دانلود روش تحقیق بررسی علل افسردگی با فرمت ورد و قابل ویرایش تعدادصفحات 33
چکیده
افسردگى هر چند که از شایعترین اختلالات روانى انسان است، با این حال شاید بیش از هر اختلال روانى دیگر ناشناخته مانده یا در تشخیص آن اشتباه مىشود. یکى از علل پنهان ماندن و عدم تشخیص افسردگى، در آمیختن آن با غمگینى معمولى است. در زندگى هر کس موقعیتهایى پیش مىآید که خواه ناخواه او را غمگین مىسازد، اما این حالت با آشفتگى واقعى روانى و تقلیل بینش معنوى شخص همراه نیست. برعکس، افسردگى حالتى است که بر کیفیت خلق شخص تاثیر عمیق گذاشته و نحوه ادراک او را از خویش و از محیطش دگرگون مىسازد.
این بیمارى اختصاص به یک طبقه معین اجتماع یا کشور بخصوصى ندارد. علائم زجر دهنده آن را در میان مردم از ثروتمند و فقیر گرفته تا دانشمند و بیسواد و شاه و گدا، زن و مرد و در هر گوشهاى از عالم مىتوان یافت.
مقدمه
افسردگی چیست و به چه صورت در زنان و دختران نمود پیدا می کند؟
افسردگی یک اختلال عاطفی است که در بعد عواطف فرد اختلال ایجاد می کند. افسردگی می تواند هم دلایل بیرونی و محیطی و هم علل ژنی و درونی داشته باشد. به لحاظ ژنی هورمونها تغییراتی در بدن ایجاد می کند.
ما در زبان روزمره، از کلمه افسردگی جهت توصیف ترکیبی از احساسات غمگینی، ناکامی، نا امیدی، و شاید رخوت و بی حالی استفاده کنیم اما زمانی که درمی یابیم پزشکان، روان پزشکان و روان شناسان بالینی این کلمه را به شیوه ای متفاوت به کار می برند، سردرگم می شویم. ازدید آنان، افسردگی یا بیماری افسردگی، حالتی است که به درمان ویژه نیاز دارد. به علت این درهم شدن واژه ها افراد عادی و درمانگرانی که بیماری افسردگی مبتلا نشده اند، احتمالا همدردی و مساعدتی کمتر از آنچه جدی بودن موضوع افسردگی می طلبند، ازخودظاهر می سازند.آنان ممکن است چنین تصور کنند که افراد افسرده تن پرور، خودخواه، یا اهل تمارضند و آنان را با چنین عباراتی نصیحت می کنند : «سعی کن خودت را جمع و جور کنی» یا «خودت را از این حالت خارج کن، به آن بدی هم که فکر می کنی نیست»
افراد مبتلا به خوبی این مسئله را احساس می کنند که دوستان، همکاران و خانواده های آنها نمی توانند مشکل آنها را درک کنند و با آنان همدلی نشان دهند وبا نگرانی از اینکه دیگران آنها را به عنوان فردی متمارض تلقی کنند، ناراحتی شان را دو چندان می سازد.
ضرورتهای تحقیق
تندرستی یکی از نعمتهای بزرگ در زندگی انسان است و نمی توان منکر شد که سلامتی روانی در زمره بالاترین نعمتهاست . و بدیهی است که بیماران روانی مخصوص به یک قشر ویا طبقه خاصی نبوده و تمام طبقات جامعه را شامل می شوند و امکان ابتلا به ناراحتی های روانی برای تمام افراد وجود دارد . از میان اختلالات رفتاری زنان و بیماری آنان لازم است که بیشترین توجه به بیماری افسردگی شود زیرا افسردگی نوعی احساس غم است که اگر درجهت جلوگیری از آن اقدامی نشود به تدریج منجر به گوشه گیری خواهد شد و تقریبا حالت بی تفاوتی به انسان دست می دهد و این زنگ خطر بزرگی است برای زندگی چرا که چنین شخصیتی دچار نوعی کوری می شود و در اثر همین کوری خوبیهای زندگی را نادیده گرفته و فقط بدیها را می بیند واضح است چنین شخصی اکثر اوقات در تنهایی به سر میبرد و هرگز حاضر به رقابت مثبت در هیچ عملی نیست زیرا که خود را شایسته رقابت با دیگران نمی داند و در نتیجه پس از چندی اعتماد به نفس خود را از دست می دهد و مسلم است که نتیجه کارش نه رضایت بخش خواهد بود نه قابل اعتماد . وجود یک بیمار روانی به کار عادی – اقتصادی خانواده لطمه شدید وارد می کند درآمد را کاهش داده و از لحاظ روابط انسانی سایر افراد خانواده را در وضع ناراحت و تاسف باری قرار می دهد . مراقبت و نگهداری بیمار روانی زندگی خانواده را مختل و نشاط و رفاه فردی را از اعضای خانواده سلب می کند . برای سازمان های درمانی – آموزشی – سیاسی – اقتصادی – انتظامی مساله بزرگ و پیچیده ای را ایجاد می کند . به این ترتیب عدم توجه به مسائل عاطفی و روانی زنان – آنها را با مسائل و مشکلات عدیده ای روبرو می کند و آنان را به صورت یک زن دشوار تحویل جامعه می دهد . تراکم مشکلات خطری است که زنان را تهدید می کند و مشکلی که بازشناسی – علت یابی و درمان نشده است با مشکل دیگری پیوند می خورد و ممکن است که در یک دور باطل به پاره ای انحرافات – کمبودها و حتی بزهکاریها در زنان منجر شود .
«قرآن، نوری است که خاموشی ندارد؛ چراغی است که درخشندگی آن زوال نپذیرد، دریایی است که ژرفای آن درک نشود، راهی است که روندة آن گمراه نگردد، شعلهای است که نور آن تاریک نشود، جدا کننده حق و باطلی است که درخشش برهانش خاموش نگردد، بنایی است که ستونهای آن خراب نشود، شفا دهندهای است که بیماریهای وحشت انگیز را بزداید، قدرتی است که یاورانش شکست ندارند، و حقی است که یاری کنندگانش مغلوب نشوند.
قرآن، معدن ایمان و اصل آن است، چشمههای دانش و دریاهای علوم است، سرچشمة عدالت و نهر جاری عدل است، پایههای اسلام و ستونهای محکم آن است ، نهرهای جاری زلال حقیقت و سرزمینهای آن است.»[1]
بار دیگر خدای مهربان را شکر میگویم که توفیق داد تا مدتی از عمر خود را در کنار قرآن و با قرآن باشیم و خاصعانه در درگاه ربویاش مسئلت دارم که چه در دنیا و چه در آخرت این توفیق را هرگز از من سلب ننماید و قرآن را همواره مونس و یاورم قرار دهد. مجموعة حاضر با نام «نگاهی ادبی به سورة یوسف (ع)» به عنوان پروژه تحقیقاتی پایان دوره چهار ساله تحصیل در رشته تربیت معلم قرآن کریم در دانشکده علوم قرآنی تهران، به رشتة تحریر درآمده است.
حال سؤالاتی که مایلم پاسخ دهم یکی این است که «چرا نگاه ادبی؟» و دیگر اینکه «چرا به سوره یوسف؟»
و اما پاسخ سؤال اول از این قرار است که همانطور که میدانیم، قرآن کریم به عنوان آخرین پیام مستقیم خداوند برای بندگان، تنها ریسمان استواری است که میتوان به آن چنگ آویخت و به کمک آن، در چند روزة زندگانی دنیوی از شر شرارتهای دشمنان بشریت (شیطان و جنودش) جان سالم به در برد و در پناه رحمت الهی قرار گرفت.
کتاب مقدسی که از آن صحبت میکنیم، مجموعهای از معانی بلند و مضامین عالی انسان سازی و هدایت آدمی به سوی رسیدن به کمال است و گویندة چنین معانی نورانی، آنها را در قالب لفظهای قابل فهم برای بشر درآورده و به او ارزانی داشته است.
برای رسیدن به هر نقطه بلندی، باید از راه مناسب آن عبور نمود. برای فتح هر قله مرتفعی باید دامنه آن کوه را پیمود. برای دستیابی به قلة مفاهیم ارزشمند قرآن نیز راه منطقی و عقلائی آن این است که از دامنة الفاظ قران حرکت نموده و آرام آرام بالا رفت تا به نتیجه مورد نظر رسید. الفاظ و عبارات قرآن به منزله پلکانی است که بدون در نظر داشن آن، تصور رسیدن به بام رفیع مفاهیم قرآنی، ناممکن مینماید. لذا اولین گام در راه شناخت قرآن، آشنایی با الفاظ قرآن است. و این آشنایی خود مستلزم آشنایی نسبتاً کامل با زبان عربی است. چرا که قرآن کریم «بلسانٍ عربیٍ مبینِ» آموختن این زبان و درک مقتضیات آن، یکی از ضرورتهای اجتناب ناپذیر است.
اینجانب سعی کردهام با نگاه به قرآن کریم از زوایه ادبیات، تا حدودی اولین گام خود را در راه انس با قرآن بردارم. و چنان که ذکر شد، استدلالم این است که چگونه میتوان ادعای «فهم» قرآن را داشت در حالیکه ذهن با فضای ادبیات عرب بیگانه باشد؟!
گفتار اول- تعریف نفقه:
بند اول- معنای لغوی نفقه:
برای نفقه معانی مختلفی در کتاب های لغت بیان شده است از جمله:
ریشه ی معنای نفقه را صرف و خرج و آنچه که از دراهم کم و فانی شود، می دانند. همانگونه که در المنجد آمده «نفق ، ینفِقُ ، نفقاً = فقد و فنی و قُل » (چیزی کم و فانی شد)[1].
بعضی دیگر نفقه را به معنای آنچه که از دراهم بخشیده شود بیان کرده اند مثل اقرب الموارد که می نویسد: « اسمٌ مِن الاِنفاق و ما تَنفُقُه مِن الدّراهَم و نَحوِها» [2]
و برخی کتب لغت علاوه بر معانی بالا به معنای زاد و توشه و همچنین آنچه که زوج برای همسرش خرج می کند مثل طعام و لباس و مسکن و غیره اشاره دارد.
بالاخره گفته اند نفقه به فتح نون و فاء و قاف مصدر است از باب افعال و جمع آن نفاق و انفاق و نفقات است.[3]
و در فرهنگ لغات فارسی هم به معنی هزینه و خرج و خرجی و روزی و مایحتاج آمده است[4]
بند دوم- معنای اصطلاحی نفقه:
تعریف اصطلاحی نفقه را از دو منظر مورد بررسی قرار می دهیم، ابتدا نظر فقهای اسلام را در ارتباط با نفقه بیان می کنیم و سپس به مواد قانونی مرتبط و بحث در این خصوص می پردازیم.
الف- نفقه از نظر فقهای اسلام:
اکثر فقهای شیعه نفقه را به معنای «لباس، غذا، مسکن و … » می دانند[5]. همچنین علمای عامه و حقوقدانان اسلامی نیز نفقه را همان لوازم ضروری زندگی و احتیاجات مادی که فرد برای همسر و بستگان خود انفاق می کند، می دانند[6].
در اسلام، موجبات نفقه ، در زوجیت، قرابت و ملک[7] احصاء شده است و از نظر فقهی و حقوقی، تأمین مخارج و هزینه های خانواده به عهده ی مرد است ولذا هزینه ها و مخارج متعارف زن هم به عنوان بخشی از خانواده به عهده ی مرد است و در عین حال مرد حق سلطه و استثمار زن را ندارد.
ب- نقه از نظر قانون مدنی:
قانون مدنی ایران در ماده 1106 مقرر می دارد: «در عقد دائم نفقه زن به عهده ی شوهر است.» و ماده 1107 می گوید: «نفقه عبارت است از مسکن و البسه و غذا و اثاث البیت که به طور متعارف با وضعیت زن متناسب باشد و خادم در صورت عادت زن به داشتن خادم یا احتیاج او به واسطه ی مرض یا نقصان اعضاء»
بنابراین این مزیتی است که قانونگذار ایران برای زن قایل شده است و به موجب آن زن می تواند از شوهر مطالبه ی نفقه کند.
در مورد زوجه ی غایب نیز ماده 1205 قانون مدنی مقرر می دارد:
« در موارد غیبت یا استنکاف شوهر از پرداخت نفقه ، چنانچه الزام کسی که پرداخت نفقه به عهده ی اوست ممکن نباشد، دادگاه می تواند با مطالبه ی افراد واجب النفقه به مقدار نفقه از اموال غایب یا مستنکف در اختیار آنها قرار دهد…»
این حکم قانون مدنی مبتنی بر دلایل متعددی به شرح ذیل می باشد:
یک علت واجب بودن نفقه زن بر مرد احتباس زن است، همچنین به این علت که زن از مرد تمکین می کند و بدون اجازه ی او حق خارج شدن از منزل را ندارد و هر کسی که تحت اراده ی دیگری زندگی کند، نفقه اش بر عهده ی او خواهد بود و در مورد زوجه هم همین امر صادق است.[8]مسئولیت رنج و زحمات طاقت فرسای تولید نسل از لحاظ طبیعت بر عهده ی زن گذاشته شده و آنچه در این کار از نظر طبیعی برعهده ی مرد است یک عمل لذت بخش آنی بیش نیست.[9]زن و مرد از نظر نیروی کار و فعالیت های خشن تولیدی اقتصادی مشابه و مساوی آفریده نشده اند بلکه مرد قوی تر از زن است، همچنانکه بعضی در تفسیر آیه ی « الرّجال قوامون علی النساء» علت قوام بودن مرد را برتری قدرت بدنی او می دانند.[10]باقی ماندن زن یعنی باقی ماندن جمال و نشاط و غرور زن، مستلزم آسایش بیشتر و تلاش کمتر و فراغ خاطر زیادتری است.[11]زن از جنبه ی مالی و مادی متکی به مرد آفریده شده و مرد از جنبه ی روحی متکی به زن و زن بدون اتکاء به مرد، نمی تواند نیازهای فراوان مادی خود را رفع کند ، از این رو اسلام، همسر قانونی را نقطه ی اتکاءِ زن معین کرده است.[12]احتیاج زن به پول و ثروت از احتیاج مرد زیادتر است ، زیرا تجمّل و زینت جزء زندگی زن و از احتیاجات اصلی اوست.[13]لذا یکی از وظایف مهمی که در دوران زناشویی متوجه مرد است ، همانا وظیفه ی انفاق و تکفّل معیشت زن است ، محروم نمودن زن از حق انفاق و مکلف نمودن او به شرکت در تهیه ی مایحتاج زندگی مستلزم آن است که زن در امور اجتماعی و مشاغل عمومی شرکت جوید و این الزام موجب آن است که زن از کارهای اختصاصی خود مانند بارداری، وضع حمل ، پرورش کودک و انجام امور خانه بازماند ، این است که شریعت اسلام زن را از شرکت در پرداخت هزینه ی زندگی معاف کرده است و نفقه او را در هر حال به عهده ی مرد گذارده است.[14] و این امر هم به علت ریاست مرد بر خانواده است، بدین معنا که چون ریاست خانواده بر عهده ی مرد است ، قانونگذار او را موظف به تأمین معاش خانواده می داند یعتی تکلیف شوهر به دادن نفقه از توابع ریاست مرد بر خانواده است.
گفتار دوم- ادله ی وجوب نفقه :
در این گفتار به بررسی دلایلی از قرآن و سنت و همچنین اجماع فقها که بیانگر وجوب نفقه بر مرد است میپردازیم.
بند اول – ادله ی وجوب نفقه در قرآن کریم:
برای اینکه به بررسی مبحث نفقه بپردازیم مهمترین منبع و بهترین منبع قرآن کریم است. در قرآن کریم آیات متعددی راجع به نفقه آمده است.
ما با مراجعه به تفاسیر تعدادی از این آیات را بیان می کنیم:
فَاِن خفتم اَلا تَعدِلوا فَواحِدَ{ً اَو ما مَلَکت اَیمانُکُم ذلک اَدنیQ اَلاّ تَعُولُوا. [15]قرآن کریم در آیه ی 3 سوره ی نساء در ضمن بیان مسئله ی تعد زوجات می فرماید: اگر ترس دارید که میان زنان به عدالت رفتار نکنید و از عهده ی تکالیف خود برنیایید به زن یا به کنیزان اکتفا کنید که آن به عدالت و عدم تجاوز به حقوق آنها نزدیکتر است. در این آیه خداوند تبارک و تعالی حد نهایی داشتن همسر را برای مردان تا چهار زن تعیین می فرماید و علاوه بر ان مردان را به عدالت در خصوص زنان دعوت می کند و عدم پرداخت نفقه یک شکل از جور و عدم رعایت عدالت است.
شیخ طوسی (ره) [16] در تفسیر آن آیه می فرمایدک «الا تعولوا» چند معنا دارد و معنای صحیح آن «الاّ تجوروا» است یعنی اگر ترس دارید به زنان جور و ستم شود پس یک زن اختیار کنید یا حتی به کنیزان اکتفا نمایید پس ستم کردن به زنان به هر شکلی ممنوع است.
شیخ طبرسی در تفسیر ان آیه « الاّ تعولوا» را به معنای «الاّ تجوروا و تمیلوا» معنا می کند. البته در تمام معانی تساوی حقوق بین زنان متعدد، نه فقط نفقه بلکه از قَسم [17] ، نفقه و سایر وجوه تسویه را شامل می شود. ایشان معتقد است اگر معنای « ادنی الاّ تعولوا» را «ادنی ان لا تکثر عیالکم » معنا کنیم این دارای ضعف است زیرا در خود آیه دلیلی بر ابطال این استدلال وجود دارد به این دلیل که ادامه ی آیه که می فرماید : «او ما مَلکت ایمانکم» معلوم می کند که آنچه که همسران در نفقه به آن محتاج هستند، عین همان موارد در نفقه کنیزان هم باید رعایت شود.[18]
علامه طباطبایی هم در تفسیر این آیه معتقد است که دلیل آیه بر اینکه تخصیص به کنیزکان زده ، نه اینست که در مورد آنان ظلم و تعدی جایز است، زیرا خداوند ظلم را دوست نداشته و هرگز آن را بر بندگان خود روا نمی دارد ، بلکه مراد این است که چون در مورد کنیزان حقی از نظر وقت منظور نشده، رعایت عدالت در مورد آنان آسانتر است و معنای این قسمت آیه که می فرماید «الاّ تعولوا» را چنین بیان می دارند: این روش که تشریع شده ، به عدالت و عدم تجاوز به حقوق نزدیکتر است ، این جمله با حکمتی که در آن ذکر شده دلالت می کنند که اصولاً اساس تشریع در احکام نکاح بر پایه ی عدل و منحرف نشدن و تجاوز نکردن به حقوق گذارده شده است»[19]
(ممکن است هنگام انتقال از فایل ورد به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
همراه با تمام ضمائم (پیوست ها) با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
دانلود روش تحقیق بررسی رابطه بین سن و تحول قضاوت اخلاقی دانشجویان با فرمت ورد و قابل ویرایش تعدادصفحات 102
مقدمه:
جایگاه اخلاق در جهان معاصر:
در عصری زندگی میکنیم که تنظیم روابط اجتماعی بر اساس اصول اخلاقی اهمیتی فوقالعاده پیدا کرده است. زندگی، آسایش و حرمت شخصی هر یک از ما، بیش از پیش، در گرو آن قرار دارد که اصول اخلاقی تا چه حد به طور عمومی مورد رعایت قرار میگیرند. در بسیاری از عرصههای نوین کار و زندگی اگر انسانها نخواهند به احکام اخلاقی وفادار بمانند هیچ نیرویی برای بازداری آنها از تجاوز به حقوق یکدیگر وجود ندارد. همبستگی جماعتی و قومی و قوام زندگی اجتماعی نیز ضعیفتر از آن است که افراد را به یکدیگر مرتبط سازد و انسانها بیش از پیش به صورت افراد مجزا، مستقل و بی اعتنا نسبت به یکدیگر درآمدهاند.
دولتهای ملی، به دنبال جهانی شدن اقتصاد و عروج نهادهای سیاسی بین المللی، قدرت و اعتبار خود را تا حد زیادی از دست داده اند؛ بحرانهای اقتصادی و سیاسی و انقراض باورهای سخت گیرانه سنتی تضعیف دستگاههای امنیتی را به همراه آورده است؛ و نهادهای گوناگون جامعه، محکوم به انشقاق و از هم پاشیدگی، توان نظارت بر اعمال اعضای خود را از دست دادهاند. در نتیجه، حوزههایی از زندگی اجتماعی که بر آنها هرج و مرج و اغتشاش حاکم است به طور مداوم در حال تکثیر و گسترش هستند. در این شرایط تنها اخلاق است که به علت موقعیت استعلایی خود میتواند، انسانها را به جدی گرفتن مسئولیت خود در قبال یکدیگر فرا خواند.
اما امروزه آموزههای اخلاقی نیز در وضعیتی بحرانی قرار دارند. بنیادها، مراجع و تکیه گاههای سنتی احکام اخلاقی، تا حد معینی مشروعیت خود را از دست دادهاند و هیچ گونه الگوی رفتاری معینی – حداقل برای نسل جوان – وجود ندارد.
هنجارهای اجتماعی، باورهای مذهبی و آموزشهای فلسفی، سه بنیاد اصلی ترویج آموزههای اخلاقی، هر یک به نوعی، دیگر از اعتبار و نفوذ دیرینه خود برخوردار نیستند.
هنجارهای اجتماعی، از یک سو، حالتی آن چنان مجرد و عام پیدا کردهاند که هیچ تکلیف مشخصی را برای کسی تعیین نمیکنند و از سوی دیگر، دلیل انشقاق جامعه و تضعیف نهادهای اجتماعی اقتدار و نفوذ خود را بر اذهان مردم از دست دادهاند. در سطح کلی زندگی اجتماعی، مشروعیت هنجارهای اجتماعی چندان ضربه نخورده است، اما این هنجارها آن قدر از اقتدار برخوردار نیستند که فرد را از تکروی و بیتوجهی به منافع جمع باز دارند.
به علاوه فرد نیز دیگر از آن توان، شهامت و امکانات برخوردار نیست که بتواند به صورت خودانگیخته و خودجوش از سر اقتدار و بزرگواری، اخلاقی عمل کند.
قدرت عظیم نهادهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و حاکمیت شرایط بغرنج و پیچیده جهانی بر فراز و نشیب زندگی اجتماعی انسانها را به موجوداتی خرد و حقیر تبدیل نموده است. فرد در چنبرة زنجیر منطق سرمایه، عقلانیت نظم اداری و پیامدهای تصمیمهای خیل کنشگران قدرتمند گرفتار آمده است. در چنین شرایطی انسان دیگر سرنوشت را به مبارزه نمیطلبد، خود را وارد ماجراهای پیچیده برای تغییر شرایط کلی جهان نمیسازد و نگران از عواقب اعمال خود، خویش را چندان درگیر مشکلات دیگران نمیکند. او بیشتر سعی میکند تا از فرصتهای ممکن بهره جسته و امکانات لازم برای بهره مندی از یک زندگی بی دردسر را برای خود فراهم آورد. فداکاری و احساس مسئولیت نسبت به وجود و موقعیت دیگران برای او اهمیت چندانی ندارد. بیهوده نیست که ما امروزه با خیل افرادی روبرو هستیم که درصدد بازگردانیدن مشروعیت و اقتدار سابق به بنیادها و مراجع احکام اخلاقی هستند. در زمینة درک مذهبی، اجتماعی و فلسفی از امور رد پای این تلاش را میتوان مشاهده کرد. این گونه تلاشها در برخی از مناطق جهان و حوزههای زندگی اجتماعی با موفقیت روبرو شدهاند. اینجا و آنجا، مذهب، نهادهای سنتی جامعه و تعقل و استدلال وجههای نو پیدا کردهاند و افراد و گروههای بسیاری راغب شدهاند که ادعای از نو طرح شدة این نهادها و مراجع را مورد ملاحظة جدی قرار دهند.
معهذا فریب ظاهر قضیه را نباید خورد. بنیادها و مراجع سنتی هر قدر که نوسازی شده باشند باز توان ارایة چنان احکام جهانشمولی را ندارند که انسان، جدا از موقعیت اجتماعی و اندیشه و طرز نگرشش به جهان، آنها را معتبر بشمارد. موقعیت قدرتمند این بنیادها و مراجع بیشتر اوقات محدود به یک زمان معین و وضعیت خاص است. مذهب به طور عمده مؤمنین، هنجارهای اجتماعی افراد میانسال و کمابیش موفق و استدلال و تعقل روشنفکران را مخاطب قرار میدهد.
به علاوه، آنها نمیتوانند همان گروه مخاطب خود را به صورت جمع و کلیتی واحد تثبیت نمایند. مذهب خود متشکل از مذاهب مختلف است و هر مذهب احکام اخلاقی خاص خود را دارد. اعتقاد و ایمان به یک مذهب به طور معمول انسان را از مؤمنین به مذاهب دیگر دور و حتی گاه منزجر میسازد. از این لحاظ، حس عطوفت و اخوت نشأت گرفته از درک مذهب به طور معمول محدود به انسانهای خاص است. هنجارهای اجتماعی نیز به طور مداوم در حال تغییر هستند. هنجارهای حاکم بر نهادهای سنتی اجتماعی نیز هر چند در عرصههای خرد زندگی اجتماعی به کار میآیند، در عرصههای کلان و وسیع زندگی اجتماعی نقشی سرکوبگرایانه پیدا میکنند. هر چند صلابت و اقتدار این هنجارها ممکن است زمینة امن کار و کوشش را برای برخی فراهم آورد ولی این امنیت به بهای نقض آزادی عمل برخی دیگر از افراد به دست میآید. شکست این پروژهها در عین حال شکست تلاش برای بنیان گذاری و فراافکندن هر نوع مرجع فرا-فردی برای اصول اخلاقی است.
در عصری که انسان تنها و تنها خویشتن را به عنوان جولانگاه اندیشه و تأملات خود در اختیار دارد، در عصری که همبستگیهای اجتماعی ضعیف و شکننده هستند، در عصری که روابط اجتماعی هر چه بیشتر بر پایة ضابطههای حقوقی تعریف میشوند و بالاخره در عصری که زندگی به تجریبات شخصی و درد محدود شده است. براستی، چگونه میتوان برای انسانها مرجعی در ورای فردیت آنها، برای تنظیم روابط اجتماعیشان، فرا افکند. برای چنین انسانی تنها آنچه از درون او میجوشد و میشکوفد مشروعیت دارد. معیار اصلی تمیز امور برای او ارزشهای فردی و شیوة داوری شخصی خود او هستند، نه احکامی که از پیش بر حق و درست فرض شدهاند.
در این وضعیت جدید دیگر از خودگذشتگی، توجه به منافع و حقوق دیگری و کنش اخلاقی اموری نیستند که به خودی خود به ذهن فرد خطور کنند و یا اگر خطور کنند در اعمال و رفتار او انعکاس یابند. گرفتار در وجود شخصی خویش، او انگیزه و شور دست زدن به کنشی را ندارد که هدف آن تضمین منافع دیگری باشد.
در این میان، یک عامل و تنها یک عامل میتواند موقعیت فرد را تا حدی ثبات بخشد و او را به سمت اتخاذ موضعی اخلاقی نسبت به امور سوق دهد. این عامل همانا وجود دیگری به صورت یک شخص معین با احساسات و تمایلات مختص به خود است. وجود دیگری همیشه به صورت حضور زنده و فعال دیگری در عرصههای مختلف زندگی برای فرد مطرح است. او مجبور است در مقابل برخوردهای دم به دم متفاوت دیگران عکس العمل نشان دهد. اگر به برخوردهای مستقل و پویا با حس مسئولیت فردی نسبت به استقلال دیگری ، ترکیب شود، فرد از حد معینی از استقلال و اقتدار برخوردار خواهد شد. در متن احساس مسئولیت نسبت به وجود و تضمین استقلال و پویایی دیگری، در متن معمولی نسبت به استقلال او، فرد میتواند احساس کند که هستی و حضور خاصی در جهان دارد. بدین شکل دیگری میدانی میشود که فرد در آن وسعت حضور و اقتدار خود را باز مییابد. در این روند او بر ضعفها و سرگشتگیهای خویش فایق میشود. از این رو میتوان گفت نه خودمحوری و احساس توانمندی بلکه ضعف و فقر وجودی، فرد را بر میانگیزد تا با رویکردی اخلاقی تأمین آزادی و بهروزی دیگری را غایت اعمال خود گرداند (محمودیان، 1380).
رشد ملاکهای اخلاقی:
تاریخ اخلاقیات حرکتی است از یک وحدت شکل تقریباً بی چون و چرا در سلوک و رفتار به یک مسئولیت دایم التزاید شخصی. آن روزها دیر زمانی است سپری شدهاند که نویسندة اخلاقیات میتوانست زندگی اقوام ابتدایی، یا حالت به اصطلاح فطرت را هر طور که دلش میخواست تفسیر کند و نظر ساده لوحانهای که میگفت انسان وحشی بر خلاف انسان متمدن زندگی بهتر یا بدتری در یک حالت آزادی نسبی داشته، به کلی متلاشی شده است.
انسان وحشی در چارچوب محدودیتهای نظام اخلاقی اش که به طرز غرابت آمیزی نامطمئن و به طور باور نکردی پیچیده است، موجود دست و پا بستهای است. ولی تمکینی که میکند از هر
نظر داوطلبانه و تا جایی که تماسی با تأثیرات خارجی نیافته، عاری از سؤال است.
نظام او ضابطه به غایت خاصی است از رعایتها و وظایفی که از اصولی کلی سرچشمه نگرفتهاند و البته به هیچ وجه ملاحظات انسجام و تجانس را هم بر نمیتابند. واضح است که در این جا محلی هم برای تفکر و نظرورزی آزادانه نمیتواند وجود داشته باشد چون با اولین اشارهای که از چون و چرا حکایت کند کل بنا فرو میریزد و همه چیز متلاشی میشود.
انسان متمدن مورد متفاوتی را ارایه میدهد. ضابطة او در برابر انتقاد پابرجا میماند و او انتظار دارد که توانایی دفاع از آن را داشته باشد. درست است که رسوم گرایش بدان دارند تا این ضابطه را یا بخشی از آن را با مقداری قداست در هم آمیزند. نیز درست است که نادرند مراحلی از تاریخ که در آنها انتقاد آزادانه به طور بی کم و کاست مجاز بوده باشد. با همة اینها، ضابطهای که نام بردیم باز هم علیالاصول رابطهای منطقی را بین اصول کلی از قبیل عدالت، حقیقت، شرافت و امثال ذالک از سویی و سخنهای اعمال ناشی از اینها را از سوی دیگر به بیان در میآورد. در اینجا همواره پای رجوع و توسل واضحی به ذهن و به عواطف در میان است و بیان هنری آرمانهای اخلاقی مسلماً اثرگذارترین بنای یادبودی است که یک تمدن میتواند برجا بگذارد.
مقدمه
سپاس و ستایش ایزد منان را، که همه کس و همه چیز را، مالک اوست و هر آنچه از ناحیه عنایت او بر هستی جاری گشته، اماناتی است که باید، حافظ و امین بر آنها بود.
هنگام عرضة امانت حضرت باری- تعالی – خطاب به جمیع خلایق فرمود:
«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلیَ السَّمواتِ و الْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أنْ یَحْمِلْنَها و أشْفَقْنَ مِنْها…»[1]
پس از عرض امانت، همگان از جهت خوف از پذیرش آن ناتوان ماندند، چرا که حمل آن تنها سزاوار انسان بود: «وَحَمَلَهَا الاْنسان…»[2]
و این شانههای انسان بود که بار امانت را حمل کرد؛ او که ناز پروردة درگاه الهی بود، آن زمانیکه به قدرت لایزال الهی از عدم به وجود آمد، طنین قدسی ندا در داد « فَتَبارَکَ اللهُ أَحْسَنَ الخَالِقین»[3]
خلق شده در زیباترین صورت ها: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الاْنسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْویمٍ»[4]
و جان گرفته از نفخه ملکوتی : «وَ نَفَخَ فِیه مِنْ رُّوحِه»[5]
ملائک صف به صف بر آستانش به حضور آمدند و نور مطلق مهر «إِنّی جاعلٌ فِی الأرْضِ خَلیفه»[6]
بر پیشانیاش نهاد، و در محضر آموزگار هستی علم اسماء آموخت: « وَعَلَّمَ ءآدَم الأسْمَاء کُلَّهَا»[7]
و ملائک را برآن اسماء مطلع ساخت؛ و عرشیان و قدسیان به فرمان حضرتش به پیشگاه انسان به سجده افتادند:
«وَ إذْ قُلْنَا لِلْمَلائِکَة اسْجدُوا لآدم…»[8] و کریم او را به کرامت خویش نوازش داد: «وَ لَقَدْ کَرَمْنَا بنی ءَآدم…. »[9]
به پاس این الطاف الهی، آن هنگام که عرض امانت بر خلایق کردند، بار امانت به دوش کشید که «نظر وی برعرض حق بود نه بر امانت، لذت عرض، ثقل امانت را فراموش گردانید، لاجرم لطف ربانی به زبان عنایت فرمود: « که برداشتن از تو و نگاهداشتن از من، چون توبه طوع بار مرا برداشتی من هم از میان همه تو را برداشتم.»[10]
رضای حضرت دوست تنها بر حمل امانت استوار نشد، بلکه امر بر ادای آن به سوی اهلش نمود و خطاب آمد:
«إِنَّ الله یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ الی أَهلِهَا…»[11]
و آنان که به درجة ایمان کامل رسیده اند و مصلین حقیقی هستند، هم بر حمل امانت و هم بر ادای آن فائق آمدند و لذا به آنان گفته شد:
«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤمِنُونَ … وَ الذَّینَ هُمْ لِأمانَاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ».[12]
«إلاَّ الْمُصَلّینَ… وَالَّذینَ هُمْ لأمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ راعون»[13]
و اما سر نهفته در آیات امانت این است که، حضرت باری- تعالی- سخن از عرضة امانت، ادای امانات و رعایت امانات نموده ولی امانت خاصی را نام نبرده و شاید از همین جاست که گفتهاند: «امانت مفهومی گسترده و وسیع دارد.» و مفسران و اندیشمندان علوم اسلامی به استناد روایات پیامبر اکرم- صلی الله علیه و آله- و ائمه – علیهم السلام- و صحابه برای مفهوم وسیع امانت مصادیق بیشماری را ذکر کردهاند، البته در برخی از وجوه امانت میان مفسران اهل سنت و شیعه اشتراک وجود دارد و در برخی تعابیر همچون- امانت امامت و ولایت- میان مفسران فریقین اختلاف نظر دیده میشود، و مادر این پژوهش به بررسی نقاط اشتراک و اختلاف مفسران اهل سنت و شیعه درتفسیر امانت میپردازیم.
کلیات طرح تحقیق:
1-1. بیان مساله:
در این پژوهش در صدد بررسی مقایسهای مفهوم امانت، در اندیشههای مفسران شیعی و اهل سنت میباشیم. از آنجا که در عالم، مالکیت همة امور به حضرت باری- تعالی- متعلق است و مالک حقیقی وجود حضرت حق است، و دیگر مالکیتها از قسم مالکیت اعتباری است؛ ما را به این تفکر رهنمون میسازد که؛ امانت مفهومی وسیع و فراگیر دارد که مصادیق و نمونههای بیشماری را شامل میگردد؛ که با بررسی آیات و تفاسیر و روایات، گستردگی مفهوم امانت، روشن میشود.
با این توضیح، این پرسش مطرح میگردد که در نگاه تفاسیر و روایات، مصادیق امانات الهی چه مواردی هستند؟ و به دنبال آن، پرسش دیگر، به این موضوع میپردازد که مفسران شیعی و اهل سنت چه تفاسیری از این موارد ارائه دادهاند؟
در کدام موارد میان ایشان وفاق و اشتراک وجود دارد؟ و اختلاف رأی آنان در کدام موارد میباشد؟
سپس در این تحقیق برآنیم، تا با استخراج تعابیر امانت از تفاسیر و روایات، به بررسی دیدگاهها و نظرات مفسران شیعی و اهل سنت پرداخته و موارد اشتراک و اختلاف نظر ایشان را مشخص نماییم.
ابعاد مختلف مسأله:
مسأله امانت از ابعاد مختلفی قابل بحث است؛ که مروری کوتاه بر این ابعاد خواهیم داشت:
امانت در بعد اخلاقی: صفت «امانتداری» ازامهات اصول اخلاقی است، این اخلاق حسنه از اوصاف انبیاء الهی و ائمه علیهم السلام- و مؤمنان حقیقی میباشد و حضرت محمد – صلی الله علیه و آله- قبل از رسیدن به مقام پیامبری در میان اعراب جاهلیت به «محمد امین» معروف بود، که این خصلت«امانتداری» باعث شده بود، مردم در سپردن امانات به سوی پیامبر(ص) بشتابند.
امانت در بعد ادبی: بسیاری از ادبا و شاعران با استناد به برخی از آیات امانت، تعابیر خاصی برای آن قائل شدهاند:
مولانا در مثنوی امانت را به عشق تعبیر کرده است؛
کرد فضل عشق انسان را فضول زین فزون جویی ظلوم است و جهول[1]
شیخ اجل سعدی نیز امانت را عشق دانسته است؛
مرا گناه خود است ار ملامت تو برم که عشق بارگران بود و من ظلوم وجهول[2]
حافظ نیز در اشعار خود به امانت اشاره کرده و آنرا عشق داانسته:
«آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعة کار به نام من دیوانه زدند[3]
فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز[4]
در اشعار «عمان سامانی»[5] نیز مراد از امانت الهی در آیة «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ …» عشق است که به صورت شرابی بر خلایق عرضه شد، و بار امانت عشق را انسان کامل حمل کرد که او در نظر سامانی وجود مقدس حضرت سیدالشهداء – علیه السلام- میباشد.
امانت در بعد اجتماعی: یکی از پایه های قوی اجتماع، اقتصاد آن میباشد، که تبادلات و روابط اقتصادی در سایة اعتماد و اطمینان متقابل صورت میگیرد، و این اعتماد حاصل نمیشود مگر در پرتو اصل امانتداری؛ لذا مدیران اقتصادی علاوه بر آگاهی و تخصص باید امین و متعهد باشند.
امانت در بعد فقهی: در تعریف امانت در فقه آمده : «امانت اسم است برای مال مورد ودیعت و یا هر مالی که به واسطة عقد یا قانون به طور امانت در اختیار دیگری باشد.. » که امانات را به 3 دسته تقسیم کردهاند: 1- امانات شرعیه 2- امانات معاوضی 3- امانات مالکی که احکام امانت در بابی تحت عنوان احکام ودیعه ذکر شده است.[6]
امانت در بعد حقوقی: در ماده 607 قانون مدنی در تعریف ودیعه – امانت به معنای خاص- آمده:
«ودیعه عقدی است که به موجب آن یک نفر مال خود را به دیگری میسپارد، برای آنکه آن را نگهدارد.»
امانت قانونی و امانت قراردادی نیز از اصطلاحات حقوقی میباشد.[7]
با توجه به ابعاد مختلف امانت، پژوهش فوق به بررسی امانت در آیات و تفاسیر و روایات میپردازد.
2-1- اهمیت مساله
ضرورت تبیین و گسترش مطالعات قرآنی در جامعه:با توجه به ضرورت فوق، بر مساله امانت از دید قرآن متمرکز شدهایم.
ضرورت انجام مطالعات مقایسهای در حوزه تفسیر قرآن:با توجه به ضرورت فوق، به بررسی مسألة امانت در تفاسیر شیعی و اهل سنت پرداختهایم.
3-1- سوال های تحقیق:
وجه اصلی اختلاف نظر مفسران اهل سنت وشیعه در تفسیر امانت در چیست؟وجه اصلی اشتراک نظر مفسران اهل سنت و شیعه در تفسیر امانت در چیست؟4-1- فرضیههای تحقیق:
وجه اصلی اختلاف نظر میان مفسران اهل سنت و شیعی در تفسیر امانت به مساله ولایت و امامت امامان معصوم – علیهم السلام- مربوط میشود.در بیشتر موارد میان مفسران اهل سنت و شیعه در تفسیر امانت وفاق نظر وجود دارد.
(ممکن است هنگام انتقال از فایل ورد به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
همراه با تمام ضمائم (پیوست ها) با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است