تاثیر کامپیوتر بر جامعه
جامعه شناسی کامپیوتر
کامپیوتر و اینترنت امروزه به بخش غیر قابل انکار و مهمی از زندگی اکثر مردم جهان مبدل شده است. بررسی جامعه شناختی و تاثیر متقابل جامعه بر کامپیوتر و جامعه شبکه ای و بالعکس اثرات فراوان کامپیوتر و برنامه های کامپیوتری و اینترنت و… بر شکل جامعه، ساختار و سازمان آن، هنجارها و ارزشهای جامعه و حتی انحرافات اجتماعی و… مسئله قابل ملاحظه ای است. از دیگر سو از بعد روان شناختی، تاثیرات فراوان کامپیوتر بر روح و روان افراد و مشکلات یا تبعاتی از این قبیل نیز کم اهمیت نمی باشد. از دید اقتصادی، بازار گسترده کامپیوتر و ثروت فراوانی که از این طریق به شکل خرد و کلان عاید عده ای می شود و مواردی از این قبیل که ثروتمندترین فرد جهان صاحب شرکت مایکروسافت است و نیز این موضوع که امروزه کشورهایی که در جامعه اطلاعاتی نقش بیشتری ایفا کنند ثروت بیشتری خواهند داشت و بالعکس مسئله مهمی به نظر می رسد. از بعد سیاسی، تاثیر متقابل سیاست و شبکه های کامپیوتری و اینترنتی غیر قابل اغماض به نظر می رسد. از دریچه فرهنگ نیز انکار تاثیر متقابل اینترنت و کامپیوتر با فرهنگ هر جامعه ای اشتباهی بزرگ است. به هر روی تفاوت بارز امروز و دیروز و تفاوت قرن 21 با قرن 20 همین تاثیر فراوان کامپیوتر در زندگی انسان است. گرچه طیف این تاثیرگذاری بسیار وسیع می باشد و کشورهای صنعتی و عقب مانده و طبقات غنی و فقیر تفاوت و تمایزهای فاحشی در این زمینه با یکدیگر دارند، اما به نظر می رسد در طی سالهای آینده به تدریج این تمایزات حداقل در شکل ظاهری اش کاهش یابد و قرن آینده قرن کامپیوتر و جامعه آینده بشری، جامعه اطلاعاتی و شبکه ای باشد.
ایران ما هم هر روز وابستگی بیشتری در زمینه کامپیوتر و اینترنت احساس می کند. هر روز بر تعداد کاربران اینترنت افزوده می شود و هر لحظه دلبستگی و علاقه و وابستگی و نیاز ما با این ساخته بشری بیشتر می گردد. تمام این داستانها را گفتم از حرص این که چند روزی است کامپیوترم ویروس گرفته و به همین علت کمتر می توانم در سایت ها جستجو کنم و حتی کمتر می توانم وبلاگم را آپدیت کرده یا حتی عکس و گرافیکی در آن به کار برم!!!
لذا فارغ از موارد تئوریکی که در بالا در مورد نیاز و وابستگی امروز بشر به کامپیوتر و اینترنت گفتم،، خود به طور محسوس نیز این مسئله را در چند روز اخیر درک کرده ام!
کامپیوتر و سرعت
در یک کشور فقیر، استفاده از ریزکامپیوتری که توسط ماهواره به یک سیستم اطلاعاتی که نیمی از جهان را در بر دارد
مرتبط است، عملی احمقانه میباشد. این عمل، نوعی افراط و زیادهروی تکنولوژی است. اگر گروههای محلی را مجبور کنیم که کامپیوترهایی کاملاً پیشرفته را خریداری کنند، این نوعی ستم و بیرحمی در حق آنها است.
جری ماندر
یکی از مشهورات زمانه، مطلوبیت سرعت است و کامپیوترها از این جهت که بر سرعت کارها میافزایند، ستوده میشوند، امّا آیا واقعاً سرعت تا چه حدّ برای جامعه و عموم مردم مفید است؟ آیا برای شرکتها و مؤسسّات بزرگی که در پی بلعیدن جهان هستند، چقدر سودمند است؟
تحقیقات بیانگر آن است که شتاب گرفتن زندگی، آثار روحی و روانی نامطلوبی بر جامعه به جای میگذارد و تنها مؤسسّات عظیم از این شتاب سود سرشاری میبرند.
در سالهای اخیر، در برابر این عقیده که «بزرگتر لزوماً بهتر است»، ایستادگی شده است. افرادی مانند «لیپولدکوهر» و «ای.اف. شوماخر» و هم چنین جنبشهایی مانند «گرینز» و «بیوریجنالیسم» درباره این موضوع که اندازهها و معیارهای محض اقتصاد و تکنولوژی کشورهای مدرن، مشکلات ساختاری غیرقابل حلی را به وجود میآورند و منجر به بیگانگی میان مردم، دشمنی میان کشورها و تخریب طبیعت میشوند، اظهار نظر کردهاند. آنچه به نحو جدی مطرح است اینکه اگر کوچکتر زیباتر است، (همان گونه که اکثریت موافقند)، کندتر و آهستهتر چه طور؟ تنها اندکی از مردم معتقدند، سرعت یکی از ابعاد مهم اندازهگیری است.
بزرگترین مؤسسّات و سازمانهای جهان امروز ـ ارتش، شرکتها، دولتها، بانکها ـ تنها زمانی میتوانند بزرگ و از نظر جهانی وسیع باشند که قادر باشند به سرعت از دادههای عظیم و پیچیدهای که در بین شعبات گوناگون آنها در جریان است، آگاهی داشته باشند، کامپیوترها، همراه با ارتباطات دوربرد ماهوارهای، موفق شدهاند محدودیتهای قدیمی در ارتباط با اندازه را از بین ببرند. امروز یک مؤسسه میتواند خود را فراتر از مرزها گسترش داده، تمامی جهان را احاطه کند. مرزهای بینالمللی از بین رفتهاند.
در حالیکه کامپیوترها به دایره اطلاعات، سرعت بخشیده و از نظر جغرافیایی مؤسسّات بزرگ را گسترش دادهاند، انسانها برای اینکه بتوانند خود را با این گستردگی و سرعت تطبیق دهند، مجبور شدهاند که سریعتر حرکت کنند و در حالی که مؤسسّات، حجم فعالیتهای اقتصادی را سرعت بخشیدهاند (نقشهبرداری ماهوارهای از منابع، دسترسی و وارد شدن به محلهای بکر و دست نخورده، حرکت سریع سرمایهها، توسعه سرمایههای زیر بنایی) چهره کره زمین بسیار سریعتر از هر زمان دیگری دچار تغییر و تحول شده است. فعالیتهای شرکتها سرعت میگیرد، تأثیرات بر روی کره زمین شتاب بیشتری به خود میگیرد و فعالیتهای انسانها نیز همینطور. آیا این روندی مثبت است؟
در اجتماع ما، سرعت چنان ستوده شده است که گویی به خودی خود، نوعی حسن و مزیت است و امروزه سرعت اطلاعات، با میزان بیسابقهای از اطلاعات، ما را در خود غرق کرده است؛ در حالی که بیشتر این اطلاعات در مرحله عمل بیفایده هستند. نتیجه واقعی این تحول، افزایش تنشهای روانی و اضطراب در انسانها است، به خصوص زمانی که ما سعی میکنیم خود را با جریان در حال رشد اطلاعات هماهنگ کنیم. سیستمهای عصبی، سرعت را بیش از قوه ادراکی، تجربه میکنند و تحت تأثیر آن قرار دارند. این وضعیت مانند این است که انگار همگی ما در یک بازی ویدئویی که مورد توافق همه اجتماع است، گرفتار شدهایم؛ جایی که اطلاعات بر روی صفحه نمایش، سریعتر و سریعتر ظاهر شده و ما به طور جدّی در حال تلاش برای تطبیق سرعت خود با سرعت این اطلاعات هستیم.
در حقیقت بازیهای ویدئویی بهترین مثال برای این وضعیت هستند. اغلب با این ادّعا که «این بازیها هماهنگی بین چشم و دست را سرعت میبخشند»، از آنها دفاع شده است. در نشستهایی که بین رؤسای تولیدکننده بازیهای ویدئویی تجاری صورت میگیرد، این ادّعا را در برابر گروههایی از خانوادهها که به دنبال ممنوعیّت این بازیها هستند، به صورت مؤثر و کاری طرح میکنند. امّا این سؤال مطرح است که چرا افزایش سرعت هماهنگی بین دست و چشم پسندیده است؟
تنها فایده واقعی این هماهنگی میتواند، این باشد که مهارتهای بسکتبال یک فرد را افزایش خواهد داد و یا فرد را برای یک بازی ویدئویی سریعتر آماده خواهد کرد. رونالد ریگان از بازیهای ویدئویی به عنوان یک تربیتکننده خوب نسل جدید خلبانان هواپیماهای بمبافکن ستایش کرد. مانند خلبانانی که عراق را بمباران کردند و تجهیزات آنها مشابه بازیهای ویدئویی بود.
در طی هزاران سال، بشر هماهنگی دست و چشم خود را با عوامل طبیعی و محیطی تطبیق داده بود که میتوان از آن با «سرعت طبیعی» یاد کرد. همه چیزهایی که انسانها با آن سر و کار داشتند، با سرعتی متناسب با تواناییهای ما در حال حرکت بودند، این نوع تطبیق لازم بود تا نوع بشر بتواند به حیات خود ادامه دهد؛ زیرا بشر باید به وسیله دستان خود کارها را انجام میداد.
همراه با انقلاب صنعتی، بسیاری از چیزها سرعتی مکانیکی یافتند. از آنجا که محیط طبیعی راه را هموار کرده بود و زندگی انسان نیز به محیطهای دستساز بشر انتقال پیدا کرد، آهنگ و ریتم طبیعی واکنشها و عکسالعملهای ما، جای خود را به ریتم و آهنگ صنعتی داد. ما یاد گرفتیم تا با سرعتهای مکانیکی تعامل متقابل داشته باشیم، همان گونه که کارگران خط مونتاژ و بیشتر رانندگان اتومبیل با این تطابق آشنا هستند. امروزه ماشینها با سرعتهای الکترونیکی حرکت میکنند و چرخه فعالیتها نیز در حال سریعتر شدن است و ما نیز در این چرخه زندگی میکنیم.
بازیهای ویدئویی کامپیوتری، آموزشدهندههای خوبی برای جهان سریعتر هستند. وقتی ما با این بازیها مشغول هستیم، هدف ما این است که محو و غرق در آنها شویم. سمبلها و نشانههای الکترونیکی روی صفحه نمایش، وارد مغز ما میشوند، از سیستم عصبی ما عبور میکنند، و عکسالعمل در موقعیتهای جنگ یا پرواز را که در نهاد ما وجود دارد و در اینجا خود را از راه دستان ما بروز میدهد، تحریک میکند. تفکر بسیار کم و ناچیزی در بازیهای کامپیوتری نیاز است. شیئی که ما با آن بازی میکنیم، قرار است به سرعت و بدون تأمل از خود عکسالعمل نشان دهد.
یک بازیکن حرفهای بازیهای ویدئویی، برنامه کامپیوتری را وا میدارد که سریعتر برود و همراه با افزایش سرعت این چرخه، بازیکن و ماشین در یک چرخه روان و در حال حرکت به یکدیگر مرتبط میشوند؛ چرخهایی که جنبه و ابعاد هر دو را در بر دارد، با گذشت زمان و تمرین، تواناییهای انسان به برنامه کامپیوتری شباهت پیدا میکند؛ تحول، با این تعامل متقابل سریعتر میشود، امّا این فرایند تحول به صورت قابل ملاحظهای جدید و بیسابقه است. تغییر و تکامل که ابتدا به صورت تعاملی بین انسانها و طبیعت صورت میگرفت، اکنون بین انسان و محصولات ساخت خود انسان، اتفاق میافتد. ما روابط خود را به طور متقابل با محیطی که خود ایجاد کردهایم بسط و گسترش میدهیم؛ با ماشینهایی که خود ساختهایم و با خودمان. این وضعیت، نوعی «زاد و ولد درونی» است که میگوید، ما و طبیعت با یکدیگر رابطهای نداریم.
بازیهای ویدئویی و کامپیوترها، فرایندی را سرعت میبخشند که قبلاً توسط نسلی از بینندگان تلویزیون تحریک شده بود. بیشتر مردم، تماشای تلویزیون را عملی منفعل و یک طرفه میدانند ـ که همین طور هم هست ـ در حالی که بازیهای ویدئویی و کامپیوترها تعاملی متقابل دارند.
تلویزیون، ما را کودن و پُرتنش بار میآورد. تماشای تلویزیون تنها وضعیت ذهنی مناسبی برای بازیهای کامپیوتری و تعلق به کامپیوتر به وجود میآورد. زمانی که تکنولوژیها با هم تلفیق شوند، نسلی از مردم را به وجود میآورند که بسیار پرشتابتر از آن هستند که خود را با ریتمها و حرکتهایی آهسته، طبیعی و ابتدایی تطبیق دهند. بازیهای ویدئویی، تلویزیون، کامپیوترها، واکمنها، بچههایی که رادیوهای بزرگ را در خیابان حمل میکنند و خیابان و خط مونتاژ و بزرگراه و آزادراه، همه و همه، جزیی از فرآیند سرعت هستند که زندگی و حیات ما را سریعتر و سریعتر میچرخانند؛ کاری میکنند که زندگی پر جاذبهتر به نظر برسد. در حالیکه تنها بیثبات و پر شتابتر شده است.
این پیش فرض که سرعت ذاتاً چیز خوبی است، به بخشهای دیگر نفع میبخشد. بخشهایی که بیشترین منفعت را میبرند، مؤسسّات عظیمی هستند که قادرند سرعت معاملات و داد و ستدها را افزایش داده، مستقیماً به سوی قدرت و پول حرکت کنند. برای بیشتر باقیمانده جهان، تأکید بر سرعت و شتاب مضر است. مطمئناً سرعت برای کارگران، مضرّ و صدمهزننده است؛ برای ارتباطات مردمی مضرّ است. سرعت، اضطراب و نگرانی ایجاد میکند و پیامدهای مخربی در بقای فرهنگهای مخلتف غیر غربی دارد.
مردم بومی تمایل دارند در واحدهای اقتصادی کوچک با کار جمعی، که تمامی تصمیمات در آنها با توافق همه صورت میگیرد، به فعالیت مشغول شوند. این تمایل به خودی خود، میزان زیادی صمیمیت میان مردم ایجاد میکند. از آنجایی که زمان به عنوان یکی از نعمتهای متعدد خداوند است که مردم بومی و ساده، بیشتر از ما از آن لذت میبرند، ارتباطات در میان آنها نیز معمولاً با یک آهستگی سنجیده تعریف شده است. مردم هول و شتابان نیستند. آنها به فکر انجام دادن بیشتر در زمان کمتر نیستند، زیرا زمان کافی برای به انجام رساندن آنچه که نیاز به انجام دادن است، وجود دارد. آنها از مشغولیتهای شخصی خود لذت میبرند، در حالی که شتاب و عجله بیش از حدّ، اجازه چنین لذتی را به آنان نمیدهد. وقتی قرار است کارها انجام شوند، با همکاری و همدلی گروه انجام میشود.
امروزه فشار فرهنگهای مهاجم غربی، باعث شده است که زندگی جوامع غربی در جهتها، زمانها و زمانبندیهای کاملاً متفاوتی شکل بگیرد. این مسئله حیات فرهنگهای غیر غربی را از طریق تغییر آداب و رسوم و روشهای سنتی آنها، تهدید میکند.زمانی مقالهای را در «گفتمان توسعه» به نام پرستش خدای دروغین، نوشته «کن دارو» و «مایکل ساکسنین» مطالعه میکردم. این دو نویسنده، بیشتر عمر خود را صرف انتقال تکنولوژیهای کوچک و محدود به روستاهایی در فقیرترین کشورهای جهان کردهاند. مقاله، گزارشی است در مورد «جنون کامپیوتر». همان جنونی که میان آژانسهای عمران بینالمللی و گردانندگان آنها که از اتصالات کامپیوتری طرفداری میکنند، وجود دارد. به عقیده دارو ساکسنین، فرضیه این است که کامپیوترها ارائه کننده ارتباطاتی بیسابقه، سریع و ارزان، در جهت آبادانی و عمران روستا هستند که میتوانند «نیازهای اطلاعاتی» آنها را برای صنعتی شدن برآورده کنند. این دو نویسنده، نتیجهگیری میکنند که این فرضیهای «مزخرف و خطرناک» است، زیرا:
در یک کشور فقیر، استفاده از ریزکامپیوتری که توسط ماهواره به یک سیستم اطلاعاتی که نیمی از جهان را در بر دارد مرتبط است، عملی احمقانه میباشد. این عمل، نوعی افراط و زیادهروی تکنولوژی است. بیشتر کشورهای فقیر، به تکنولوژیهایی بسیار سادهتر مانند ماشینهای تایپ، کتابهای مرجع، ابزارهای دستی، دوچرخه و ضبط صوت نیازمندند. یافتن تعمیرکاران ماهر کامپیوتر تقریباً غیرممکن است؛ اگر گروههای محلی را مجبور کنیم که کامپیوترهایی کاملاً پیشرفته را خریداری کنند، این نوعی ستم و بیرحمی در حق آنها است.
تعداد صفحات : 41
متن کامل را می توانید پس از پرداخت دانلود نمائید