تحقیق درباره سوره شمس

تحقیق درباره سوره شمس

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه5

 

فهرست مطالب

محتوا و فضیلت سوره :.

عاقبت مرگبار طغیانگران

 

سوره شمس

این سوره در ((مکه )) نازل شده و 15 آیه دارد .

محتوا و فضیلت سوره :.

این سوره که در حقیقت سوره ((تهذیب نفس )) و ((تطهیر قلوب از ناپاکیها وناخالصیها))ست , بر مـحـور هـمـین معنى دورمى زند, منتها در آغاز سوره به یازده موضوع مهم از عالم خلقت و ذات پاک خداوند براى اثبات این معنى که فلاح و رستگارى در گرو تهذیب نفس است قسم یاد شده , و بیشترین سوگندهاى قرآن را بطور جمعى در خود جاى داده است .
و در پـایـان سـوره به ذکر نمونه اى از اقوام متمرد و گردنکش ـکه به خاطر ترک تهذیب نفس در شـقـاوت ابـدى فـرو رفـتـند, و خداوند آنها را به مجازات شدیدى گرفتار کرد, یعنى قوم ثمودـ مى پردازد.
در فضیلت .
تـلاوت ایـن سوره همین بس که در حدیثى از پیغمبراکرم (ص )آمده است : ((هرکس آن را بخواند گوئى به تعداد تمام اشیائى که خورشید و ماه برآنها مى تابد در راه خدا صدقه داده است ))!.
و مـسـلما این فضیلت بزرگ از آن کسى است که محتواى بزرگ این سوره کوچک را در جان خود پیاده کند, و تهذیب نفس را وظیفه قطعى خودبداند.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.
(آیه )ـ.

رستگارى بدون تهذیب نفس ممکن نیست !.

سـوگـندهاى پى درپى و مهمى که در آغاز این سوره آمده , به یک حساب ((یازده )) سوگند و به حـسـاب دیگر ((هفت )) سوگند است , و به خوبى نشان مى دهد که مطلب مهمى در اینجا مطرح است , مطلبى به عظمت آسمانها و زمین و خورشید وماه , مطلبى سرنوشت ساز و حیات بخش .
نخست مى فرماید: ((به خورشید و گسترش نور آن سوگند))(والشمس وضحیها).
سوگندهاى قرآن عموما دو مقصد را تعقیب مى کند: نخست اهمیت مطلبى که سوگند به خاطر آن یـاد شـده , و دیـگـر اهـمـیت خود این امور که مورد سوگند است ,چرا که سوگند همیشه به موضوعات مهم یاد مى شود.
((خـورشـیـد)) مـهمترین و سازنده ترین نقش را در زندگى انسان و تمام موجودات زنده زمینى دارد, زیرا علاوه بر این که منبع ((نور)) و ((حرارت )) است و این دو از عوامل اصلى زندگى انسان بـه شـمـار مـى رود, منابع دیگر حیاتى نیز از آن مایه مى گیرند, وزش بادها, نزول بارانها, پرورش گـیاهان , و حتى پدیدآمدن منابع انرژى زا, همچون نفت و ذغال سنگ , هرکدام درست دقت کنیم بـصـورتـى بـا نورآفتاب ارتباط دارد بطورى که اگر روزى این چراغ حیات بخش خاموش گردد تاریکى و سکوت و مرگ همه جا را فرا خواهد گرفت .
(آیـه )ـ سـپـس بـه سـومـیـن سوگند پرداخته , مى گوید: ((و قسم به ماه هنگامى که بعد از آن (خورشید) درآید)) (والقمر اذا تلیها).
ایـن تـعـبـیر ـچنانکه جمعى از مفسران نیز گفته اندـ در حقیقت اشاره به ماه درموقع بدر کامل یـعـنـى ;
Š شب چهارده است , زیرا ماه در شب چهاردهم تقریبا مقارن غروب آفتاب سر از افق مشرق بـرمى دارد, و چهره پرفروغ خود را ظاهر کرده , وسلطه خویش را بر پهنه آسمان تثبیت مى کند, و چون از هر زمان جالبتر و پرشکوه تراست به آن سوگند یاد شده .
(آیـه )ـ و در چـهـارمین سوگند, مى افزاید: ((و به روز هنگامى که صفحه زمین را روشن سازد)) (والنهار اذا جلیها).
سـوگـنـد بـه ایـن پـدیـده مـهـم آسـمـانى به خاطر تاثیر فوق العاده آن در زندگى بشر, و تمام مـوجـودات زنـده اسـت , چـرا که روز رمز حرکت و جنبش و حیات است و تمام تلاشها و کششها و کوششهاى زندگى معمولا در روشنائى روزصورت مى گیرد.
(آیـه )ـ و در پـنجمین سوگند مى فرماید: ((و به شب , آن هنگام که زمین رابپوشاند)) (واللیل اذا یغشیها).
((شـب )) بـا تمام برکات و آثارش , که از یکسو حرارت آفتاب روز را تعدیل مى کند, و از سوى دیگر مایه آرامش و استراحت همه موجودات زنده است .
(آیـه )ـ در شـشـمـین و هفتمین سوگند به سراغ آسمان و خالق آسمان مى رود, و مى افزاید: ((و قسم به آسمان و کسى که آسمان را بنا کرده )) (والسما ومابنیها).
اصـل خلقت آسمان با آن عظمت خیره کننده از شگفتیهاى بزرگ خلقت است , و بنا و پیدایش این هـمه کواکب و اجرام آسمانى و نظامات حاکم بر آنهاشگفتى دیگر, و از آن مهمتر خالق این آسمان است .
(آیـه )ـ سـپـس در هـشـتـمـیـن و نـهمین سوگند سخن از زمین و خالق زمین به میان آورده , مى فرماید: ((و به زمین و کسى که آن را گسترانیده )) (والا رض وماطحیها).
زمین که گاهواره زندگى انسان و تمام موجودات زنده است .
زمـیـن بـا تـمام شگفتیها: کوهها و دریاها, دره ها و جنگلها, چشمه ها و رودخانه ها,معادن و منابع گرانبهایش , که هرکدام به تنهائى آیتى است از آیات حق و نشانه اى ازنشانه هاى او.
و از آن برتر و بالاتر خالق این زمین و کسى که آن را گسترانیده است .
(آیـه )ـ سـرانـجام به دهمین و یازدهمین سوگند که آخرین قسمها در این سلسله است پرداخته , مـى فـرمـایـد: ((و قـسم به جان آدمى , و آن کس که آن را (آفریده و) منظم ساخته )) (ونفس وما سویها).
هـمان انسانى که عصاره عالم خلقت , و چکیده جهان ملک و ملکوت , و گل سرسبد عالم آفرینش است .
مـنـظور از ((نفس )) جسم و روح هر دو مى باشد و مراد از ((سویها)) (از ماده تسویه ) هم تنظیم و تـعـدیـل قواى روحى انسان است , از حواس ظاهر گرفته , تانیروى ادراک , حافظه , انتقال , تخیل , ابتکار, عشق , اراده و تصمیم , و مانند آن که درمباحث ((علم النفس )) مطرح شده است .
و هـم تـمـام شـگـفـتـیـهـاى نـظامات بدن و دستگاههاى مختلف آن را که در علم ((تشریح )) و ((فـیـزیـولـوژى )) (وظایف الاعضا) بطور گسترده موردبحث قرارگرفته شامل مى شود;
Š چرا که شگفتیهاى قدرت خداوند هم در جسم است و هم در جان و اختصاص به یکى از این دو ندارد.
(آیه )ـ در این آیه به یکى از مهمترین مسائل مربوط به آفرینش انسان پرداخته , مى افزاید: ((سپس فجور و تقوا (شر و خیرش ) را به او الهام کرده است ))(فالهمها فجورها وتقویها).
خداوند آن چنان قدرت تشخیص و عقل و وجدان بیدار, به او داده که فجورو تقوا را از طریق عقل و فطرت درمى یابد.
آرى ! هنگامى که خلقتش تکمیل شد, و هستى او تحقق یافت , خداوندبایدها و نبایدها را به او تعلیم داد, و بـه ایـن تـرتـیـب وجودى شد از نظر آفرینش مجموعه اى از گل بدبو و روح الهى و از نظر تـعـلـیـمـات آگاه بر فجور و تقوا و در نتیجه ,وجودى است که مى تواند در قوس صعودى برتر از فرشتگان گردد;
Š و در قوس نزولى از حیوانات درنده نیز منحطتر گردد و این منوط به آن است که با اراده وانتخابگرى خویش کدام مسیر را برگزیند.
(آیـه )ـ و سـرانجام بعد از تمام این سوگندهاى مهم و پى درپى به نتیجه آنها پرداخته , مى فرماید: سوگند به اینها ((که هرکس نفس خود را پاک و تزکیه کرده رستگار شده )) (قد افلح من زکیها).
آرى ! رسـتگارى از آن کسى است که نفس خویش را تربیت کند و رشد و نمودهد, و از آلودگى به خـلق و خوى شیطانى و گناه و عصیان و کفر پاک سازد و درحقیقت مساله اصلى زندگى انسان نیز همین ((تزکیه )) است , که اگر باشد سعادتمنداست و الا بدبخت و بینوا.
(آیـه )ـ سپس به سراغ گروه مخالف رفته , مى فرماید: ((و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته , نومید و محروم گشته است ))! (وقد خاب من دسیها).
و به این ترتیب پیروزمندان و شکست خوردگان در صحنه زندگى دنیا مشخص مى شوند, و معیار ارزیـابـى ایـن دو گـروه چـیـزى جـز ((تـزکیه نفس و نمو و رشد روح تقوا و اطاعت خداوند)) یا ((آلودگى به انواع معاصى و گناهان ))نیست .
در حدیثى آمده است که : رسول خدا(ص ) هنگامى که آیه ((قد افلح من زکیها))را تلاوت مى فرمود تـوقـف مى کرد و چنین دعا مى نمود: ((پروردگارا! به نفس من تقوایش را مرحمت کن , تو ولى و مولاى آن هستى , و آن را تزکیه فرما که تو بهترین تزکیه کنندگانى )).
(آیه )ـ.

عاقبت مرگبار طغیانگران :.

بـه دنبال هشدارى که در آیات قبل درباره عاقبت کار کسانى که نفس خود را آلوده مى کنند آمده بـود,در ایـنجا به عنوان نمونه به یکى از مصداقهاى واضح تاریخى این مطلب پرداخته , وسرنوشت قـوم طغیانگر ((ثمود)) را در عباراتى کوتاه و قاطع و پرمعنى بیان کرده ,مى فرماید: ((و قوم ثمود بر اثر طغیان (پیامبرشان را) تکذیب کردند)) (کذبت ثمودبطغویها).
((قـوم ثـمـود)) کـه نام پیامبرشان ((صالح )) بود از قدیمى ترین اقوامى هستند که دریک منقطه کـوهـستانى میان ((حجاز)) و ((شام )) زندگى مى کردند, زندگى مرفه , سرزمین آباد, دشتهاى مـسـطـح بـا خـاکهاى مساعد و آماده براى کشت و زرع , و قصرهاى مجلل , و خانه هاى مستحکم داشتند, ولى نه تنها شکر این همه نعمت را به جانیاوردند, بلکه سر به طغیان و سرکشى برداشته , و به تکذیب پیامبرشان صالح برخاستند, و آیات الهى را به باد سخریه گرفتند, و سرانجام خداوند آنها را با یک صاعقه آسمانى نابود کرد.
(آیـه )ـ سـپـس به یکى از نمونه هاى بارز طغیان این قوم پرداخته ,مى افزاید: ((آنگاه که شقى ترین آنها به پا خاست )) (اذانبعث اشقیها).
((اشقى )) (شقى ترین ) اشاره به همان کسى است که ناقه ثمود را به هلاکت رساند.
در بـعـضـى از روایات آمده است که پیغمبراکرم (ص ) به على (ع ) فرمود:((سنگدلترین افراد اقوام نخستین که بود؟)).
على (ع ) در پاسخ عرض کرد: ((آن کسى که ناقه ثمود را به هلاکت رساند)).
پیامبر فرمود: ((راست گفتى , شقى ترین افراد اقوام اخیر چه کسى است ؟)).
على (ع ) مى گوید: ((عرض کردم نمى دانم اى رسول خدا!)).
پـیامبر(ص ) فرمود: ((کسى که شمشیر را بر این نقطه از سر تو وارد مى کند)) وپیامبر(ص ) اشاره به قسمت بالاى پیشانى آن حضرت کرد.
هـیچ یک از این دو خصومت شخصى نداشتند, بلکه هر دو مى خواستندنور حق را خاموش کنند, و معجزه و آیتى از آیات الهى را از میان بردارند.
(آیه )ـ در این آیه به شرح بیشترى در زمینه طغیانگرى قوم ثمود پرداخته ,مى افزاید: ((و فرستاده الـهـى [ صـالـح ] بـه آنـان گـفـت : نـاقه خدا [ همان شترى که معجزه الهى بود] را با آبشخورش واگذارید)) (فقال لهم رسول اللّه ناقة اللّه وسقیها).
مـنـظور از ((رسول اللّه )) در اینجا حضرت صالح (ع ) پیغمبر قوم ثمود است , وتعبیر به ((ناقة اللّه )) (شـتر ماده متعلق به خداوند) اشاره به این است که این شتر یک شتر معمولى نبود, بلکه به عنوان مـعـجـزه و سند گویاى صدق دعوى صالح فرستاده شده بود, یکى از ویژگیهاى آن طبق روایت مشهور این بود که از دل صخره اى از کوه برآمد تا معجزه گویائى در برابر منکران لجوج باشد.
(آیه )ـ و در این آیه مى گوید: این قوم سرکش اعتنائى به کلمات این پیامبربزرگ و هشدارهاى او نکردند ((پس او را تکذیب و ناقه را پى کردند)) (فکذبوه فعقروها).
جـالب توجه این که کسى که ناقه را به هلاکت رساند, یک نفر بیشتر نبود ولى در آیه فوق این عمل بـه تـمام طغیانگران قوم ثمود نسبت داده شده , این به خاطر آن است که دیگران هم به نحوى در این کار سهیم بودند و با خشنودى و رضایت کامل آنها انجام گرفت .
و بـه دنـبـال ایـن تکذیب و مخالفت شدید, خداوند چنان آنها را مجازات کردکه اثرى از آنان باقى نـمـانـد, چـنانکه در ادامه همین آیه مى فرماید: ((از این روپروردگارشان آنها (و سرزمینشان ) را بـه خـاطـر گـناهشان درهم کوبید و با خاک یکسان و صاف کرد))! (فدمدم علیهم ربهم بذنبهم فسویها).
صـاعـقـه همان صیحه عظیم آسمانى در چند لحظه کوتاه چنان زلزله و لرزه اى در سرزمین آنها ایجاد کرد که تمام بناها روى هم خوابید و صاف شد و خانه هایشان را به گورهاى آنها مبدل ساخت .
(آیه )ـ سرانجام در آخرین آیه سوره براى این که هشدار محکمى به تمام کسانى که در همان مسیر و خـط حـرکـت مـى کـنـنـد بـدهـد, مى فرماید: ((و(خداوند) هرگز از فرجام این کار [ مجازات ستمگران ] بیم ندارد)) (ولا یخاف عقبیها).
بسیارند حاکمانى که قدرت بر مجازات دارند ولى پیوسته از پیامدهاى آن بیمناکند,و از واکنشها و عـکـس الـعـملها ترسان , و به همین دلیل از قدرت خود استفاده نمى کنند, و یا به تعبیر صحیحتر قـدرت آنـان آمیخته با ضعف و ناتوانى و علمشان آمیخته با جهل است ;Š چرا که مى ترسند توانائى بر مقابله باپیامدهاى آن را نداشته باشند.
ولى خداوند قادر متعال که علمش احاطه به همه این امور و عواقب و آثار آن دارد, و قدرتش براى مقابله با پیامدهاى حوادث با هیچ ضعفى آمیخته نیست بیمى از عواقب این امور ندارد, و به همین دلیل با نهایت قدرت و قاطعیت آنچه را که اراده کرده است انجام مى دهد.
((پایان سوره الشمس )).

 



خرید و دانلود تحقیق درباره سوره شمس


تحقیق در مورد سوره شمس

تحقیق در مورد سوره شمس

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه36

 

فهرست مطالب

ََمقدمه
این سوره در مکه نازل شده و 15 آیه دارد

 

محتوى و فضیلت سوره الشمس
این سوره که در حقیقت سوره تهذیب نفس و تطهیر قلوب از ناپاکیها و ناخالصیها است ، بر محور همین معنى دور مى زند، منتها در آغاز سوره به یازده موضوع مهم از عالم خلقت و ذات پاک خداوند براى اثبات این معنى که فلاح و رستگارى در گرو تهذیب نفس است قسم یاد شده ، و بیشترین سوگندهاى قرآن را به طور جمعى در خود جاى داده است .
و در پایان سوره به ذکر نمونه اى از اقوام متمرد و گردنکش که به خاطر ترک تهذیب نفس در شقاوت ابدى فرو رفتند، و خداوند آنها را به مجازات شدیدى گرفتار کرد، یعنى قوم ((ثمود)) مى پردازد، و با اشاره کوتاهى به سرنوشت آنها سوره را پایان مى دهد.
در حقیقت این سوره کوتاه یکى از مهمترین مسائل سرنوشت ساز زندگى بشر را بازگو مى کند، و نظام ارزشى اسلام را در مورد انسانها مشخص مى سازد. در فضیلت تلاوت این سوره همین بس که در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) آمده است : من قراءها فکانما تصدق بکل شى ء طلعت علیه الشمس و القمر!: هر کس آن را بخواند گوئى به تعداد تمام اشیائى که خورشید و ماه بر آنها مى تابد در راه خدا صدقه داده است !.
و مسلما این فضیلت بزرگ از آن کسى است که محتواى بزرگ این سوره کوچک را در جان خود پیاده کند، و تهذیب نفس را وظیفه قطعى خود بداند.

 

ََآیه 1 - 10
آیه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَ الشمْسِ وَ ضحَاهَا(1) وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا(2) وَ النهَارِ إِذَا جَلَّاهَا(3) وَ الَّیْلِ إِذَا یَغْشاهَا(4) وَ السمَاءِ وَ مَا بَنَاهَا(5) وَ الاَرْضِ وَ مَا طحَاهَا(6) وَ نَفْسٍ وَ مَا سوَّاهَا(7) فَأَلهَْمَهَا فجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا(8) قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا(9) وَ قَدْ خَاب مَن دَساهَا(10)

 

  ترجمه :

 


بنام خداوند بخشنده بخشایشگر
1 -
به خورشید و گسترش نور آن سوگند!
2 -
و به ماه در آن هنگام که بعد از آن در آید
3 -
و به روز هنگامى که صفحه زمین را روشن سازد
4 -
و قسم به شب آن هنگام که صفحه زمین را بپوشاند
5 -
و قسم به آسمان و کسى که آسمان را بنا کرده .
6 -
و قسم به زمین و کسى که آن را گسترانیده .
7 -
و سوگند به نفس آدمى و آن کس که آن را منظم ساخته ،
8 -
سپس فجور و تقوا (شر و خیر) را به او الهام کرده است
9 -
که هر کس نفس خود را تزکیه کرده ، رستگار شده
10 -
و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته ، نومید و محروم گشته است .

 

 تفسیر :

 

 


رستگارى بدون تهذیب نفس ممکن نیست
سوگندهاى پى در پى و مهمى که در آغاز این سوره آمده ، به یک حساب ((یازده )) سوگند و به حساب دیگر ((هفت )) سوگند است ، و بیشترین تعداد سوگندهاى قرآن را در خود جاى داده ، و به خوبى نشان مى دهد که مطلب مهمى در اینجا مطرح است ، مطلبى به عظمت آسمانها و زمین و خورشید و ماه ، مطلبى سرنوشت ساز و حیات بخش .
نخست باید به شرح و تفسیر این سوگندها بپردازیم ، و بعد به بررسى آن مطلب بر اهمیت که این همه آوازه ها از او است .

 

نخست مى فرماید: به خورشید و گسترش نور آن سوگند (و الشمس و ضحاها).
همانگونه که قبلا نیز گفته ایم سوگندهاى قرآن عموما دو مقصد را تعقیب مى کند: نخست اهمیت مطلبى که سوگند به خاطر آن یاد شده ، و دیگر اهمیت خود این امور که مورد سوگند است ، چرا که سوگند همیشه به موضوعات مهم یاد مى شود، به همین دلیل این سوگندها فکر و اندیشه انسان را به کار میان دازد تا در باره این موضوعات مهم عالم خلقت بیندیشد، و از آنها راهى به سوى خدا بگشاید.
((
خورشید)) مهمترین و سازنده ترین نقش را در زندگى انسان و تمام موجودات زنده زمینى دارد، زیرا علاوه بر اینکه منبع نور و حرارت است و این دو از عوامل اصلى زندگى انسان به شمار مى رود، منابع دیگر حیاتى نیز از آن مایه مى گیرند، وزش بادها، نزول بارانها، پرورش ‍ گیاهان ، حرکت رودخانه ها و آبشارها، و حتى پدید آمدن منابع انرژیزا، همچون نفت و ذغال سنگ ، هر کدام اگر درست دقت کنیم به صورتى با نور آفتاب ارتباط دارد بطورى که اگر روزى این چراغ حیات بخشخاموش گردد تاریکى و سکوت و مرگ همه جا را فرا خواهد گرفت .
((
ضحى )) در اصل به معنى گسترش نور آفتاب است و این در هنگامى است که خورشید از افق بالا بیاید و نور آن همه جا را فرا گیرد، سپس به آنموقع از روز نیز ((ضحى )) اطلاق شده است .
تکیه بر خصوص ضحى به خاطر اهمیت آن است ، چرا که موقع سلطه نور آفتاب بر زمین است .

 

سپس به سومین سوگند پرداخته مى گوید: قسم به ماه در آن هنگام که پشت سر خورشید در آید (و القمر اذا تلاها).
این تعبیر - چنانکه جمعى از مفسران نیز گفته اند - در حقیقت اشاره به ماه در موقع بدر کامل یعنى شب چهارده است ، زیرا ماه در شب چهاردهم تقریبا مقارن غروب آفتاب سر از افق مشرق بر مى دارد، و چهره پر فروغ خود را ظاهر کرده و سلطه خویش را بر پهنه آسمان تثبیت مى کند، و چون از هر زمان جالب تر و پر شکوهتر است به آن سوگند یاد شده است .
این احتمال را نیز داده اند که تعبیر فوق اشاره به تبعیت دائمى ماه از خورشید، و اکتساب نور از آن منبع باشد، ولى در این صورت جمله ((اذا تلاها)) قید توضیحى مى شود.
بعضى احتمالات دیگر نیز در تفسیر آیه داده اند که شایان توجه نیست لذا از ذکر آن خوددارى مى شود.
و در چهارمین سوگند، مى افزاید: و به روز هنگامى که صفحه زمین را روشن سازد سوگند (و النهار اذا جلاها).
((
جلاها)) از ماده ((تجلیة )) به معنى اظهار و ابراز است .
در اینکه ضمیر در جلاها به چه چیز باز مى گردد؟ در میان مفسران گفتگو است ، بسیارى آن را به زمین یا دنیا بر مى گردانند (چنانکه در بالا گفتیم ) درست است که در آیات گذشته سخنى از زمین در میان نبوده ، ولى از قرینه مقام روشن مى شود.
بعضى نیز معتقدند که ضمیر به خورشید برمى گردد، یعنى قسم به روز هنگامى که خورشید را ظاهر مى کند، درست است که در حقیقت خورشید روز را ظاهر مى کند ولى به طور مجازى مى توان گفت که روز خورشید را آشکار کرد، اما تفسیر اول مناسب تر به نظر مى رسد.
به هر حال سوگند به این پدیده مهم آسمانى به خاطر تاءثیر فوق العاده آن در زندگى بشر، و تمام موجودات زنده است ، چرا که روز رمز حرکت و جنبش و حیات است و تمام تلاشها و کششها و کوششهاى زندگى معمولا در روشنائى روز صورت مى گیرد.
و در پنجمین سوگند مى فرماید: قسم به شب ، آن هنگام که صفحه زمین (یا خورشید) را بپوشاند (و اللیل اذا یغشاها).
شب با تمام برکات و آثارش ، که از یکسو حرارت آفتاب روز را تعدیل مى کند، و از سوى دیگر مایه آرامش و استراحت همه موجودات زنده است ، که اگر تاریکى شب نبود، و آفتاب پیوسته مى تابید آرامشى وجود نداشت ، زیرا حرارت سوزان آفتاب همه چیز را نابود مى کرد، حتى اگر نظام شب و روز بر خلاف وضع کنونى بود همین مشکل پیش مى آمد، چنانکه در کره ماه که شبهایش معادل دو هفته کره زمین است و روزهایش نیز معادل دو هفته ، در وسط روز حرارت به حدود سیصد درجه سانتیگراد مى رسد که هیچ موجود زنده اى که ما مى شناسیم در آن شرائط باقى نمى ماند، و در وسط شب مقدار زیادى زیر صفر مى رود که اگر در آنجا موجود زنده اى باشد حتما یخ مى زند و نابود مى شود.
قابل توجه اینکه در آیات سابق افعال به صورت ماضى آمده بود، و در این آیه به صورت مضارع است ، این تفاوت تعبیر ممکن است اشاره به این باشد که حوادثى همچون ظهور روز و شب مخصوص زمانى نیست ، گذشته و آینده را همه شامل مى شود و لذا بعضى به صورت فعل ماضى ، و بعضى به صورت فعل مضارع آمده ، تا عمومیت این حوادث را در بستر زمان روشن سازد.
در ششمین و هفتمین سوگند به سراغ آسمان و خالق آسمان مى رود، و مى افزاید: به آسمان و آن کسى که آسمان را بنا کرده سوگند (و السماء و ما بناها).
اصل خلقت آسمان با آن عظمت خیره کننده از شگفتیهاى بزرگ خلقت است ، و بناء و پیدایش این همه کواکب و اجرام آسمانى و نظامات حاکم بر آنها شگفتى دیگر، و از آن مهمتر خالق این آسمان است .
قابل توجه اینکه ما در لغت عرب معمولا براى موجود غیرعاقل مى آید، و اطلاق آن بر خداوند عالم حکیم تناسبى ندارد، و لذا بعضى ناچار شده اند ما را در اینجا مصدریه بگیرند، نه موصوله و در این صورت مفهوم آیه چنین مى شود: سوگند به آسمان و بناى آسمان .
ولى با توجه به آیات ((و نفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها)) که تفسیر آن به زودى بیان مى شود راهى جز این نیست که ما موصوله و اشاره به ذات پاک خداوند باشد که خالق همه آسمانها است ، و استعمال ما در مورد افراد عاقل نیز در لغت عرب بى سابقه نیست چنانکه در آیه 3 سوره نساء مى خوانیم : فانکحوا ما طاب لکم من النساء: ازدواج کنید زنانى را که مورد علاقه شما است .
جمعى از مفسران معتقدند که تعبیر به ((ما)) (چیزى ) در اینجا براى این است که مبداء جهان را نخست به صورت مبهم ذکر کرده باشد، تا بعدا با دقت و مطالعه ، به علم و حکمت او آشنا شوند و چیزى تبدیل به کسى گردد، ولى تفسیر اول مناسب تر است .
سپس در هشتمین و نهمین سوگند سخن از زمین و خالق زمین به میان آورده مى فرماید: قسم به زمین و آن کس که زمین را گسترانیده است (و الارض و ما طحاها).
زمین که گاهواره زندگى انسان و تمام موجودات زنده است .
زمین با تمام شگفتیها: کوه ها و دریاها، دره ها و جنگلها، چشمه ها و رودخانه ها ، معادن و منابع گرانبهایش ، که هر کدام به تنهائى آیتى است از آیات حق و نشانه اى است از نشانه هاى او.
و از آن برتر و بالاتر خالق این زمین و کسى که آن را گسترانیده است .
((
طحاها)) از ماده طحو (بر وزن سهو) هم به معنى انبساط و گستردگى آمده است ، و هم به معنى راندن و دور کردن و از میان بردن و در اینجا به معنى گستردن است ، چرا که اولا زمین در آغاز در زیر آب غرق بود، تدریجا آبها در گودالهاى زمین قرار گرفت و خشکیها سر بر آورد و گسترده شد، و از آن تعبیر به ((دحو الارض )) نیز مى شود.
ثانیا زمین در آغاز به صورت پستیها و بلندیها با شیبهاى تند و غیر قابل سکونتى بود، بارانهاى سیلابى مداوم باریدند، ارتفاعات زمین را شستند، و در دره ها گستردند، و تدریجا زمینهاى مسطح و قابل استفاده براى زندگى انسان و کشت و زرع به وجود آمد.
بعضى از مفسران معتقدند که در این تعبیر یک اشاره اجمالى به حرکت زمین نیز وجود دارد، چرا که یکى از معانى ((طحو)) همان راندن است که مى تواند اشاره به حرکت انتقالى زمین به دور آفتاب ، و یا حتى حرکت وضعى آن به دور خود، و یا هر دو باشد.
سرانجام به دهمین و یازدهمین سوگند که آخرین قسمها در این سلسله است ، پرداخته مى فرماید: سوگند به نفس آدمى ، و آن کس که آن را منظم و مرتب ساخت (و نفس و ما سواها).
همان انسانى که عصاره عالم خلقت ، و چکیده جهان ملک و ملکوت ، و گل سرسبد عالم آفرینش است :
این خلقت بدیع که مملو از شگفتیها و اسرار است آنقدر اهمیت دارد که خداوند به خودش و خالق آن یکجا قسم یاد کرده !.
در اینکه منظور از ((نفس )) در اینجا روح انسان است ، یا جسم و روح هر دو؟ مفسران احتمالات گوناگونى داده اند.
اگر منظور روح باشد مراد از ((سواها)) (از ماده تسویه ) همان تنظیم و تعدیل قواى روحى انسان است ، از حواس ظاهر گرفته ، تا نیروى ادراک ، حافظه ، انتقال ، تخیل ، ابتکار، عشق ، اراده و تصمیم ، و مانند آن در مباحث علم النفس مطرح شده است .
و اگر منظور روح و جسم هر دو باشد تمام شگفتیهاى نظامات بدن و دستگاه هاى مختلف آن را که در علم ((تشریح )) و ((فیزیولوژى )) (وظایف الاعضاء) به طور گسترده مورد بحث گرفته شامل مى شود.
البته نفس به هر دو معنى در قرآن مجید اطلاق شده است :در مورد روح در آیه 42 زمر مى خوانیم : الله یتوفى الانفس حین موتها: خداوند ارواح را به هنگام مرگ مى گیرد.
و در مورد ((جسم )) در آیه 33 قصص آمده است که موسى مى گوید قال رب انى قتلت منهم نفسا فاخاف ان یقتلون موسى گفت پروردگارا من یکى از آنها (از فرعونیان ظالم ) را کشته ام مى ترسم مرا به قتل برسانند.
ولى مناسب در اینجا این است که هر دو را شامل شود چرا که شگفتیهاى قدرت خداوند هم در جسم است و هم در جان و اختصاص ‍ به یکى از این دو ندارد جالب اینکه نفس در اینجا به صورت نکره ذکر شده ، که مى تواند اشاره به عظمت و اهمیت نفس آدمى باشد، عظمتى مافوق تصور و آمیخته با ابهام که آن را به صورت یک ((موجود ناشناخته )) معرفى مى کند، همانگونه که بعضى از بزرگترین دانشمندان امروز از انسان به همین عنوان تعبیر کرده ، و انسان را موجود ناشناخته نامیده اند.
در آیه بعد به یکى از مهمترین مسائل مربوط به آفرینش انسان پرداخته مى افزاید: پس از تنظیم قوى و جسم و جان آدمى ، فجور و تقوى را به او الهام کرد (فالهمها فجورها و تقواها).
آرى هنگامى که خلقتش تکمیل شد، و ((هستى )) او تحقق یافت ، خداوند بایدها و نبایدها را به او تعلیم داد، و به این ترتیب وجودى شد از نظر آفرینش مجموعه اى از گل بد بو و روح الهى و از نظر تعلیمات آگاه بر فجور و تقوى و در نتیجه وجودى است که مى تواند در قوس صعودى برتر از فرشتگان گردد، و از ملک پران شود، و آنچه اندر وهم ناید آن شود، و در قوس نزولى از حیوانات درنده نیز منحطتر گردد و به مرحله ((بل هم اضل )) برسد و این منوط به آن است که با اراده و انتخابگرى خویش کدام مسیر را برگزیند. ((لهمها)) از ماده ((الهام )) در اصل به معنى بلعیدن یا نوشیدن چیزى است ، و سپس به معنى القاء مطلبى از سوى پروردگار در روح و جان آدمى آمده است ، گوئى روح انسان آن مطلب را با تمام وجودش ‍ مى نوشد و مى بلعد، و گاه به معنى وحى نیز آمده ، ولى بعضى از مفسرین معتقدند که تفاوت ((الهام )) با وحى در این است که شخصى که به او الهام مى شود نمى فهمد مطلب را از کجا به دست آورده ، در حالى که هنگام وحى مى داند از کجا و به چه وسیله به او رسیده است .
((
فجور)) از ماده ((فجر)) چنانکه قبلا هم اشاره کرده ایم به معنى شکافتن وسیع است ، و از آنجا که سپیده صبح پرده شب را مى شکافد به آن فجر گفته شده . و نیز از آنجا که ارتکاب گناهان پرده دیانت را مى شکافد به آن فجور اطلاق شده .
البته منظور از فجور در آیه مورد بحث همان اسباب و عوامل و طرق آن است .
و منظور از ((تقوى )) که از ماده ((وقایه )) به معنى نگهدارى است ، این است که انسان خود را از زشتیها و بدیها و آلودگیها و گناهان نگهدارد و برکنار کند.
لازم به یادآورى است که معنى این آیه (فالهمها فجورها و تقواها) این نیست که خداوند عوامل فجور و تقوى را در درون جان آدمى ایجاد کرد، عواملى که او را به فجور و آلودگى و دریدن پرده هاى حیا دعوت مى کند، و عواملى که او را به خیرات و نیکیها مى کشاند، آنچنان که بعضى پنداشته ، و آیه را دلیلى بر وجود تضاد در درون وجود انسان دانسته اند.
بلکه مى گوید این دو حقیقت را به او الهام و تعلیم کرد، یا به تعبیر ساده تر - راه و چاه را به او نشان داد، همانگونه که در آیه 10 سوره بلد آمده استو هدیناه النجدین : ما انسان را به خیر و شر هدایت کردیم .
و به تعبیر دیگر: خداوند آنچنان قدرت تشخیص و عقل و وجدان بیدار، به او داده که فجور و تقوى را از طریق عقل و فطرت در مى یابد.
و لذا بعضى از مفسران گفته اند این آیه در حقیقت اشاره به مساءله ((حسن و قبح عقلى )) است که خداوند توانائى درک آن را به انسانها داده است .
قابل توجه اینکه خداوند نعمتهاى فراوانى در اختیار بشر گذارده ، ولى از میان تمام این نعمتها در اینجا روى مساءله الهام فجور و تقوى و درک حسن و قبح تکیه کرده ، چرا که این مساءله سرنوشت سازترین مسائل زندگى بشر است . و سرانجام بعد از تمام این سوگندهاى مهم و پى در پى به نتیجه آنها پرداخته مى فرماید: سوگند به اینها که هر کس نفس ‍ خویش را تزکیه کند رستگار است (قد افلح من زکیها). زکیها از ماده تزکیة در اصل - چنانکه راغب در مفردات آورده - به معنى نمو و رشد دادن است ، و زکات نیز در اصل به معنى نمو و رشد است ، و لذا در روایتى از على (علیه السلام ) مى خوانیم : المال تنقصه النفقة و العلم یزکوا على الانفاق . مال با انفاق نقصان مى یابد ولى علم با انفاق نمو مى کند. سپس این واژه به معنى تطهیر و پاک کردن نیز آمده ، شاید به این مناسبت که پاکسازى از آلودگیها سبب رشد و نمو است ، و در آیه مورد بحث هر دو معنى امکان دارد. آرى رستگارى از آن کسى است که نفس ‍ خویش را تربیت کند و رشد و نمو دهد، و از آلودگى به خلق و خوى شیطانى و گناه و عصیان و کفر پاک سازد و در حقیقت مساءله اصلى زندگى انسان نیز همین تزکیه است ، که اگر باشد سعادتمند است و الا بدبخت و بینوا.
سپس به سراغ گروه مخالف رفته ، مى فرماید: نومید و محروم گشت هر کس نفس خود را با معصیت و گناه آلوده ساخت (و قد خاب من دساها).
((
خاب )) از ماده ((خیبة )) به معنى نرسیدن به مطلوب و محروم شدن و زیانکار گشتن است .
((
دساها)) از ماده ((دس )) در اصل به معنى داخل کردن چیزى تواءم با کراهت است ، چنانکه قرآن مجید درباره عرب جاهلى و زنده به گور کردن دختران مى فرماید: ام یدسه فى التراب : آن را با کراهت و نفرت در خاک پنهان مى کند (نحل - 59) و ((دسیسه )) به کارهاى مخفیانه زیانبار گفته مى شود. در تناسب این معنى با آیه مورد بحث بیانات گوناگونى گفته اند:
گاه گفته شده این تعبیر کنایه از فسق و گناه است ، چرا که اهل تقوى و صلاح ، خود را آشکار مى سازند، در حالى که افراد آلوده و گنهکار خود را پنهان مى دارند، چنانکه نقل شده است سخاوتمندان عرب خیمه هاى خود را در نقاط مرتفع مى زدند، و شبها آتش روشن مى کردند، تا نیازمندان در طول شب و روز به سراغشان بروند، و مورد محبت آنها واقع شوند، ولى افراد بخیل و لئیم در زمینهاى پست خیمه برپا مى کردند تا کسى به سراغ آنان نیاید!
و گاه گفته اند منظور این است که گنهکاران خود را در لابلاى صالحان پنهان مى کنند.
یا اینکه نفس خود یا هویت انسانى خویش را در معاصى و گناه پنهان مى دارند.

 

یا معاصى و گناه را در درون نفس خود مخفى مى کنند. و در هر حال کنایه اى است از آلودگى به گناه و معصیت و خوهاى شیطانى و درست در نقطه مقابل تزکیه است .
جمع تمام این معانى در مفهوم وسیع آیه نیز بى مانع است .
و به این ترتیب پیروزمندان و شکست خوردگان در صحنه زندگى دنیا مشخص مى شوند، و معیار ارزیابى این دو گروه چیزى جز تزکیه نفس و نمو و رشد روح تقوى و اطاعت خداوند یا آلودگى به انواع معاصى و گناهان نیست .
و از اینجا روشن مى شود اینکه در حدیثى از امام باقر و امام صادق (علیه السلام ) در تفسیر آیه نقل شده است که فرمود: قد افلح من اطاع و خاب من عصى : رستگار شد کسى که اطاعت کرد و نومید و محروم گشت کسى که عصیان نمود در حقیقت بیان نتیجه و حاصل مقصود است .
در حدیث دیگرى آمده است که رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) هنگامى که ((آیه قد افلح من زکاها)) را تلاوت مى فرمود، توقف مى کرد و چنین دعا مى نمود: اللهم آت نفسى تقواها، انت ولیها و مولاها، و زکها انت خیر من زکاها: پروردگارا به نفس من تقوایش را مرحمت کن ، تو ولى و مولاى آن هستى ، و آن را تزکیه فرما که تو بهترین تزکیه کنندگانى .
این سخن نشان مى دهد که پیمودن این راه پر پیچ و خم ، و گذشتن از این گردنه صعب العبور حتى براى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) جز به توفیق الهى ممکن نیست ، یعنى با گامهائى از سوى بندگان و تاءییداتى از سوى خداوند، و لذا در حدیث دیگرى از همان حضرت مى خوانیم که در تفسیر این دو آیه فرمود: (افلحت نفس

 

زکاها الله ، و خابت نفس خیبها الله من کل خیر!): رستگار شد نفسى که خدا او را تزکیه کرده و نومید و محروم گشت نفسى که خدا او را از هر خیر محروم نموده است .

 

 نکته ها :

 

 

 العالمین

 



خرید و دانلود تحقیق در مورد سوره شمس


تحقیق درباره سوره شمس

تحقیق درباره سوره شمس

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:5

فهرست و توضیحات:

سوره شمس

محتوا و فضیلت سوره :.

این سوره که در حقیقت سوره ((تهذیب نفس )) و ((تطهیر قلوب از ناپاکیها وناخالصیها))ست , بر مـحـور هـمـین معنى دورمى زند, منتها در آغاز سوره به یازده موضوع مهم از عالم خلقت و ذات پاک خداوند براى اثبات این معنى که فلاح و رستگارى در گرو تهذیب نفس است قسم یاد شده , و بیشترین سوگندهاى قرآن را بطور جمعى در خود جاى داده است .
و در پـایـان سـوره به ذکر نمونه اى از اقوام متمرد و گردنکش ـکه به خاطر ترک تهذیب نفس در شـقـاوت ابـدى فـرو رفـتـند, و خداوند آنها را به مجازات شدیدى گرفتار کرد, یعنى قوم ثمودـ مى پردازد.
در فضیلت .
تـلاوت ایـن سوره همین بس که در حدیثى از پیغمبراکرم (ص )آمده است : ((هرکس آن را بخواند گوئى به تعداد تمام اشیائى که خورشید و ماه برآنها مى تابد در راه خدا صدقه داده است ))!.
و مـسـلما این فضیلت بزرگ از آن کسى است که محتواى بزرگ این سوره کوچک را در جان خود پیاده کند, و تهذیب نفس را وظیفه قطعى خودبداند.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.
(آیه )ـ.

رستگارى بدون تهذیب نفس ممکن نیست !.

سـوگـندهاى پى درپى و مهمى که در آغاز این سوره آمده , به یک حساب ((یازده )) سوگند و به حـسـاب دیگر ((هفت )) سوگند است , و به خوبى نشان مى دهد که مطلب مهمى در اینجا مطرح است , مطلبى به عظمت آسمانها و زمین و خورشید وماه , مطلبى سرنوشت ساز و حیات بخش .
نخست مى فرماید: ((به خورشید و گسترش نور آن سوگند))(والشمس وضحیها).
سوگندهاى قرآن عموما دو مقصد را تعقیب مى کند: نخست اهمیت مطلبى که سوگند به خاطر آن یـاد شـده , و دیـگـر اهـمـیت خود این امور که مورد سوگند است ,چرا که سوگند همیشه به موضوعات مهم یاد مى شود.
((خـورشـیـد)) مـهمترین و سازنده ترین نقش را در زندگى انسان و تمام موجودات زنده زمینى دارد, زیرا علاوه بر این که منبع ((نور)) و ((حرارت )) است و این دو از عوامل اصلى زندگى انسان بـه شـمـار مـى رود, منابع دیگر حیاتى نیز از آن مایه مى گیرند, وزش بادها, نزول بارانها, پرورش گـیاهان , و حتى پدیدآمدن منابع انرژى زا, همچون نفت و ذغال سنگ , هرکدام درست دقت کنیم بـصـورتـى بـا نورآفتاب ارتباط دارد بطورى که اگر روزى این چراغ حیات بخش خاموش گردد تاریکى و سکوت و مرگ همه جا را فرا خواهد گرفت .
(آیـه )ـ سـپـس بـه سـومـیـن سوگند پرداخته , مى گوید: ((و قسم به ماه هنگامى که بعد از آن (خورشید) درآید)) (والقمر اذا تلیها).
ایـن تـعـبـیر ـچنانکه جمعى از مفسران نیز گفته اندـ در حقیقت اشاره به ماه درموقع بدر کامل یـعـنـى ;Š شب چهارده است , زیرا ماه در شب چهاردهم تقریبا مقارن غروب آفتاب سر از افق مشرق بـرمى دارد, و چهره پرفروغ خود را ظاهر کرده , وسلطه خویش را بر پهنه آسمان تثبیت مى کند, و چون از هر زمان جالبتر و پرشکوه تراست به آن سوگند یاد شده .
(آیـه )ـ و در چـهـارمین سوگند, مى افزاید: ((و به روز هنگامى که صفحه زمین را روشن سازد)) (والنهار اذا جلیها).
سـوگـنـد بـه ایـن پـدیـده مـهـم آسـمـانى به خاطر تاثیر فوق العاده آن در زندگى بشر, و تمام مـوجـودات زنـده اسـت , چـرا که روز رمز حرکت و جنبش و حیات است و تمام تلاشها و کششها و کوششهاى زندگى معمولا در روشنائى روزصورت مى گیرد.
(آیـه )ـ و در پـنجمین سوگند مى فرماید: ((و به شب , آن هنگام که زمین رابپوشاند)) (واللیل اذا یغ



خرید و دانلود تحقیق درباره سوره شمس