عصر حسین بایقرا وجود داشته که وابسته به دیگر مقامات و صاحبمنصبان تیموری بوده است. از جمله این اشخاص باید از وزیر نامدار حسین بایقرا، امیرعلیشیر نوایی، نام برد که در سراسر خراسان کتابخانههای متعددی را بنا نهاد. احمد میرزا، نواده میرانشاهبن تیمور، کتابخانهای در شهر هرات ساخت و کتابهای نفیسی بر آن وقف کرد (177:9).
از فرزندان حسین بایقرا میتوان به فریدون حسین میرزا اشاره کرد. ریاست کتابخانه اول برعهده نصیرالدین خطاط بود که فرمان کتابداری وی در بدایعالوقایع واصفی هروی (قرن 10 ق.) آمده است (166:1).
حسین بایقرا در یازدهم ذیحجه سال 911 ق. در منطقه بابا الهی بادغیس درگذشت و در شهر هرات دفن گردید (7: ج 4، ص 319). با مرگ وی، سلسله تیموریان (771-911 ق.) در ایران منقرض گردید، اما برخی شاهزادگان تیموری، حکومتهای محلی و کوتاهمدتی را در نقاطی از خراسان و ماوراءالنهر در اختیار داشتند.
امیرعلی و سلطان حسین
و تاریخچه نگارش روایت های شفاهی این دو شخصیت
قاسم نوربادوف (ترکمنستان)
ترجمه : عظیم بغده
محقق ترکمنستانی «تجن نفساوف» بر این عقیده است که «ترکمنها کتاب زنده هستند و بیشترین روایات مربوط به نوائی را در دل خود حفط کرده اند.»
بردی کربابایف (1974-1894) یکی از نویسندگان ترکمنستانی است که در طول زندگی خود ، به جمع آوری برخی از روایات و حکایت های شفاهی رایج در بین مردم در بارة میرعلی و سلطان حسین پرداخته و آنها را بین آثار خود به چاپ رسانده است. قهرمان اصلی این دسته از آثار ، میرعلی است و او کسی نیست جز «نظام الدین علیشیر نوایی» که در ادبیات شرق از جمله در تاریخ ادبیات ترکمن ردپای روشنی از خود به جای گذاشته است. نوایی در سال 1441 میلادی در خانوادة غیاثالدین کیچگینه در هرات بدنیا آمد. سخنوری بزرگ و رجل دولتی دورة خود به شمار می رفت و مؤلف تقریباً 30 مجموعه شعر ، منظومه ، آثار علمی ارزشمند و از جمله اثر مشهور خمسه (شامل 5 منظومه طولانی) است. وی که بیشتر عمرش را در مشهد ، مرو ، سرخس ، سمرقند ، استرآباد و هرات سپری کرده و دانش اندوخته بود ، در میان ترکمنها از شهرت و اعتباری والا برخوردار است که نامگذاری یکی از پرده های (گامهای) دوتار ترکمنی به نام «نوایی» دلیلی روشن بر این ادعاست.
دومین قهرمان اصلی در این روایت های شفاهی، سلطان حسین بایقرا است که در سالهای 1437-1505 میلادی حاکم هرات بوده است. ترکمنها او را با نام «سلطان سؤیون» میشناسند و این عبارت در حقیقت تلفظ ترکمنی «سلطان حسین» است. وی با اینکه حاکم بود ، فصاحت کلام و فرهنگ را ارزشمند می دانست و به همین دلیل نیز علیشیرنوایی را به عنوان وزیر اول خود برگزید و در هر کاری با او مشورت و همفکری مینمود. خود سلطان حسین نیز به عنوان شاعری که با تخلص «حسین» شعر می سروده ، شناخته شده است.
بردی کربابایف قصه های شفاهی رایج در بین مردم در بارة این دو شخصیت را گردآوری و بازنویسی نموده و در سال 1948 آن مجموعه را با عنوان «میرعلی» به زبان ترکمنی در عشق آباد چاپ نمود. این اثر بعدها در سال 1992 با شمارگان 50 هزار نسخه به تجدید چاپ رسید. در همان سال این قصه ها با عنوان «قصه های میرعلی و سلطان حسین» در برگزیدة آثار این نویسنده در 16 هزار نسخه منتشر گردید.
در ترکمنستان برای نخستین بار پنجه آقایف بود که در سال 1941 قصه های شفاهی مردم در بارة نوایی را گردآوری و تحت عنوان «میرعلی و سلطان حسین» منتشر نمود. در این اثر برخی از قصه های شفاهی مردم که در اثر بازنویسی شدة بردی کربابایف گنجانده نشده است ، وجود دارد.
آتا قوشودف (1903-1953) یکی دیگر از نویسندگان برجسته ترکمنستان هم قصه های عامیانه در بارة «میرعلی و سلطان حسین» را گردآوری و در دهة چهل قرن بیستم در مجلة «ادبیات شوروی» منتشر کرد. فردی به نام «قل دوردی صحت دوردیف» (شاعر ترکمن) به آن قصه های عامیانه بوسیلة آتا قوشودف بازآفرینی ادبی شده بود ، داستانهایی را که در بارة این دو شخصیت از پدرش موممات صحت دوردی شنیده بود ، افزود و در سال 1994 آنرا تحت عنوان «میرعلی و سلطان حسین» به شکل کتابی کم حجم در شمارگان 100 هزار نسخه منتشر کرد. قصه های این کتابچه از نظر محتوی ، مضامین و ظرافت ادبی با قصه های شفاهی که در آثار دیگر مربوط به نوایی و سلطان حسین گردآوری شده ، تفاوت های آشکاری دارد.
در سال 1992 محقق ترکمنستان «کعبه بورژاکف» داستان «میرعلی و سلطان حسین» را طبع و منتشر کرد. نام دیگر این اثر «گلفام» بود (در متن ترکمنی گلپام ذکر شده است – مترجم) این اثر از زبان بخشی ها (خوانندگان ترانه های سنتی) نظیر رزی باغشی ، قورت باغشی و حضرت چاری ضبط شده است.
قصه های شفاهی مردم در بارة امیرعلیشیر نوایی (میرعلی) و سلطان حسین بایقره به اینها که ذکر شد محدود نمی شود. به عنوان مثال در یکی از قصه های مربوط به پل خاتون ، وقایع جالی در ارتباط با این دو شخصیت به تصویر کشیده می شود. این قصه را مرحوم پدرم «نوربات دوردی قلیچ اوغلی» (1980-1900) برایم نقل نمود:
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله15 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
در این بخش شیت نقشه آتوکد 1:2000 محدوده شمال فرحزاد در تهران برای دانلود قرار داده شده است. تصویر پیشنمایش مربوط به همین محصول میباشد. در ذیل فایل ایندکس موقعیت دقیق این نقشه آمده است. در صورت تمایل میتوانید این محصول را از فروشگاه خریداری و دانلود فرمایید.
در این پست می توانید متن کامل این پایان نامه را با فرمت ورد word دانلود نمائید:
چکیده :
تأمین امنیت اجتماعی از وظایف مهم نظامی سیاسی و دولت به حساب می آید. حوزه و گستره امنیت اجتماعی، بستگی به تصویری دارد که نظام سیاسی از دولت و ساختار و هدف خود می دهد. از آنجا که محور اصلی در این نوشتار، قانون اساسی جمهوری اسلامی است در این زمینه به بررسی جایگاه امنیت اجتماعی با عطف توجه به تعریف آن و تبیین دولت ، در قانون اساسی پرداخته شده است. با توجه به اندیشه سیاسی اسلام و لزوم هدایت و به سعادت رساندن مردم ، انقلاب و ایدئولوژی انقلاب اسلامی، حوزه های امنیت اجتماعی در ابعاد قضایی، اقتصادی، سیاسی و اداری فرهنگی، اجتماعی، و نظامی قابل ترسیم است که بیانگر جامعیت نظری و گستردگی و حداکثری دولت در نظام اسلامی است.
مقدمه:
«امنیت» به معنای اولیه آن یعنی صیانت نفس یکی از مسائلی است که «دولت» به خاطر آن به وجود آمده است. به این معنا که ضرورت اساسی ایجاد و تأسیس دولت، استقرار و حفظ امنیت در اجتماع بوده است. البته بحث امنیت در هر زمانی، معنای خاص داشته است؛ گاه تنها معنای «حفظ جان و صیانت نفس» (در اندیشه ای هابز) داشته و زمانی دیگر، «حفظ اموال و دارایی» (در اندیشه ای لاک) به معنای آن اضافه شده است. (لئو اشتراوس، 1373، ص62) امروزه معنای امنیت علاوه بر مسائل جانی و مالی به حوزه های متفاوت آزادی، مشارکت سیاسی، تأمین اشتغال و رفاه و حتی بهره گیری از اوقات فراغت و برآوردن استعدادها هم کشیده شده است. البته میزان و محدوده این موضوعات و حوزه ها متناسب با بینش و اندیشه نظام های سیاسی و نوع آنها می باشد؛ دینی یا سکولار و لائیک بودن، لیبرالیستی یا مارکسیستی بودن، توتالیتر و انحصارگرا یا دموکرات بودن، به جامعه مدنی و حوزه خصوصی افراد اهمیت دادن و عواملی دیگر بر مؤلفه ها چارچوب امنیت تأثیر می گذارد. از آنجا که دولت در جمهوری اسلامی ایران بعد از پیروزی انقلاب در بهمن ، 57 «اسلامی» شد در این زمینه اندیشه های سیاسی اسلام خصوصاً تشیع و بحث انقلاب و ایدئولوژی انقلاب اسلامی، تأثیر زیادی بر چگونگی تدوین و محتوای قانون اساسی و نوع نظام سیاسی آن گذاشته است. با توجه به این موضوع سؤال اصلی در نوشتار این است «جایگاه امنیت جامعه در قانون اساسی جمهوری اسلامی چیست؟»
از آنجا که بحث تأمین امنیت جامعه وظیفه دولت است لازم می آید تا به دولت از منظر اندیشهای نیز نگریسته شود که این موضوع در ابتدا و به اختصار آورده شده است. فرضیه اصلی نوشتار هم این است: «با توجه به اندیشه سیاسی تشیع و لزوم هدایت و زمینه سازی برای به سعادت رسیدن مردم، شاهد ظهور و رشد رویکردی هستیم که بر اساس آن دولت به عنوان متولی وظایف بالا، رشد نموده و توسعه می یابد. این ایده در مقابل رویکرد تحلیلی قرار دارد که با توجه به اینکه بحث امنیت در حوزه های حقوقی (جانی و مالی) در گذشته مطرح بوده اما سرایت و گسترانیدن آن در قالب امنیت اجتماعی به حوزه های قضایی (پایمال نشدن حقوق افراد در دادگاههای نظام سیاسی)، سیاسی (بحث مشارکت سیاسی در قالب احزاب، مطبوعات، گروهها و سندیکاهها و آزادیها)، اداری (برخورد مناسب اداره جات با مراجعین)، اقتصادی (تأمین شغل، مسکن، رفاه، جلوگیری از تورم زیاد، رفع فقر)، فرهنگی (ازدواج، هنر و برآوردن استعدادها) در دوران جدید اتفاق افتاده است؛ قائل به تعریف این مفهوم در حیطه حوزه غیر دولتی می باشد. مطابق این رویکرد طرح مسایلی چون اهمیت این مسایل ریشه در افزایش فردیت افراد و حقوق آنها ـ با توجه به مسائلی چون موضوعیت یافتن تک تک افراد، آزادی، رفاه، فعلیت یافتن استعدادها و… ـ موید این مدعاست.
در این نوشتار ابتدا به مفهوم شناسی پرداخته شده، بعد چارچوب نظری تحقیق و در مرحله بعد موضوع امنیت اجتماعی آمده است. سپس محورها و زمینه های امنیت اجتماعی در قانون اساسی جمهوری اسلامی بر شمرده شده و در نهایت نتیجه گیری مولف آمده است.
نکته آخر آنکه این نوشتار «تبیینی» است؛ یعنی صرفاً به تبیین جایگاه امنیت جامعه و دولت در قانون اساسی جمهوری اسلامی پرداخته شده است.
الف. مفهوم شناسی
امنیت
«امنیت» از جمله مفاهیم پچیدهای است که ارائه تعریف واحدی از آن به سادگی میسر نیست. «امنیت» پیش از آنکه مقوله ای قابل تعریف باشد پدیده ای ادراکی و احساسی است یعنی این اطمینان باید در ذهن توده مردم، دولتمردان و تصمیم گیران به وجود آید که برای ادامه زندگی بدون دغدغه امنیت لازم وجود دارد [یا نه] (کاظمی، 1352، ص117).
در تعریف «لغوی» امنیت عبارت از «محافظت در مقابل خطر، احساس ایمنی و رهایی از تردید است.» (بوزان، 1378، ص52) در «فرهنگ لغات» امنیت به معنای ایمن شدن، در امان بودن و بدون بیم و هراس بودن آمده است؛ به عنوان مثال در فرهنگ «معین» امنیت به معنای ایمن شدن، در امان بودن و بی بیمی تعریف شده است. (فرهنگ معین، 1363، ص352)، در فرهنگ عمید ایمنی، آرامش و آسودگی (فرهنگ عمید، 1379، ص233) و در فرهنگ «المنجد» اطمینان و آرامش خاطر (فرهنگ المنجد، 1973، ص18) معنا شده است.
در مجموع می توان مفهوم «امنیت» را به مصونیت از تعرض و تصرف اجباری بدون رضایت و در مورد افراد، به نبود هراس و بیم نسبت به حقوق و آزادی های مشروع و به مخاطره نیفتادن این حقوق و آزادی ها، و مصون بودن از تهدید و خطر مرگ، بیماری، فقر و حوادث غیرمترقبه و در کل هر عاملی که آرامش انسان را از بین ببرد؛ تعریف نمود. (Wyne Jones, 1999: 102-4)
امنیت اجتماعی
درون «مقوله» امنیت بحثی قابل طرح است که به بعد داخلی امنیت برمی گردد. یعنی مسائلی که در حوزه های متفاوت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، حقوقی و قضایی، افراد جامعه با آن مواجهه هستند. آنها در چارچوب بحث «امنیت اجتماعی» قابل بررسی هستند.
گاه ممکن است جایگاه امنیت فردی در مقابل امنیت جامعه مورد سؤال قرار گیرد. «امنیت فردی»، آرامش و آسایشی است که فرد بدون در نظر گرفتن امکانات جامعه و دولت برای خود فراهم می کند. اما «امنیت اجتماعی» عبارت است از «آرامش و آسودگی خاطری که جامعه و نظام سیاسی برای اعضاء خود ایجاد می کند. (سروستانی، بی تا، ص116) به طور کلی «امنیت اجتماعی» به قلمروهایی از حفظ حریم فرد مربوط می شود که به نحوی در ارتباط با دیگر افراد جامعه هستند و به نظام سیاسی و دولت مربوط می شود. این قلمروها می توانند زبان، نژاد، قومیت، اعتبار، نقش اجتماعی، کار، درآمد، رفاه، مشارکت سیاسی، آزادی، اعتقاد و … باشند.
دولت
دولت اجتماعی، انسانی است که در محدوده یک سرزمین مشخص، مدعی انحصار خشونت فیزیکی مشروع به عنوان حق مختص به خود است. (وبر، 1368، 106) به عبارتی دولت عالی ترین مظهر بهره گیرنده از قدرت و حاکمیت است، که در همه جوامع وجود دارد. منظور از دولت در این نوشتار صرفاً قوه مجریه نیست بلکه نهادهای دیگر حکومت، هیأت وزارء، سه قوه و کل نظام سیاسی و حکومت را هم در برمی گیرد. (پهلوان، 1379، ص 277).
دولت حداکثری یا گسترده
گسترش حضور و نفوذ قدرت دولت در عرصه های گوناگون سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است که به معنای وسیع شدن حوزه هایی است که دولت در آنها دخالت و نقش آفرینی می کند. در دولت حداکثری خیلی از مسایل مردم به دولت ارتباط پیدا می کند؛ از کار و اشتغال و غذا و اقتصاد گرفته تا آزادی، ازدواج، تفریح، سرگرمی و مشارکت سیاسی و … (Migdal, 1988: 10)
(ممکن است هنگام انتقال از فایل ورد به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
همراه با تمام ضمائم (پیوست ها) با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است