دانلودمقاله زندگینامه دانش آموز بسیجی محمد حسین فهمیده

 


وی فرزند محمد تقی است که در خانواده ای مذهبی د ریکی از روزهای بهاری اردیبهشت 1346 ( مصادف با سوم محرم ) در شهر خون و قیام درخانه ای محقر و کوچک در محله پامنار قم چشم به جهان گشود. دوران کودکی را همراه سایر فرزندان خانواده و درکنار برادرش داوود که وی نیز سه سال بعد از شهادت محمد حسین به فوز شهادت نایل آمد، با صفا وصمیمیت ودر زیر سایه محبت و توجه پدر و مادری مهربان ، سپری کرد . درسال 1352، به مدرسه رفت وکلاس اول تا چهارم ابتدایی را با یک معلم روحانی طی کرد. سال پنجم ابتدایی واول و دوم راهنمایی را به دلیل انتقال خانواده اش به کرج در دو مدرسه دراین شهر گذراند. درهمین دوران بود که به واسطه حوادث انقلاب، روح وی نیز، مانند میلیون ها جوان و نوجوان دیگر کشور، دچار تحولات عظیمی گردید. شخصیت او با داشتن خانواده ای متدین ومذهبی و شرایط خاص شهر مقدس قم و نیز زمینه مساعد روحی به گونه ای شکل گرفت که سرشار از دین و فرهنگ غنی اسلام بود.
از عوامل مهم دیگر د رشکل گیری شخصیت او ، نوارها واعلامیه های امام بود که قبل از انقلاب به دست او می رسید.
شهید فهمیده ، نوجوانی خوش برخورد، شجاع ، فعال ، کوشا بود که به مطالعه علاقه زیادی داشت و با وجود این که به سن تکلیف نرسیده بود، نماز می خواند و احترام خاصی برای والدینش قایل بود و هرگز به آن ها بی احترامی نمی کرد. شیفته و عاشق امام قدس سره بود و با تمام وجود سعی در اجرای فرامین امام قدس سره داشت . او می گفت : امام هر چه اراده کند، همان را انجام خواهم داد و من تسلیم او هستم .
هنگام ورود اما م قدس سره به ایران به دلیل مصدوم بودن ، موفق به زیارت امام قدس سره نگردید، اما پس از بهبودی دراولین فرصت به شهر مقدس قم رفته و موفق به دیدار شد. شهید فهمیده ، یکی از هزاران دانش آموز بسیجی کشور است که با نثار خون خود برطراوت و سرخی خون شهدای انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی افزود. وی دوران کودکی و نوجوانی خود را در حالی سپری کرد که هر روز آن همراه حادثه ای بود که در شکل گیری شخصیت او موثر واقع می شد. او با سرمایه عظمیی از فهم و درک انقلابی واسلامی به دنبال طوفان حوادث انقلاب، واردجنگ شد و با وجود سن کم ، خود را به خونین شهر قهرمان رسانید و با اقدامی آگاهانه و شجاعانه ، نام خود را در دفتر شهیدان زنده تاریخ ثبت کرد.این دانش آموز رزمنده بسیجی، با ایمان و بینش عمیق واستوارخود در جنگ با دشمن پیش قدم و با نیل به شهادت ، درس شجاعت ، فداکاری و مقاومت را به همه بسیجیان و امت حزب الله آموخت، امام بزرگوارمان از این نوجوان 13 ساله به عنوان رهبر یا د فرموده و بدین گونه نام و یاد او، منشا حماسه های بزرگ شد و تحول عظیمی در شیوه های دفاع مقدس و نبرد رزمندگان اسلام ایجاد کرد و راه پیروزی وسرافرازی را یکی پس از دیگری، هموار ساخت . امروز شهید فهمیده به حق الگوی شایسته ای برای دانش آموزان بسیجی و جوانان و نوجوانان کشور می باشد و یاد آوری این حماسه می تواند یادآور دوران دفاع مقدس و ارزش های والای آن زمان باشد.

 

عزیمت به سوی جهاد
فهمیده دوازده ساله بود که حوادث کردستان اتفاق افتاد.او که عشق انقلاب وامام قدس سره را در سر داشت ، خود را به کردستان رساند، ولی به دلیل کمی سن، برادران کمیته او را باز می گردانند و درصدد برمی آیند که در حضور مادرش از او تعهد بگیرند که دیگراز شهرستان کرج خارج نشود. ولی او رضایت نمی دهد و خطاب به آنان می گوید که خودتان را زحمت ندهید. اگر امام بگوید، به هر کجا که باشد، آماده رفتن هستم . من باید به مملکت خدمت کنم و اضافه می کند: من نمی نویسم و اگربنویسم حرفی دروغ زده ام . حتی با تهدید به زندان حاضر نمی شود تعهد بدهد و بالاخره تنها از مادرش امضا می گیرند.
درهمان روزهای نخست جنگ تحمیلی ، محمد حسین تصمیم می گیرد که به جبهه برود وبا متجاوزان بعثی بجنگد . زمزمه رفتن را در خانواده و بین دوستانش می افکند. دریکی از بیمارستان های کرج خود را به یکی از دوستانش که بستری بود، می رساند و با او خداحافظی می کند و از جبهه و جنگ برای او می گوید و تکلیف الهی خود را گوشزد می کند.یک روزکه به بهانه خرید نان از منزل خارج شده بود ، مبلغ 50 تومان را به دوستش می دهد واز او می خواهد که نان را بخرد و به منزل آن ها ببرد و تصمیم خود را برای رفتن به خوزستان به او می گوید و از وی می خواهد که تا سه روز به خانواده اش خبر ندهد تا مانع رفتن او نشوند وسپس آن ها را مطلع کند . دوست ا و یکی ، دو روز بعد خبر را چنین می دهد که :
من رفتم جبهه نگران من نباشید.

 

در تهران یکی از پاسداران کمیته متوجه تصمیم او می شده و با وی صحبت و سعی می کند او را از تصمیم خویش منصرف نماید، اما موفق نمی شود . شهید فهمیده که درعزم خود راسخ بود، خود را به شهرهای جنوب کشور می رساند و هرچه تلاش می کند که همراه گروه یا دسته ای که عازم خطوط مقدم جبهه هستند، برود ، موفق نمی شود. تا با گروهی از دانشجویان انقلابی دانشکده افسری برخورد کرده و به نزد فرمانده آنان می رود واز او می خواهد که وی را با خود ببرند. فرمانده امتناع می کند، اما شهید فهمیده ، آن قدر اصرار می کند تا فرمانده را متقاعد می کند که برای یک هفته اورا همراه خود به خرمشهر ببرد. دراین مدت کوتاه هر کاری که پیش می آید حسین پیشقدم شده و استعداد و قابلیت خود را درهمه کارها نشان می دهد. درهمین مدت کوتاه حضور درخرمشهر با دوستی که درآن جا پیدا کرده بود، یعنی محمد رضا شمس ، هر دو مجروح می شوند وآن دو را به بیمارستان منتقل می کنند و علی رغم مخالفت فرمانده آن گروه و با حالت مجروحیت، دوباره به خطوط مقدم در خرمشهر بر می گردد. درحین برخورد با فرمانده و پس از ممانعت وی از حضور درخط مقدم، چشمان حسین پراز اشک شده و با ناراحتی به فرمانده می گوید:
من به شما ثابت می کنم که می توانم به خط بروم ولیاقت آن را دارم.

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  9  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید



خرید و دانلود دانلودمقاله زندگینامه دانش آموز بسیجی محمد حسین فهمیده


دانلودمقاله خلاصه کتاب شنود اشباح

 

 

 در بهمن ماه ۱۳۸۱، کتابی جنجالی با نام «شنود اشباح» منتشر شد. این کتاب که به بررسی نقش اعضای سازمان مجاهدین انقلاب در دهه ۵۰ و ۶۰ می پرداخت، واکنش‌های بسیاری را برانگیخت. یکی از این واکنش‌ها، نقد «دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران» بود بر این کتاب.
در زیر، گزیده‌ای از کتاب «شنود اشباح؛ مروری بر کارنامه‌ی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، رضا گلپور چمرکوهی، تهران: نشر کلیدر، چاپ اول، پائیز 1381، 994ص.» ارائه می‌گردد، و در انتها، نقد «دفتر مطالعات و تدوین تاریخ معاصر» بر این کتاب را می‌خوانید:
فصل نخست: هاشمی هشتم
از کتاب «کا.گ.ب در ایران» - نوشته «ولادیمیر کوزیچکین»:.. در آن موقع، درباره عاملمان که با نام رمزی «مَرد» نامیده می‌شد، چیزی نمی‌دانستم... اخذ تماس با «مرد»، به وسیله یک سیستم خط اطلاع از نزدیک، برقرار بود که هم برای دریافت اطلاعات و هم برای مخابره اخطار مورد استفاده بود... «مرد» یکی از امرای ارتش ایران به نام سرلشکر «مقربی» بود. سی سال عامل «کا.گ.ب» بود. از زمانی که افسری جوان بود، در سال 1945 به خدمت این سازمان درآمد. او بهترین عامل رزیدنسی [ایستگاه جاسوسی کا.گ.ب در سفارت شوروی] به حساب می‌آمد و اطلاعات محرمانه‌ای را که واقعاً برای اتحاد شوروی، حائز اهمیت بود، در اختیار ما می‌گذاشت. (ص11)
از کتاب «شاهد» - خاطرات «منصور رفیع‌زاده»:... تا آنجا که من می‌دانم، روسها حتی تا امروز هم نفهمیده‌اند که چه چیزی باعث شد تا سیستم جاسوسی آنها برملا شود. به دلایل امنیتی، تمامی داستان، حتی در این کتاب نیز قابل ذکر نمی‌باشد. در سال 1975 تیمسار «اویسی» به من اظهار کرد که به یک افسر سطح بالای ارتش، به دلیل جاسوسی برای شوروی، مشکوک است... «اویسی» ... جدی جواب داد: «نه. «منصور»، گوش کن. وقتی که ما، درگیر یک جنگ مرزی با عراق بودیم، هر وقت تصمیم‌ به حمله در مرز می‌گرفتیم؛ عراق در آنجا منتظر ما بود. یک نفر به طور قطع، اطلاعات قسمت مرا به روسها خبر می‌داد و آنها نیز اطلاعات را در اختیار عراقیها قرار می‌دادند. هیچ شکی در این مورد ندارم... (ص12)
وقتی که کارکنان ساواک، بعد از رفتن «شاه» از ایران به محاکمه کشیده شده بودند، گاردهای انقلابی که آمیزه‌ای از کمونیستها و مردم مذهبی بودند، مرتباً از آنها می‌پرسیدند که پرونده تیمسار «مقربی» کجاست؟ چنان پرونده‌ای در ساواک پیدا نشد. (روسها هنوز می‌خواستند بدانند که چرا جاسوس آنها گرفتار شد ؟!)... (ص17)
از کتاب «ساواک»- نوشته «کریستین دلانوا»:... منابع آمریکایی، به ویژه «سولیوان» سفیر آن کشور در تهران، معتقدند که نقش ساواک در این ماجرا، چندان غرور‌آمیز نبود. زیرا اگر ساواک توانست هویت سرلشگر «احمد مقربی» را به عنوان جاسوس اتحاد جماهیر شوروی شناسایی کند، برای آن بود که سیا قبلاً حضور یک جاسوس شوروی را در ایران، با ضبط پیامهای رادیویی میان تهران و شوروی به ساواک اطلاع داده بود. کاری که برای ساواک مانده بود، یافتن جاسوس بود... (ص18)
از کتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» - خاطرات «حسین فردوست»: ... در ساواک تعدادی انگلیسی ماندند، مانند «معتضد» و سرتیپ‌ «هاشمی» (مدیر کل هشتم) و «آرشام»... می‌توان نتیجه گرفت که در دوران محمدرضا (پس از کودتا)، تعدادی طرفدار انگلیس ماندند و فی‌الواقع برای آمریکا، کار می‌کردند. تعدادی را انگلیس به طرف آمریکا سوق داد و تعدادی هم مستقیماً به آمریکا وصل شدند؛ بدون سابقه‌ کار برای انگلیسی‌ها... در ساواک، سرتیپ «هاشمی» مدیرکل هشتم (ضد جاسوسی)... به انگلیسی‌ها مربوط بود... (ص19)
از کتاب «هاشمی و انقلاب» - نوشته «سید مسعود رضوی»: ... نمونه دیگر از روشنفکران مستقل در دهه چهل که گرایشهای خاص و شاید غریب مارکسیستی داشت، «مصطفی شعاعیان» بود... او ضمن نقد کمونیسم روسی و سیاستهای شوروی، معتقد به پالایش مارکسیسم از دیدگاههای تجدیدنظرطلبانه بود... اثر دیگر وی به نام «انقلاب»، نقدی است بر تئوریهای انقلاب «لنین» و بررسی تحلیلی برخی تئوریهای کمونیستی در ایران... «شعاعیان» مدتی با چریکهای فدایی و زمانی نیز از طریق «رضا رضایی» با مجاهدین خلق در ارتباط بود. اما پس از وارد کردن انتقادهای سخت به چریکها از آنان جدا شد. وی به مسائل اعراب و فلسطین علاقه خاصی داشت و رساله‌هایی در این زمینه نگاشت. او سرانجام در بهمن 1354 در یک درگیری مسلحانه در خیابان استخر تهران به قتل رسید... (ص21)
از هفته‌نامه «شاهد» - خاطرات «بهزاد نبوی»:... مثلاً یک دایی و یک خاله من که هر دو آنها دانشگاه می‌رفتند، آن موقع با حزب «زحمتکشان» کار می‌کردند، فعالیت‌ می‌کردند و وقتی کودتای 28 مرداد شد، آن وقت همه ‌آنها فعالیت‌ مختصر مخفی داشتند... (ص22)
در دانشکده و پس از آن، به فعالیتهای جبهه ملی انتقاد داشتم. احساس می‌کردم، اینها یک مشت رهبرهایی هستند که فقط به فکر خودشان هستند. فقط فکر وزیر شدن و نخست‌وزیر شدن هستند... (ص24)
... بالأخره در سال 1343 «جبهه ملی سوم» را که در واقع، انشعابی از جبهه ملی بود، تشکیل دادیم. در کمیته دانشگاه فوق‌الذکر کسانی مانند «محمد حنیف‌نژاد» در نهضت آزادی، هواداران «بیژن جزنی»، هواداران «حزب توده»، اعضای «حزب ملت ایران» و عده‌ای عناصر مستقل نظیر خود من، حضور داشتند... عملاً بعد از 6 ماه معلوم شد که این هم تفاوتی با آن قبلی ندارد، تقریباً همه نیروهای جوان، زده شده و کنار رفتند. جبهه ‌ملی سوم خودبخود متلاشی شد... از آن به بعد، ما با یک عده از بچه‌هایی که در «پلی‌تکنیک» در جبهه ملی با هم فعالیت می‌کردیم، ارتباط سیالی داشتیم...(ص25)
در بین این همکاران، کسانی چون «مصطفی شعاعیان» و چند نفر دیگر که از نظر فکری، ماتریالیست بودند و چند نفر دیگر از برادرها که مسلمان بودند، «مصطفی شعاعیان» شناخته شده‌ترین چهره‌ این جمع، مسلمان نبود و البته مارکسیست به مفهوم امروزی کلمه نبود و بسیاری از مارکسیستها، در تحلیل‌های خود او را مرتد می‌نامند... «مصطفی شعاعیان» خصوصیات عجیبی داشت. در عین حال که خود را مارکسیست ناب می‌دانست، به خود «مارکس» هم انتقاد می‌کرد... از مجاهدین، خود من با «احمد رضایی» و «حبیب رهبری» ارتباط داشتم و برای آنها همکاری با ما مسئله‌ای نبود. آنها هم تنها به مبارزه‌، اصالت داده و با هر گروه و فردی همکاری می‌کردند. اصولاً جو روشنفکر دانشگاهی مسلمان در آن روز این چنین بود. در این رابطه، کمکهایی از طرفین به هم می‌شد. «مبادله اطلاعات» می‌شد «مبادله امکانات» می‌شد... من با نزدیک شدن به «مجاهدین خلق»، احساس کردم که «مجاهدین خلق» همانهایی هستند که یک روشنفکر مسلمان، دنبال آن می‌گردد...(ص26)
... در سوم مرداد 51، دستگیر شدم و به زندان رفتم. در رابطه با همان فعالیتی که با آن گروه داشتم... (ص27)
... من شروع کردم با مجاهدین خلق همکاری کردن که کم‌کم به صورت یکی از کادرهای فعال و آموزش دهنده آنها درآمدم... تا سال 54 و حتی اوایل 55 رابطه‌ فعال با «مجاهدین خلق» داشتم. یک مدتی رابط من با سازمان، «موسی خیابانی» و مدتی هم «پرویز یعقوبی» بود... در اوین (سال 54) خبر مارکسیست شدن «سازمان مجاهدین خلق» را شنیدیم. تقریباً از آن موقع به بعد، من رابطه‌ام با سازمان خراب شد. به دلیل اینکه تا آن موقع روی سازمان، یک حساب دیگری می‌کردم... (ص28)
... می‌فهمیدم خیلی حرفهایی که مجاهدین می‌زنند، مارکسیستی است. ولی تصور می‌کردم که آنها به اسلام مسلط هستند و آنچه می‌گویند، منطبق بر اصول اسلامیت و حتی عین مفاهیم اسلامی است. خوشحال بودیم که مثلاً «امیرالمؤمنین» هم نظرات «مارکس» را تأیید می‌کنند و یا به قول مجاهدین خلق زودتر از مارکس، آن حرفها را زده است!!... (ص29)
اول یک سری سؤال مطرح کردم، برایشان. عین همین مراحل را که برادر «رجایی» و پس از وی برادر «دوزدوزانی» که هر دوی آنها با من در یک بند بودیم و عده‌ای از برادران دیگری که شما نمی‌شناسید، طی کردند. همه، یک دوره خاصی را طی کردیم، چون اول فکر کردیم، اینها هم صداقت دارند. اگر بفهمند که تفکرشان التقاطی است [و] در آخرش به مارکسیسم می‌کشد، خب دست می‌کشند و می‌آیند با هم اصلاح می‌کنیم... من و «رجایی» و چند نفر دیگر، کم‌کم همدیگر را پیدا کردیم. شروع کردیم کار کردن و متأسفانه در آخر زندان، خیلی فرصت کار تشکیلاتی نبود. ولی به هر حال، کارهایی شد و از آن موقع به بعد، با جدیت در خط اسلام اصیل و خالص شروع به کار کردیم...(ص30)

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  9  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید



خرید و دانلود دانلودمقاله خلاصه کتاب شنود اشباح


دانلود مقاله ابتکارات فردی سنجش و ارزشیابی درس انشاء فارسی

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  20  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید

 

 

پژوهش حاضر با هدف شناسایی اثرات الگوی تدریس بدیعه پردازی بر پژوهش خلاقیت دانش آموزان در درس انشاء و مقایسه با الگوی تدریس سنتی انجام گرفته است روش تحقیق از نوع شبه تجربی است جامعه تحقیق کل دانش آموزان دختر پایه دوم مدرسه دوره اول متوسطه لاله های انقلاب در سال 93 به تعداد 70 نفر بودند می باشد.
نمونه آمار شامل 70 دانش آموز پایه دوم می باشد نمونه تحقیق با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای انتخاب شده است ابزار پژوهش عبارت از آزمون سنجش خلاقیت ( تورنس ) و راهنمایی اسفاده از الگوی تدریس بدیعه پردازی یا اطلاعات برای همتا کردن گروه ها می باشد. نتایج تحقیق نشان داد که به کارگیری الگوی تدریس بدیعه پردازی موجب رشد و گسترش خلاقیت دانش آموزان می شود همچنین به کارگیری این الگو باعث رشد قابلیت سیالی، انعطاف پذیری و گسترش تفکر دانش آموزان می گردد.
در مقایسه میانگین نمرات دانش آموزان با الگوی تدریس بدیعه پردازی که دانش آموزان دیده اند گروه آزمایش در آزمون خلاقیت این نتیجه بدست امد که بین میانگین نمرات دانش آموزان عناصر اصالت و بسط بیشتر است و عناصر انعطاف پذیری و سیالی در میانگین نمرات دانش آموزان تفاوت معنا داری مشاهده نگردید.

 

مقدمه
در سال های اخیر خلاقیت یکی از محورهای مورد بحث در آموزش و پرورش بوده است. و همچنین به این نکته توجه شده است که بایستی روند آموزش برای فراگیرندگان روندی پویا باشد، دانش آموزان خود فعالانه در امر آموزش شرکت کنند تفکر کنند و ایده های بکر ارایه نمایند، ابراز ایده نمایند ابراز ایده هایی که هم مربوط و هم غیر معمول باشد و دیدن آنچه که در ورای واقعیت کنونی نهفته است، به جای اینکه فراگیرندگان فقط از آموزگاران و یا کتاب هی خویش دانش را فراگیرند بتوانند آنچه را خود می آموزند دوباره با هم ترکیب کنند و محصول نوین ایجاد نمایند، با توجه به اهمیت این موضوع است که بایستی جریان تعلیم وتربیت را به سمت آموزش پویا سوق داد تا کودکان فعالانه در جریان آموزش شرکت کنند و با مهیا شدن زمینه های بروز ایده های نو و بدیع توانایی خلاقیت و آفرینندگی را در خویش باور کنند و در دوران تحصیل و زندگی این توانایی را بکار گیرند با توجه به روند کنونی آموزش آموزش و پرورش که با بهره گیری از روش تعلیم وتربیت سنتی تأکید فراوان بر فراگیرندگان مطالب درسی، کسب نمرات عالی بدون هر گونه دخل و تصرف و محدوده تعیین شده دارد عملا نو آوری و ابتکار را از دانش آموزان نماید و به همین دلیل پژوهشگران سعی می نمایند با انجام تحقیقی به بررسی تأثیر به کارگیری الگوی تدریس بدیعه پردازی به عنوان یکی از روش های فعال تدریس بر پرورش خلاقیت دانش آموزان بپردازند. امروزه رویکرد جهانی به مقوله یادگیری و انچه که دانش اموزان بایستی یاد بگیرند به گونه ای دیگر است. اکنون دیگر اموختن مجموعه ای از دانستنی ها و سپردن انبوهی از مسایل حل شده به عنوان فراورده های علم به حافظه نمی تواند دانش اموزان را برای زیستن در اینده ای که مسایل ان غیر قابل پیش بینی می باشد اماده سازد.
در زمان حاضر مهمترین وظیفه اموزشی در مدرسه ها، یاد دادن شیوه های یادگیری و پرورش مهارت هایی است که فرد را قادر می سازد، خود راه حل های مسأله و کشف مجهولات را بیابد. با توجه به این تغییرات است که تحولی اساسی در برنامه های درسی مدارس و شیوه های تدریس در کشورمان ضروری است باید به موضوعات خلاقیت و کارهای خلاق توجه بیشتری داشته باشیم.

 

 

 

بیان مسأله
اینجانب لیلا کلنتری دبیر ادبیات شاغل در مدرسه لاله های انقلاب می باشم هدف اینجانب از نوشتن این تحقیق بررسی و ایجاد روشهای نوین و خلاق در نوشتن انشاء می باشد و هدف کلی از اموزش انشاء توانایی نوشتن به زبان فارسی معاصر است و رسیدن به این هدف با پرورش کار خلاق امکان پذیر است. در حقیقت کار زمانی ارزشمند است که در ان خلاقیت و تفکر جریان داشته باشد. کلاس انشاء باید کارگاه نوشتن باشد. انشاء درسی است هدفدار و برای رسیدن به ان باید از روش های هدفدار استفاده کرد و هدف های جدی انشاء در ساده ترین نگاه ان، نوشتن است باید دانش اموز به مطالعه جدی و آگاهانه عادت کند و یکی از راههای تعلیم مطالعه، تحلیل متن است که باعث آموزش نویسندگی می شود. به همین خاطر تصمیم گرفتم این موضوع را با صاحبان اصلی کلاس انشاء و نگارش که همان دانش اموزان هستند در میان بگذارم لذا ابتدا با مطرح نمودن موضوع سعی نمودم دانش اموزان با روشهای نوین و خلاقانه بتوانند در درس انشاء پیشرفت نموده و باعث بالا بردن ایجاد ذوق و انگیزه و روش های ابتکارانه در درس انشاء باشم.
1-دانش اموزان باید بتوانند انچه را که می اندیشند و می خوانند به دیگری بگویند و بنویسند.
2-شناسایی دانش اموزان با تخیل قوی و استعدادی بیشتر در نویسندگی و هدایت انها در مسیری صحیح
3-پرورش قوی استدلال تفکر و دقت دانش اموزان و وادار کردن انها به درست دیدن و شنیدن سپس دیده و شنیده خود را به طرز ساده و روشن بیان کردن و نوشتن است.
لذا تصمیم گرفتم پرسش های را مطرح نموده و دانش اموزان به این پرسش ها پاسخ دهند.
1-چرا بیشتر دانش اموزان علاقه چندانی به انشاء و نگارش ندارند.
از انها خواهش کردم که به دقت به این سوال بیندیشند و پاسخ دهند که امر پرسش با استقبال دانش اموزان مواجه شد که هر یک از دانش اموزان با شوق خاصی می خواستند در این بحث شرکت کنند که چکیده نظرات انها در ذیل می اید.
1-بچه ها در دوره راهنمایی و متوسطه مشکل نوشتن دارند به خاطر ضعف در دوره ابتدایی است.
( چون معلمان کلاس سوم و چهارم و پنجم برای انشاء بچه ها بیشتر دنبال کلیشه ها و توصیف کنید هستند. )
2-در زبان اموزی کودکان در سن 9 و تا 12 سالگی در حال افزایش لغات است متأسفانه هر دانش اموز هر ساله باید 2200 تا 2800 لغت را یاد بگیرد چون کودکان توان یادگیری ان را ندارند. در نهایت در انشاء ضعف پیدا می کنند معلمان نیز انتظارات زیادی از دانش اموزان دارند و این باعث سرخوردگی دانش اموز می گردد.
3-یکی دیگر از عوامل نداشتن روش مناسب تدریس است که برخی از معلمان به این درس اهمیت نمی دهند.
4-درس انشاء خواندن ندارد و اخر سر هم نمره می گیریم.
گرد اوری اطلاعات شواهد ( 1 )
برای رسیدن به پاسخ مطلوب در این کار تصمیم گرفتم علاوه بر دانش اموزان نظر دیگر همکاران را نیز جویا شوم لذا بعد از گفتگو با مدیر مدرسه قرار شد موضوع را در شورای دبیران اموزشگاه که به صورت ماهیانه تشکیل می شود. مطرح کنم.
در روز جلسه بعد از مطرح شدن کمکهای مدرسه همان سوالی را که از دانش اموزان پرسیده بودم از همکاران نیز پرسیدم.
1-به نظر شما چرا دانش اموزان اشتیاق زیادی نسبت به درس انشاء ندارند.
بعد از بحث و بررسی نکات جالبی در صحبت های همکاران بود که عمده ی انها را یادداشت کردم بعضی از نظرات شبیه ارایه دانش اموزان و برخی دیگر پخته تر و متین تر بود.
بعد از این جلسه به پیشنهاد من قرار شد این موضوع را در جلسه اولیاء و مربیان که در همان ماه برگزار می شد با اولیای دانش اموزان در میان بگذارم که این موضوع با اولیاء مطرح و چکیده ی از نظرات و صحبت های انها را یادداشت کردم اطلاعات خوبی در این زمینه داشتند که می توانستیم بهره زیادی از ان جلسه و نظرات جامع و تخصصی اولیاء و همکاران ببریم به همین دلیل بسیاری از جوابهای ان ها را یادداشت نمودم.

 

تجزیه و تحلیل اطلاعات
پس از مطالعه ی دقیق نوشته ها و مدارکی که جمع اوری کردم بودم تک تک انها را به دقت مورد تجزیه و تحلیل قرار دادم نواقص و کمبودهای کلاس انشاء و نگارش تا اندازه ای اشکار شده و همچنین اصول تدریس انشاء و نگارش فهرست شد.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  20  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید



خرید و دانلود دانلود مقاله ابتکارات فردی سنجش و ارزشیابی درس انشاء فارسی


دانلود مقاله جامعه شناسی سیاسی

 

 

 

 

 

- علم- جماعه شناسی- علم سیاست
علم عبارتست از مجموعه ای از شناخت سازمان یافته درباره دنیای مادی، اجزای تشگیل دهنده و پدیده های موجود در آن که با شیوه خاصی که جهت رسیدن بدان شناخت به کار گرفته می شود مشخص و از سایر روشهای رسیدن به شناخت ممتاز می گردد علم دارای دو شاخه اصلی:علوم طبیعی، علوم اجتماعی تقسیم می کنند اولی به مطالعه پدیده های فیزیکی و بیولوژیکی می پردازد و دومی با جنبه های مختلف رفتار انسان سر و کار دارد.
علوم اجتماعی با پیروی از اصول روش تحقیق در سایر علوم به یافته ها و تعمیم های معتبری دست می یابد. جامعه شناسان مثل سایر دانشمندان به نظریه پردازی دست می زنندداده ها را جمع آوری و سپس به تجزیه و تحلیل می پردازند.
بنابراین جامعه شناسی رشته ای از علم است و تمام خصوصیاتی را که یک رشته علمی باید دارا باشد. دارا است.
جامعه شناسی مطلعه علمی رفتار اجتماعی انسان است. یا به معنی جامع تر مطالعه‌روند و الگوی کنشهای متقابل افراد و گروه ها اشکال سازمانها و گروه ‌
های اجتماعی، روابط میان آنها و تأثیر گروه بر روی رفتار فرد است.
انسان احتیاجاتی دارد که برای ادامه حیات باید برآورده شوند.(با شرایط اجتماعی محدودیتهایی در راه رفع این احتیاجات به وجود می آورند- لذا تنش و منازعه بین نیازهای انسان و شرایط موجود اجتماعی ایجاد می شود به درک این تنش را آگاهی سیاسی و بعد عملی آن را که سعی در حل و فصل این منازعه دارد سیاست نام نهاده اند. از این می توان گفت که سیاست عملی است اجتماعی که سعی در حل تنش و منازعه بین احتیاجات انسان و واقیعات اجتماعی داشته علمی که این پدیده را مطالعه می کند علم سیاست نام دارد.
فرق میان دو زمینه جامعه شناسی و علم سیاست را میتوان به این شرح اعلام کرد جامعه شناسی علم مطالعه جامعه وعلم سیاست علم مطالعه دولت است و در خصوص جامعه شناسی سیاسی باید گفت که جامعه شناسی سیاسی پلی بین جامعه شناسی علم سیاست است نه بخش یا جزئی از این علوم.
و به این صورت تعریف می گردد که زمینه ای از جامعه شناسی است که با علل و نتایج اجتماعی، نحوه خاصی از توزیع قدرت در درون جامعه و بین جوامع و همچنین با تضادها و تعارضات سیاسی مختلف که منجر به دگرگونی از توزیع قدرت می گردد سر و کار دارد.
تعریف دولت و حکومت
دولت: state و حکومت: governmernt)
دولت نهادی سیاسی- قانونی است که در بر گیرنده تمام افراد سرزمین یک کشور می باشد. دولت در محدوده سرزمینش دارای حاکمیت است. بدان معنی که مشروعاتی می تواند افراد دو گروههای موجود در سرزمین خود را مجبور به اطاعت از قانون کند. همچنین هر دولتی دارای یک حکومت است که توسط آن سیاستی را اتخاذ و اعمال می کند. نظارت دولت بر حکومت ممکن اس توسط فرد یا گروهی کوچک و یا توسط اکثریت مردم صورت گیرد که این امر موجب ایجاد اشکال مختلف دولت می گردد. حکومت دستگاه اداره کننده دولت می‌باشدکه مجموعه اقتدارات سه گانه دولتی یعنی قوای مققنه، مجریه و قضائیه را در اخیتار دارد.
لزوم دولت از جمله مسائلی است که از قرنها پیش نیز در جامعه احساس می‌شده چرا که وظیفه اساسی نهاد دولت ایجاد نظم و آرایش و هماهنگ ساختن فعالیتهای افراد آن جامعه است ولی در گذشته حتماً در جوامع حکومت وجود نداشت ولی سلسله مراتب قدرت وجود داشته است.
بی نیازی جوامع ابتدایی از وجود حکومت ناشی از سه عامل است:
1-کوچکی گروه
2-مالکیت عمومی
3-سنت پرستی

 

منشأ دولت و حکومت تطور و تکامل آن
درباره اینکه دولت و حکومت چگونه به ظهور پیوستند اختلاف نظر وجود دارد. طبق نظریه بعضی متفکرین پیدایش دولت و حکومت به ابداع کشاورزی و تأثیر آن در جامعه ربط پیدا می کند.
با پیدایش کشاوزی انسان توانست محصولات بیشتری تولید کند که این خود باعث به وجود آمدن شغلهای مختلف و تقسیم کار بیشتر شد و نیاز نظارت بر جامعه که در اثر ازدیاد کار پیچیده تر شده بود توسط یک سازمان (دولت) الزامی کشت به زعم عده ای دیگر فتوحات نظامی نقش اساسی در به وجود آمدن دولت و حکومت داشته است. زیرا ادراه جنگ و اداره جامعه مغلوب در جنگ به شکلی از نظارت اجتماعی نیاز داشت.
دولتها ممکن است حاصل تجمع تدریجی قدرت و گسترش حوزه وظایف قدرتمندان اجتماعات بوده و یا اینکه از طریق کسب قدرت توسط فرد یا گروهی و تداوم آن بر حسب اصل ارشدیت شکل گرفته باشند.

 

انواع حکومت و دولت در گذشته و حال
دولتها و حکومتها را به عناوین و با ملاکهای گوناگون طبقه بندی کرده اند اما هیچکدام از محبوبیت عام برخوردار نیستند. الگوهای تکاملی که بیشتر مورد توجه جامعه شناسان است خود انواع مختلفی دارد. از زمان یونان باستان تا به حال سعی در طبقه بندی دولتها و حکومتها شده است و هر کدام با منظور خاصی صورت گرفته که در جای خود ارزشمند هستند. اما اخیراً متفکرین دولتها و حکومتها را بر حسب اینکه نگرش آن دولت و سازمان سیاسی بر مبنای چه نظریه ای قرار دارد به دو گروه نظریه مکانیستی و ارگانیستی تقسیم کرده اند.
در این روش که ازنظریه مبادله اطلاعات در آن استفاده شده چنین عنوان گردیده در حکومتهایی که بر مبنای نظریه مکانیستی قرار دارند. حکومت اطلاعات را از جامعه می گیرد و بازده آنرا به صورت تصمیم گیری های سیاسی به جامعه باز می گرداند اما در دولتهایی که بر مبنای نظریه ارگانیستی بنا شده اند اهداف و خواسته های حکومت به عنوان داده ها و اطلاعات وارد جامعه می شود که باعث تصمیم گیریها و بازده آن به صورت تغییر در نظام متجلی می گردد. نوع اول با حکومتهای دموکراسی غربی و نوع دوم با حکومتهای نوع دیکتاتوری، خودکامه و سوسیالیستی و ... همگونی دارد.

 

اولین مطالعات سیاسی
نخستین مطالعات سیاسی را به یونان باستان (در حدود 500 تا 300 ق.م) منسوب می کنند. هرودوت از اولین متفکرانی است که به نظریه پردازی در زمینه سیاست پرداخت. او حکومت را به اشکال یک سالاری- چند سالاری و مردم سالاری تقسیم کرد.
جامعه شناسی سیاسی مثل سایر زمینه های علمی حاصل تجمع و انباشته شدن تبعیات و مطالعات متفکرین در طول قرون است و مثل سایر علوم سر منشأ آن به نظریه پردازیهای متفکرین فرمان قدیم می رسد، بحث بر سر جامعه خوب و دولت ایده آل و تقسیم بندی جوامع با این متفکرین شروع شد.
افلاطون با نگاه به جامعه(دولت) به عنوان پدیده ای اجتماعی، ارائه فرضیات اصولی و تقسیم بندی حکومتها و ارائه نوع حکومت مطلوب بحث جدی دراین زمینه را آغاز کرد و ارسطو با بحث درباره منشأ جامعه«دولت» ارائه فرضیاتی اساسی درباره انسان و جامعه و طبقه بندی حکومتها به این بحث جان تازه ی بخشید که تا کنون هم از اهمیت خاصی برخوردارند.

 


در سده های میانه «قرن وسطی» به علت ظهور قدرت کلیسا نظریه های سیاسی شکل اخلاقی و مذهبی به خود گرفت. اما دیری نپایید که با شروع رنسانس و نهضت فرهنگی در اروپا بحث آکادمیکی در این باره (از سر گرفته شد و فرق میان مفاهیم جامعه دولت که در نوشته های اندیشمندان یونانی وجود نداشت به ظهور پیوست هر یک از متفکرین به سهم خود ایده و نظریه جدیدی ارائه دادند. ماکیاول، به چگونگی کسب قدرت، منتسیکو به مطالعه قوانین و مطابقت آنها با شرایط اجتماعی، ژان به ارائه اصل حاکمیت در سیاست، توماس هایز به طرح سوال چگونگی وجود نظم و سعی در پاسخ دادن به آن، ژان ژاک روسو حمله به ظلم و بی عدالتی اجتماعی و جانبداری از دموکراسی به عنوان(اراده عمومی، جان لاک به بحث بر سر انتخاب و لزوم دولتی مشروع و اجتناب از هرج و مرجو الکسی دوتوکویل به جانبداری از دموکراسی و توضیح آن پرداختند.
بازشناخت جامعه از حکومت در تفکر سیاسی
در تاریخ اندیشه سیاسی اروپا از سده های میانه، نفوذ فراینده ارسطو را میتوان مشاهده کرد. اما ارسطو، در نوشته هایش فرقی میان جامعه و دولت قائل نیست و مشخص کردن تفاوت این دو از خصوصیات تفکر سیاسی نو است.
اما جامعه شناسی سیاسی هنگامی واقعاً به صورت زمینه علمی مسقل در آمد که مفاهیم دولت و جامعه در نوشته های هگل و مارکس باز شناخته شدند.
این دوگانگی (جامعه و دولت) را متفکرین قبلی بهنحوی عنوان کرده بودند اما هگل اولین کسی بودکه این دو را مجزا کرد و بین جامعه مدنی و مصالح دولت فرق قابل شد.
مارکس نیز ضمن انتقاد از هگل مبنی بر اینکه او مصالح دولت را ترجیح می دهد به تحلیل جامع تری دست زد و به تضاد منافع بین جامعه مدنی و نظام سیاسی اشاره کرد. و ارتباط بین شرایط اقتصادی را با نوع و چگونگی دولت تأکید نمود و همین نقطه سرآغاز نظریه پردازی‌ها در جامعه شناسی سیاسی شد.
نظریه های مارکس و فعالیتهای فکری او و متفکران بعد از او مخصوصاً ماکس وبر، چه آنها که در تایید و تکمین نظرات مارکس کوشیدند و چه انهایی که در رد نظرات او به نظریه پردازی دست زدند، باعث به وجود امدن نظریه های
جدید شد و به ظهور جامعه شناسی سیاسی نوین انجامید.

 

دولت وحکومت از نظر اسلام
پس از قدرت یافتن اعراب بر ایران و بدست گرفتن تمام امورات پیدایش تشیع و
شیوع آن در ایران زاییده انگیزه های متعدد و از جمله انگیزه ملی طبقاتی و فرهنگی سیاسی است. استثمار ایرانیان توسط حکام غرب ایرانیان را بر آن داشت که نه علیه اسلام بلکه حکام عرب (خلفای بنی امیه و بنی عباس) طغیان کنند و بدین ترتیب پایه های نهضت های ملی ایرانیان بر ضد تسلط و حاکمیت بنی امیه و بنی عباس بر بنیاد دوستی و جانبداری از حق غضب شده علی و اولاد او گذاشته شد. به زعم مورخین، ایرانیان با پذیرفتن مذهب شیعه هم می توانستند مسلمان باقی بمانند و هم تسلط خلفای عرب را طرد کنند.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  45  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید



خرید و دانلود دانلود مقاله جامعه شناسی سیاسی


دانلودمقاله فشرده ای از زندگانی امام رضا(ع)

 

 

 


زادگاه
هشتمین پیشوای شیعیان امام علی بن نوسی الرضا علیه السلام در مدینه دیده به جهان گشود.
کنیه ها
ابوالحسن و ابوعلی
لقبها
رضا، صابر، زکی، ولی، فاضل، وفی، صدیق، رضی، سراج الله، نورالهدی، قرة عین المؤمنین، مکیدة الملحدین، کفوالملک، کافی الخلق، رب السریر، و رئاب التدبیر

مشهورترین لقب
مشهورترین لقب آن حضرت «رضا» است و در سبب این لقب گفته اند: «او از آن روی رضا خوانده شد که در آسمان خوشایند و در زمین مورد خشنودی پیامبران خدا و امامان پس از او بود. همچنین گفته شده : از آن روی که همگان، خواه مخالفان و خواه همراهان به او خشنود بودند. سر انجام، گفته شده است: از آن روی او رضا خوانده اند که مأمون به او خشنود شد.»
مادر امام
در روایتهای مختلفی که به ما رسیده است نامها و کینه ها و لقبهای ام البنین، نجمه، سکن، تکتم، خیزران، طاهره و شقرا، را برای مادر آن حضرت آورده اند.
زاد روز
درباره روز، ماه و سال ولادت و همچنین وفات آن حضرت اختلاف است.
ولادت آن حضرت را به سالهای (148 و 151 و 153ق) و در روزهای جمعه نوزدهم رمضان، نیمه همین ماه، جمعه دهم رجب و یازدهم ذی القعده.
روز شهادت
روز وفات آن حضرت را نیز به سالهای (202 و 203 و 206ق) دانسته اند.
اما بیشتر بر آنند که ولادت آن حضرت در سال (148ق) یعنی همان سال وفات امام صادق علیه السلام بوده است، چنان که مفید، کلینی، کفعمی، شهید، طبرسی، صدوق، ابن زهره، مسعودی، ابوالفداء، ابن اثیر، ابن حجر، ابن جوزی و کسانی دیگر این نظر را برگزیده اند.
در باره تاریخ وفات آن حضرت نیز عقیده اکثر عالمان همان سال(203ق) است.
بنابر این روایت، عمر آن حضرت پنجاه و پنج سال می شود که بیست و پنج سال آن را در کنار پدر خویش سپری کرده و بیست سال دیگر امامت شیعیان را بر عهده داشته است.
این بیست سال مصادف است با دوره پایانی خلافت هارون عباسی، پس از آن سه سال دوران خلافت امین، و سپس ادامه جنگ و جدایی میان خراسان و بغداد به مدت حدود دو سال، و سر انجام دوره ای از خلافت مأمون.
فرزندان
گرچه که نام پنج پسر و یک دختر برای او ذکر کرده اند، اما چنان که علامه مجلسی می گوید: حداکثر تنها از جواد به عنوان فرزند او نام برده اند.
به دسیسه مامون و با سم او به شهادت رسید و پیکر مطهر او را در طوس در قبله قبه هارونی سرای حمید بن قحطبه طایی به خاک سپردند و امروز مرقد او مزار آشنای شیفتگان است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

زندگی امام رضا (ع) در مدینه
دوران پرشکوه امامت حضرت رضا علیه السلام از سال 183 هجرى قمرى آغاز شد. در آن زمان، حکومت سیاسى به دست «هارون الرشید» در بغداد اداره مى شد. شیوه حکمرانى این خلیفه عباسى، بر اساس اعمال زور بر مردم بود. مأموران او مردم را براى پرداخت مالیات شکنجه مى دادند و پیوسته فرزندان و شیعیان فاطمى را از دم تیغ مى گذراندند، چنان که مهتر و سیّد و سالار آنان حضرت موسى بن جعفر علیه السلام را سالها در زندان هاى بصره و بغداد حبس کردند و سرانجام حضرتش را با زهر به شهادت رساندند.
هارون الرشید علاوه بر ظلم و ستم هاى جنون آمیز خود، افکار و اندیشه هاى بیگانگان را در حوزه علوم مسلمانان منتشر مى کرد تا از این راه بتواند توجّه مردم را به علوم بیگانه جلب کند و خاندان اهل بیت علیهم السلام را در انزواى علمى قرار دهد.
«ابوبکر خوارزمى» (383 هـ) در نامه اى به اهل نیشابور درباره نحوه رفتار حکومت عباسیان به خصوص «هارون» مى نویسد:
هارون در حالى مُرد که درخت نبوّت را درو کرده و نهال امامت را از ریشه برافکنده بود… چون یکى از پیشوایان هدایت و سرورى از سروران خاندان مصطفى صلى الله علیه و اله و سلـم در مـى گذشـت، کسـى جنـازه اش را تشـییع نمى کرد و مرقدش را با گچ نمى آراست، امّا وقتى دلقک یا بازیگر یا مطرب و یا قاتلى از خودشان مى مرد، دادگران و قاضیان بر جنازه اش حاضر مى شدند و رهبـران و حکمـرانـان در مجالـس سـوگواریش مى نشستند. مادى و سوفسطایى در کشورشان امنیت داشت و متعرض کسانى که کتابهاى فلـسفى و مـانوى را تـدریس مـى کـردند، نمى شدند، ولى هر شیعه اى سرانجام به قتل مى رسید و هرکس که نام فرزندش را «على» مى نهاد، خونش را به زمین مى ریخت.
حضرت رضا علیه السلام با توجّه به جوّ سیاسى حاکم بر حوزه مسلمانان، در ابتدا امامت خویش را علنى نساخت و فقط با یاران و شیعیان خاص ارتباط داشت، ولى پس از گذشت چندسال، حکومت هارون الرشید بر اثر وقوع شورش هاى مختلف رو به ضعف گذاشت و حضرت رضا علیه السلام با استفاده از این فرصت امامت خویش را در شهر مدینه علنى نمود و به رفع مشکلات مردم در زمینه هاى اعتقادى و اجتماعى پرداخت. خود آن جناب مى فرماید:
«در روضه جدّم رسول خدا صلى الله علیه و اله مى نشستم درحالى که دانشمندان مدینه بسیار بودند. هرگاه یکى از آنان در مسئله اى درمى ماند، همگى متوجّه من مى شدند و سؤالات را نزد من مى فرستادند و من پاسخ آنها را مى دادم.»
هارون الرشید که براى فرونشاندن شورش هاى منطقه خراسان راهى آن دیار شده بود، به سال 193 هجرى قمرى در همان محل جان سپرد و در سناباد طوس، در یکى از اطاق هاى تحتانى کاخ فرماندار طوس، «حمید بن قحطبه طائى» دفن شد. در پى مرگ هارون، کشمکش میان دو پسر او، «امین» و «مأمون» درگرفت. اولى در بغداد به قدرت رسید و دومى در مرو بر تخت نشست.
آتش اختلاف در میان این دو برادر، پنج سال شعله ور بود، تا آنکه سپاه مأمون به بغداد حمله برد و «امین» در سال 198 هجرى به دست آنان کشته شد. بدین سان حکومت سرتاسرى به دست مأمون افتاد، ولیکن علویان و سادات که از بیدادگرى هاى هارون به تنگ آمده و از حکومت پسران او نیز ناراضى بودند، در نواحى عراق، حجاز و یمن سر به شورش برداشتند. آنان مى خواستند که حکومت به دست خاندان ال محمد علیهم السلام اداره شود.
مأمون براى آنکه بتواند شورش هاى آنان را فرونشاند و در میان جمعیت فراوان شیعه جایگاهى پیدا کند، بر آن شد که مهتر آنان حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام را به خراسان دعوت و با استقرار آن حضرت در دربار خود، چنین وانمود کند که حکومت او مورد تأیید امام علیه السلام است، از این رو، دعوت نامه هاى متعددى به آن حضرت فرستاد، ولى هربار با پاسخ منفى مواجه مى شد، تا اینکه دعوت ها جاى خود را به تهدید داد و امام رضا علیه السلام دانست که مأمون دست از این کار بر نخواهد داشت، لذا براى جلوگیرى از خون ریزى و پایمال شدن خون شیعیانش، به سال 200 هجرى راه خراسان را در پیش گرفت.
آن حضرت پیش از خروج از مدینه، به حرم جدّش رسول الله صلى الله علیه و اله شرفیاب گشت تا با حضرتش وداع گوید. چندین بار وداع گفت، و در هر مرتبه به طرف قبر مطهر بر مى گشت و صدایش را به گریه بلند مى نمود. آنگاه فرزندش جواد علیه السلام را در کنار خویش گرفت و به مسجد درآورد و حضرتش را به دیواره مطهر حرم رسول الله صلى الله علیه و اله چسباند و در پناه آن حضرت قرارش داد. سپس تمام نمایندگان و وکیلان خود را فرمود که از حضرت جواد علیه السلام فرمان برند و از مخالفت با حضرتش بپرهیزند و اصحاب مورد اعتماد خود را آگاه نمود که آن حضرت جانشین وى مى باشد.
مسیر حرکت امام رضا علیه السلام آن گونه که مأمون تعیین کرده بود، از بصره، اهواز و فارس مى گذشت و دستور چنین بود که آن حضرت را از کوفه و قم عبور ندهند، زیرا مأمون بیم داشت که امام رضا علیه السلام با شیعیان آن شهرها تماس برقرار کرده و آنان را از سرگذشت خویش آگاه کند.

 

از مدینه تا مرو
اسناد تاریخى، گویاى اولین زمینه هاى سفر امام(ع) نیست و جزئیات بسیارى از مقدمات این هجرت رضوى، ناگفته مانده و در پرده ابهام قرار دارد، ولى با مطالعه اسناد موجود، این حقیقت مسلم است که از پیش مکاتباتى میان مرو و مدینه، صورت مى‏گرفته و بر سفر امام به سوى مرو، اصرار بوده است.
«فمازال المأمون یکاتبه و یسأله حتى علم الرضا(ص) انه لا یکف عنه»
همواره مأمون با حضرت مکاتبه داشت و از او مى خواست تا به مرو آید. نامه ها ادامه یافت تا آنکه امام رضا(ع) دریافت که او دست‏بردار نیست .
در برخى منابع تاریخى آمده است : مأمون، پس از به دست گرفتن حکومت، با ارسال نامه اى امام رضا(ع) را به خراسان فرا خواند. امام‏(ع) از رفتن امتناع ورزید، ولى مأمون پیگیر بود و ارسال دعوتنامه ‏ها را پیاپى ادامه داد، تا به امام بفهماند که از ایشان دست بردار نیست. علاوه بر آن، در پى دعوتنامه هاى مکرّر، مأمون مأموران خود را به نام هاى رجاءبن ابى ضحاک و یاسر خادم، به مدینه گسیل داشت. آنان پس از ورود به مدینه، بر امام‏(ع) وارد شدند و هدف مأموریت خود را چنین بیان داشتند:
«ان المأمون امرنا باشخاصک الى‏ خراسان»
- وى از کارگزاران دولت عباسیان بود و در زمان مأمون، ریاست دیوان مالیاتى را بر عهده داشت. (لغتنامه دهخدا). - وى به نقل مرحوم شیخ طوسى، از یاران امام‏(ع) بوده است.
-مأمون، ما را فرمان داده و مأمور ساخته است، تا تو را به خراسان ببریم. امام على بن موسى(ع) ، شیوه خلفا را مى‏شناخت و زندان های طولانى پدر را با همه تلخى ها و رنج هایش به خاطر داشت و مى‏دانست که به هر حال، مأمون که برادر مى‏کشد، از حضور آزادانه امام میان مردم نگران است و از این نگرانى، آسان نخواهد گذشت.
«انه تهیأ للسفر کارها و متیقنا انه یموت... »
امام رضا(ع) آماده سفر گردید، در حالى که از آن اکراه داشت و مطمئن بود که در این سفر بدرود حیات خواهد گفت.
علاوه بر آن که چگونگى حرکت امام(ع) و تودیع وى با مرقد رسول خدا(ص) و نیز خاندانش، همه و همه گویاى اکراه امام (ع) بر این سفر است.

 

خط سیر هجرت امام
کاروان هایى که از حجاز به قصد عراق حرکت مى‏کردند، چه از راه مکه یا از راه مدینه، در منزلى به نام «معدن نقره» به یکدیگر مى‏رسیدند و از آن‏جا به یکى از دو مقصد بصره یا کوفه روانه مى‏شدند. قرائن و شواهد بسیارى حکایت از آن دارد که امام از طریق مدینه و معدن نقره، راهى بصره شده است و بعید مى‏نماید که امام ابتدا به مکه رفته و از آنجا به طرف بصره عزیمت کرده باشد، زیرا:
1. سفر امام‏(ع) به طور عادى و دلخواه صورت نگرفته، بلکه عنوان جلب داشته است. معمول در چنین مواردى آن است که سعى مى‏شود تا کوتاهترین مسیر در نظر گرفته شود و هر چه سریع تر مأموریت انجام گیرد. بدیهى است با وجود راه مستقیم مدینه به بغداد که 134 فرسنگ بوده، از مسیرى استفاده نمى‏شده که ‏مسافت آن 355 فرسنگ بوده است.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   19 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید

 



خرید و دانلود دانلودمقاله فشرده ای از زندگانی امام رضا(ع)