از روش تعلیم و تربیت انسان و زیانهایی که بر اثر فقدان یا نقصان آن دامنگیر فرد و جامعه می شود از سویی احتمال انحراف آن از مسیر صحیح در مدت رشد فرد از سوی دیگر ایجاب می کند که فعالیتهای مربوطه مورد توجه خاص و مداوم قرار گیرد و اثرات این فعالیتها جز در رفتار فرد قابل مشاهده نیست .
در عصری که ما زندگی می کنیم بروز مشکلات روانی و اختلالات رفتاری مخصوصاً برای نوجوانان و جوانان امری بدیهی است زیرا در این عصر روابط انسانی جای خود را به ماشین آلات و کامپیوتر داده اند و صمیمیت گذشته از بین رفته و هر کسی به فکر خودش است و نوجوانان بیشتر از همه دست خویش اختلالات رفتاری ناشی از تنهایی و تربیت غلط و عدم توجه می گردند با این وجود شناخت اختلالات و یافتن راه حل مبارزه با آنها چه از طرف اولیاء خانواده ها و چه از طرف مسئولین آموزشی نوجوانان ما و نسل آینده را در مقابل این مشکلات ایمن خواهد کرد و ما جامعه ای سالم با نوجوانانی موفق و سالم خواهیم داشت و در این پژوهش گوشه کوچکی از اختلالات و مشکلات نوجوانا مورد بررسی قرار می گیرد امید است که چراغی باشد سر راه آیندگان ( چکیده ای از مقدمات کتابهای مربوط به اختلالات رفتاری ) .
اصطلاح اختلالات رفتاری، بدون آنکه تعریف شود، تقریبا 85 سال پیش، وارد فرهنگ علم روانشناسی شده است. از آن هنگام معلمان، پزشکان، روانشناسان و افراد دیگری که با مشکلات هیجانی و رفتاری کودکان در ارتباط هستند از این اصطلاح برای بیان مقصود خویش استفاده کردهاند. اما تعریف واحدی که مورد پذیرش همگان باشد، ارائه نشده است.
ردز و پال، معتقدند که تعریف اختلال رفتاری به لحاظ انفجار ایدهها و تعدد نظرات فراوانی که توسط متخصصین رشتههای گوناگون علوم انسانی در این مورد مطرح میباشد، روشنی و صراحت خود را از دست داده است.
بیت، کودک با اختلالات رفتاری را کودکی میداند که رفتارهایش به اندازهای نامناسب است که شرکت او در کلاس درس، باعث از هم گسیختن حواس یا آشفتگی ذهنی سایر همکلاسان باشد و نیز فشاری بیش از حد به معلم وارد کند.
وود، معتقد است که تعریف یک رفتار دشوار و اعمالی که از آن تعریف ناشی میشود باید 4 عامل را دربرگیرد:
عامل مزاحم: چه چیز و یا چه کسی عامل این مسأله است؟ عامل رفتار دشوار: رفتار دشوار چگونه تعریف میشود؟عامل محیطی: در چه موقعیتی مشکل رفتاری رخ میدهد؟ عامل مورد زحمت: چه کسی رفتار را مشکل تلقی میکند؟قانون آموزش و پرورش برای تمام کودکان معلول، اصطلاح "آشفتگی عاطفی جدی" را پیشنهاد کرده و آن را چنین تعریف میکند: این اصطلاح به معنای حالتی است که در آن کودک، خصوصیاتی را در مدتی طولانی و با درجهای شدید از خود نشان میدهد. بهطوری که آن رفتار تأثیر ناگواری بر پیشرفت تحصیلی او باقی میگذارد. این خصوصیات عبارتنداز:
ناتوانی در یادگیری در صورتی که نتوان آن را معلول عوامل هوشی، حسی و یا بهداشتی دانست. ناتوانی در ایجاد ارتباطی رضایتبخش با همسالان و معلمانرفتار یا احساساتی نامتناسب در موقعیتهای طبیعی و عادینشان دادن ناشادی و یا افسردگی مداوملینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:10
فهرست
یادگیری و نظریه های یادگیری
*یادگیری از دیدگاه گشتالت :
ارتباط رفتار با یادگیری
*نظریهی شناختشناسی تکوینی (ژان پیاژه)
*نظریهی یادگیری اکتشافی (برونر)
به عقیدهی برونر یادگیری دارای سه جنبهی همزمان است :
جنبههای یادگیری
*یادگیری معنادار کلامی (آزوبل)
*نظریهی انسانگرایی (کارل راجرز)
*منابع :
یادگیری و نظریه های یادگیری
یادگیری عبارت است از تغییر رفتار آموزشی و پرورشی مطلوب در یادگیرندگان بازده هر نظام آموزشی و پرورشی بر اساس میزان این تغییر رفتار یا تغییرات رفتار محاسبه و مورد ارزشیابی قرار می گیرد.
در رفتارگرایی عقیده کلی بر این است که همه یادگیرندگان در اصل برابرند . امّا شرایطی که بر آنان تأثیر میگذارد ، متفاوتند . همین شرایط موجب تفاوتهای رفتاری میشود .
رفتارگرایان : تغییر در رفتار (هر نوع عملی که از فراگیر سر میزند به اضافه فکر کردن) فقط عملی که از ما سر میزند ، نیست . به فرآیند پردازش اطلاعات کاری ندارند ، به این که چه تحولی رخ میدهد کاری ندارد .
به برونداد کار دارند ، به حاصل کار دقّت دارند ، این قابل سنجش و اندازهگیری است .
رفتارگرایی (پاسخ به محرکها) کانون توجه معلم بر پاسخهای مورد انتظار مبتنی است . میخواهد پاسخها و واکنشهای دانشآموزان را شکل دهد تا همانند الگوی اولیه که توسط وی ارایه شده است ، بشود .
نظریههای شناختگرایی بیانگر این واقعیت میباشد که یادگیرنده عامل اصلی و مهم کسب اطلاعات است و بر اساس اعتقاد گروهی از روانشناسان : همه توانمندیهای ما همچون ادراک ، یادآوری ، استدلال در یک نظام پیچیده ، سازمان یافتهاند که آن را شناخت مینامند .
آدمی میتواند به تعبیر و تفسیر اطّلاعات بپردازد ، پیچیدگیها و معماهای زندگی را از روی بینش حل کند ، رویدادها و مسایل روانی را پیشبینی نماید و به تجربههای سنجیده و نامشهود سازمان دهد .
به طور کلی شناخت :هم فرآیند دانستن و هم محصول عمل دانستن است و اندیشهها ، اطلاعات ، خاطرهها یا نمادهای روانی و فرآیندهایی را در بر میگیرند که به وسیلهی نمادها کسب میشود .
در واقع به یاری پردازشِ شناخت و آگاهیهاست که میتوانیم آفرینندههای فعال حقایقی باشیم که ما را به فراتر از الگوهای محرک ، پاسخ میبرند .