مقیاس رضامندی زناشویی اسلامی،شامل 50گویه با طیف 5 درجه ای می باشد.
این ابزار روش نمره گذاری و تفسیر، روایی و پایایی نیز دارد.این آزمون ده مؤلفه و پنجاه پرسش دارد که سهم هر یک از مؤلفهها پنج پرسش است.
عنوان :
بررسی رابطه هوش هیجانی و رضایت زناشویی
با فرمت قابل ویرایش word
تعداد صفحات: 115 صفحه
چکیده :
مقدمه : امروزه در نظر گرفتن مفاهیم نظری و کاربردی مطالعات مرتبط با رابطه هیجان و شناخت و نیز یافته های پژوهشی حوزه هوش هیجانی، همچنین رضامندی زناشویی و رابطه ساختاری بین این دو مفهوم ، دست مایه و مبنایی برای طرح ریزی راه بردها و برنامه های پیش گیری از ناسازگاری زناشویی است .
هدف : پژوهش حاضر «بررسی رابطه هوش هیجانی و رضایت زناشویی را مورد توجه قرار داده است . دراین پژوهش از طرح تحقیق همبستگی استفاده شد. نمونه ها با روش خوشه ای تصادفی، انتخاب و با توجه به هدف و فرضیات مطرح شده مورد آزمون قرار گرفتند . ابزارهای مورد استفاده عبارتند از : پرسشنامه هوش هیجانی «بار-ان» و مقیاس رضامندی زناشویی «انریچ». دراین پژوهش برای تجزیه و تحلیل داده ها از آمار توصیفی و از آزمون های ضریب همبستگی پیرسون و F استفاده شد.
یافته ها : یافته ها نشان میدهد که همبستگی معنی داری (05/0P< ، 01/0P<) بین «هوش هیجانی» و « رضایت مندی زناشویی » وجود دارد و بیشترین همبستگی به ترتیب بین مؤلفه های کنترل تکانش و فعالیت های اوقات فراغت ، کنترل تکانش و رضایت زناشویی ، خودشکوفایی و خانواده و دوستان ، استقلال و خانواده و دوستان، خودشکوفایی و مسائل شخصیتی، استقلال و مسائل شخصیتی ، خوشبختی و خانواده و دوستان ، استقلال و مدیریت مالی می باشد.
بحث و نتیجه گیری : پژوهش نشان میدهد که هوش هیجانی سازه ای بنیادین و اثرگذار بر روند بهبود و تقویت روابط زناشویی رضامندانه است و آموزش روشهای اکتسابی هوش هیجانی می تواند سبب بهبود کیفیت روابط زناشویی و پیشگیری از اختلافات خانوادگی گردد.
واژه های کلیدی : هوش هیجانی، رضامندی زناشویی.
مقدمه :
ریشه های هوش هیجانی در مفهوم هوش اجتماعی است که ابتدا توسط ثرندایک[1] در 1920 تعریف شد. ثرندایک هوش هیجانی را به عنوان « توانایی همدلی و عمل به شیوة خردمندانه در روابط انسانی» تعریف کرد. سایر روانشناسان آن زمان دیدگاه بدبینانه ای از هوش اجتماعی ارایه کردند، و آن را در قالب اصطلاحات مرتبط با مهارتهای سلطه جویی بر سایر افراد به کار بردند. هیچ چشم اندازی در زمینه هوش اجتماعی، نظریه پردازان را متقاعد نکرد و نظریه ثراندایک تا دهه های بعد بلا استفاده باقی ماند. (1)
ظهور پژوهش در زمینه هوش هیجانی ریشه در دیدگاه وکسلر در باره « جنبههای غیر عقلانی هوش عمومی » دارد که در سال 1940 بیان گردید.
در همین راستا، لیپر [2] در سال 1948 اظهار کرد که « تفکر هیجانی » بخشی از تفکر منطقی و هوش به طور کلی است و سهمیدر آنها دارد. در سالهای میانه دهه 1980 پژوهش های استرنبرگ در مورد همبسته های موفقیت او را به بازگشت به نتیجه گیریهای ثراندایک رهنمون ساخت. این که هوش اجتماعی از ظرفیت عقلی جدا است و آن یک مؤلفه اساسی از چیزی است که مردم را قادر میسازد تا در زندگی واقعی به خوبی عمل نمایند.
این فرضیه های اولیه پس از قریب به نیم قرن بعد در اندیشههای هواردگاردنر[3] ( 1983 ) متبلور شد. وی هوش اجتماعی را به عنوان یکی از 6 قلمرو هوشی در تئوری هوش چندگانه اش مطرح کرد. به نظر گاردنر یک خانواده 6 هوشی وجود دارد که عبارتند از : هوش زبانی، موسیقیایی، منطقی – ریاضی، فضایی، بدنی – جنبشی و شخصی . منظور وی از هوش شخصی میزان دسترسی فرد به احساساتش و توجه به دیگران و تمایز گذاردن بین آنهاست.
هوش شخصی از 2 مؤلفة ( هوش بین فردی و درون فردی ) تشکیل شده که هوش هیجانی مد نظر ماست. (1)
روانشناسان دیگری نیز دیدگاه متعارف هوش را مورد مناقشه قرار دادند. مایروسالووی اولین کسانی هستند که در سال 1990 مدل جامع هوش هیجانی را معرفی و پژوهش های خود را بر جنبه « هیجانی » هوش معطوف نمودند. آنها رویکرد گاردنر را بسط داده و نظریه هوش هیجانی خود را بر پایه نظریات گاردنر در باره استعدادهای فردی بنا کردند، و بر این فرض بودند که افراد در توانایی درک و شناسایی هیجان های خود و دیگران با یکدیگر تفاوت دارند.
یافته های مایر و سالووی همراه با بخش اعظم نظریه آنها در زمینه هوش هیجانی، دستمایه تألیف کتاب معروف « هوش هیجانی » توسط دانیل گلمن در سال 1995 گردید. این کتاب همراه با کتاب دیگر گلمن به نام « کار با هوش هیجانی »، سهم بسزایی در عمومیت یافتن این حوزه جدید داشت.
گلمن، در نوشته هایش بر این موضوع اشاره داشت که احتمالاٌ هوش هیجانی بهترین پیش بینی کننده موفقیت در زندگی است و در واقع برای همگان قابل دسترسی بوده، و مفهومی مشابه « منش » دارد. او بر نحوه تغییر هوش هیجانی در طول زندگی، راههایی که از طریق آن، مهارت های هیجانی موجب افزایش توانایی فرد برای عملکرد بهتر و موفقیت در زندگی میشود، و هزینههای صرف شده برای آنچه که او « سواد آموزی هیجانی » نامید، تأکید ورزید.(2)
نهایتاٌ دیدگاه چند عاملی بار – ان[4] در زمینه مطالعه هوش هیجانی، افق تازه ای در پژوهش های مربوط به این حوزه پیش روی محققان گشود.
نتایج پژوهش های بار – ان که ریشه در فعالیت های او به عنوان روانشناس بالینی داشت در سال 1977 آغاز و در سال 1980 با تهیه پرسشنامه بهره هیجانی بار – ان ( EQ-I ) معرفی گردید. تجارب بالینی او بر نیازبه پاسخ به این سئوال تأکید داشت که چرا برخی مردم از سلامت روانشناختی بهتری نسبت به دیگران بر خوردارند ؟ این سئوال سپس به این پرسش که چرا برخی افراد در کسب موفقیت در زندگی از دیگران توانمند ترند ؟ تغییر یافت. این سئوالات به مرور به عواملی (مهارت های هیجانی) برای تعیین موفقیت عمومی و موفقیت در حفظ سلامت هیجانی مثبت منجر گردید. متعاقب این بررسی آشکار شد که تعیین کننده کلیدی و عامل پیش بینی موفقیت، هوش شناختی به تنهایی نیست – بسیاری از افراد با هوش مرتکب اشتباهات و لغزش هایی در زندگی میشوند، در حالی که افراد زیادی با هوش شناختی پایین در زندگی موفق و کامیاب هستند. (2)
در پرتو این یافته. بار – ان پیشنهاد میکند که با سنجش و ارزیابی هوش هیجانی می توان میزان موفقیت های فرد را در زندگی فردی و اجتماعی پیش بینی کرد .
نتایج تحقیقات نشان میدهند در ازدواج هایی که در آنها زوجین با یکدیگر در تعارض و تضاد باشند برانگیختگی های عاطفی زیادتری دیده میشود. به عبارت دیگر، بیشتر تعارض ها و اختلافات بین زوجین به دلیل برانگیختگی های عاطفی [5] صورت میگیرد، کما این که ارزیابی های فیزیولوژیکی ( مثل ضربان قلب، افزایش رسانایی پوست و فعالیت های ماهیچه ای ) این موضوع را نشان میدهد. هم چنین مطالعات نشان میدهد که افراد در توانایی دریافت و تشخیص دقیق عواطف خود و دیگران با یکدیگر تفاوت دارند. مثلاٌ بعضی از زوج ها، آشکارا نسبت به علائم عاطفی همسرشان بی توجه هستند و آنان را نادیده میگیرند یا آمادگی سوء تعبیر و عدم تشخیص صحیح این عواطف را دارند. مثلاٌ حالت غمناکی یا اندوه همسر خود را به عنوان عصبانیت و خشم تفسیر مینمایند. علاوه بر این ها ،انسان ها دارای تفاوت های قابل توجهی در توانایی ابراز صریح عواطف خود میباشند. مثلاٌ برخی از زوج ها عادت دارند پیام های عاطفی مبهم و گیج کننده ای به طرف مقابل خود بدهند ( هم زمان هم می خندند و هم اخم میکنند ). پژوهشگران دریافته اند که ارتباط با ثبات و معناداری بین تفاوت های فردی در توانایی ابراز دقیق و صحیح عواطف و تشخیص آنها با شادی های زندگی در روابط زناشویی مطلوب وجود دارد. برای مثال نولر [6] و همکارانش نشان داده اند که زوج های خرسند در مقایسه با زوج هایی که رابطه زناشویی و عاطفی خوبی با هم ندارند، احساس هم دلی بیشتری نسبت به هم نشان میدهند و نسبت به احساسات یکدیگر حساسیت بیشتری به خرج میدهند.
البته در این موارد جداسازی علت و معلول و تشخیص این که کدام عامل علت است و کدام معلول، امری بسیار دشوار است، زیرا امکان دارد مشکلات و اختلافات زناشویی موجب کاهش حالت عاطفی[7] در زوجین شود و از طرف دیگر عدم حساسیت عاطفی هم سبب کاهش احساس خوشبختی در زندگی زناشویی و احساس رضایت همسران از یکدیگر شود. (3)
در این تحقیق سعی شد ارتباط بین هوش هیجانی و رضایتمندی زناشویی در زوجین بررسی شود و ارتباط این دو عامل به همراه عواملی مثل سطح سواد و مدت ازدواج ارزیابی گردد.
و.....