اثرات طلاق
پس از طلاق ، به دلایل مختلف ممکن است عزت نفس دچار آسیب شود. بسیاری از افرادی که متارکه کردهاند خود را شخصی ناپسنده و فاقد توان کافی برای ازدواج مجدد میدانند. مردان و زنان از لحاظ واکنشی که در برابر طلاق از خود نشان میدهند، با یکدیگر فرق دارند. مردان گرایش به آن دارند که طلاق را به عنوان چیزی به ناگهان رخ کرده است، ادراک کنند. زنان بیشتر احتمال میرود که آن را به عنوان نقطه پایانی بر یک فرآیند طولانی قلمداد کنند. به همین خاطر است که زنها کمتر احساسهای منفی را درباره طلاقشان گزارش میکنند. طلاق برای زنان تنشزاتر و گسلندهتر است تا مردان. ممکن است این زنی باشد که تردید کمتری درباره نفس طلاق داشته باشد. اما هم اوست که در برقراری زندگی جدید مشکلات بیشتری خواهد داشت.
آدمیان از لحاظ واکنشی که در برابر طلاق از خود نشان میدهند، بسیار متفاوتاند، بسیاری از هم میپاشند، اما برخی دیگر ، نوعی تعالی عاطفی را تجربه میکنند. اگر طلاق را نقطه مقابل ازدواج موفق و خوب تلقی کنیم، در این صورت ، پدیدهای غمبار قلمداد خواهند شد. اما برای بسیاری از کسانی که طلاق گرفتهاند، انتخابهایی که در اختیار واداشتهاند یا طلاق بوده است و یا یک ازدواج ناموفق و بد. با در دست داشتن این انتخابها برخی شواهد حاکی از آن است که طلاق میتواند شخصا مفید و سودمند باشد. محققین به این نتیجه رسیدهاند که ممکن است بار آمدن در خانه از هم نپاشیدهای که ویژگی آن نزاع و جنجال است، آسیب رسانتر و مضرتر از بزرگ شدن در خانهای باشد که در اثر طلاق فروپاشیده است.
کنار آمدن با طلاق
سازگاری با طلاق به عوامل بسیاری وابسته است: نگرش در مورد ازدواج ناموفق ، شخصیت فرد و محیط اجتماعی. برای کنار آمدن با طلاق ، کمکهای بیرونی از سوی متخصصان بهداشت روانی و گروههای خود یاری متشکل از افراد مطلقه (مانند والدین بی همسر) در دسترس هستند. همچنین حتی هنگامی که طرفین عزم خود را برای طلاق جزم کردهاند مشاوره با زوجها میتواند مفید واقع شود. برخی از فنون مسئله گشایی و مهارتهای حل تعرضی هم که برای بهبود ازدواجها بکار میروند میتواند برای کمک به حل آسیبهای ناشی از جدایی موثر باشد.
طلاق، «راه حل»ی نیازمند راه حل
قانون طلاق در ایران، همانند بسیاری از قوانین نیازمند بازبینی جدی است. نقل قولهایی که در این مقاله آمده، مشت نمونهی خروار است. ضمن این که باید توجه داشت که این مردان، این شوهران، این پدرشوهران و پدران، اعضای سادهی همین جامعهاند و بخشی از همان مردمی که آزادیخواهان و نیروهای مترقی از آنها دفاع میکنند.
مجموعهی مسایلی که در حال حاضر در ایران در ارتباط با امر طلاق و حقوق زنان و کودکان طرح میشود، سلسله گزارشها و مقالات مجلات و روزنامهها، مصاحبهها و به ویژه نارساییهای قانونی، فقهی و عرفی مربوط به این مسایل، حکایت از وجود بیماریای کهنه و معضلی دامنگیر در جامعه دارد که روز به روز عمیقتر میشود. نکتهای که به ویژه باید مورد توجه قرار گیرد، طرز تفکر حاکم بر ارگانهایی است که به هر دلیلی، با این مسئله مرتبطند. روشن است که ازدواج و طلاق، اگرچه اموری خصوصی به شمار میآیند، اما به عنوان نهادهای اجتماعی بر دیگر ارکان اخلاقی و اقتصادی جامعه نیز موثرند و از آن تأثیر میگیرند.
قوانین نادرست، پشتوانهی سنتهای نادرست
در دوران اخیر و در زمینهی تحولات اجتماعی اقتصادی ایران در دو دههی گذشته رشد ازدواجهای زودرس، بیشناخت و اجباری، یا پدیدهی « دخترفروشی» در میان اقشار کمبظاعت، میرود تا به یک گره کور در راه سلامت جامعه بدل شود. گذشته از مشکلات فزایندهی اقتصادی، ضعف و یکسویه نگری در قوانین مدنی مربوط به ازدواج و طلاق نیز مزید بر علت شده و راه هر گونه اصلاح یا بازسازی را در این رابطه میبندد. بر اساس نگاه سنتی در ایران اسلامی، تشکیل خانواده چیزی نیست جز قراردادی اقتصادی و جنسی که به ازدیاد نسل نیز میپردازد و از روابط بیبند و بار و آزاد یا گسترش «فساد» جلوگیری میکند. اما حتی از همین زاویه نیز، دو انسانی که با هم به پای امضای این قرارداد میروند، دارای حقوق برابر و مشارکت با یکدیگر را آگاهانه برنگزیدهاند. در بهترین حالت به یکدیگر برخوردهاند و حال باید مددکار رفع نیازهای اقتصادی و جنسی یکدیگر باشند. این چارچوب باید حفظ شود، مبادا که پردههای «عفت» جامعه بدرد و دین و ایمان مردم به خطر بیافتد. در این جامعه، نگاه سنتی، حکومت و قوانین مدنی، سن بلوغ را با سن ازدواج برابر تلقی میکند. از این گذشته، جوانان، در دورهای از زندگی خود که به ایجاد ارتباط و شناخت جنس مقابل خود نیازمندند، از این روابط محرومند و تنها، راه ازدواج را پیش روی خود مییابند. این تنها امکان موجود، اغلب بهترین امکان نیست. تلقی بسیاری از مردان سنتی از «همکاری» در چارچوب همان «قرارداد» خشک نیز نادرست است. در نتیجه، با کمال تأسف باید گفت سنن حاکم بر اخلاق اجتماعی ما نه تنها به ساختن آشیانهای پر مهر مدد نمیرساند، بلکه کانونهای گرم و مستقل را نیز به قفسی تنگ و آزار دهنده بدل میکند که چه بسا فرو ریخته بهتر. در مجال این مقاله نیست که به بررسی دقیق علل جدایی همسران، یا نکات مثبت و منفی طلاق بپردازد. بحث بر سر وجود نقایص جدی در قوانینی است که به صورت پشتوانهی سنتهای غلط جا افتاده در محیط عمل میکند و لذا، مشکلات زنان جامعه در این زمینه روز به روز پیچیدهتر و بیشتر میشود.
«حق طلاق» و نابرابری در برابر قانون
در ایران نیز، مانند بسیاری از جوامع دیگر جهان، طلاق امری ناپسند به شمار میرود. نفرت از طلاق، گذشته از جنبههای عاطفی، ریشه در اعتقادات مذهبی نیز دارد. البته اسلام از معدود مذاهبی است که هم ازدواج و لذتجویی جنسی را مثبت تشخیص داده و به آن اهمیت میدهد، و هم مخالفت جدی با طلاق در آن مطرح نشده است. اما در این زمینه نیز، ماند موارد بیشمار دیگر، زن مورد تبعیض قرار گرفته است. حق مردان در اختیار کردن همسران متعدد و امکان بهرهوری از «صیغه»، با حق یکجانبهی آنان برای طلاق دایرهی تبعیض را تکمیل میکند. اگرچه نابرابری ساختاری جنسی علل و عوامل گوناگونی دارد و از میان رفتن آن نیز ساده نیست، اما تدوین و تصویب قوانین صحیح میتواند در این زمینه راهگشا باشد. قوانین موجود ایران، دست مردان را برای چندهمسری – و سپس- طلاق دادن زنان عقدی خود- تک تک یا یکجا- باز میگذارد، اما دست زنان را برای طلاق گرفتن از همسری نامناسب و خطرناک نیز میبندد. البته طبق موازین شرعی و قوانین مدنی، در موارد خاصی زن میتواند تقاضای طلاق کند. اما این درخواست باید با دلایلی همراه باشد که ثابت کند مرد قادر به تداوم «ریاست» خود بر خانواده نیست. مرد باید دیوانه، مبتلا به مرضی درمانناپذیر و مسری، محکومیت طولانی به زندان، ناتوانی جنسی و امثال آن باشد، یا هسر خود را برای مدتی طولانی ترک کرده باشد، تا زن بتواند از او طلاق بگیرد.
سنت و قانون: نظر زنان صائب نیست!