لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه34
کسی که بدون بهره از شیدایی به خود جرأت میدهد شعر بسراید و میاندیشد، با سرودن شعر به کمک قالبهای فنی میتواند شاعر باشد، بالطبع از یک شاعر واقعی فرسنگها فاصله دارد. از این رو شعر فرهیختگان همیشه در سایه آن چیز ناشناخته ای است که جنون الهی از آن برون میتراود.
این مفهوم را که یکی از پایههای فلسفه جهان بیان کرده، مهر تأییدی است بر این باور که برای ورود به عوالم شیدایی ـ به عنوان راهی برای رسیدن به الهام برای آفرینش و آزادی ـ روحی گشوده نیاز است تا بدین طریق به الهام شعری دست یافت. تصوف یا به عبارتی جریان عرفان اسلامی، فراتر از هر ایدئولوژیای، به سوی شکل اساسی از ژرفاندیشی گام بر میدارد. در اینجا شاعر تنها تلاشش به کارگیری زبان در شعر نیست. بلکه خود را نیز با آن در میآمیزد.
قریب هزار سال پیش شاعری صوفی، تصوف را فرازمینی تصویر میکند. چون هدف و نهایت آن را میتوان به عنوان یک حکمت متعالیه از حقایق برتر تعریف کرد که بیشتر با تجارب حسی قابل قیاساند تا شناختی که از ذهن حاصل میشود. در این میان پرسشی مطرح میشود: پس آنگاه خردی که با شناخت از دست میدهیم کجا قرار دارد؟
معنای غایی تصوف، قدسیت است، اما قدسیتی خلق شده و خاص. حتی برعکس مثال قدسیت malamali که عدم پذیرش را بر میانگیزد. قدسیت شاعر سبک اوست. همچون تائوئیسم و ذن. صوفی رابطهای بین کشف عرفانی و الهام شعری برقرار میکند و فضای متافیزیکی لازم را برای فهم آن پدید میآورد.
گزارهای الهی "حکمت بازگشت" را بیان میکند ”به راستی ما خدائیم و به او باز میگردیم". صوفیان به این کشش (تلاش برای غوطهور شدن در هر آنچه مطلق است) یا سیر به سوی ذات قدسی از دو مسیر زهد دست یافتهاند: ژرفاندیشی (مراقبه) و شعر (چشمان ژرفاندیش).
برای صوفی، عبادت شعر و قلب مرکز شناخت است. او در مورد حالت حیرانی، خاموشیگزینی و حیرتی که نوآموزان در پی آناند میگوید: "روحت را آرام کن و شنا بیاموز." به بیانی دیگر "ذهنت را همانگونه که روحت را رها میکنی (در الهام) رها کن و سپس از آنکه چند گامی برداشتی میتوانی حرکت ناگهانی شهود را لمس کنی، چون جسمی در آب که حرکات ناگهانی عضوهایش را رها میکند، بی آنکه به چیزی چنگ زند:
هر که جز ماهی ز آبش سیر شد هر که بی روزی است روزش دیر شد (مولانا)