هرگاه نون ساکن به یکی از حروف «ی - ر- م - ل- و – ن » برسد نون ساکن حذف شده و این حروف(که اختصاراً به آنها حروف یرملون می گویند) با تشدید خوانده می شوند.
تذکر : در مورد احکام نون ساکن باید توجه داشت که تنوین هم نوعی نون ساکن محسوب می گردد.
مثال: مَن یَشَاء مَیَّشاء
مثال: سِراجاً مُنِیراً سِراجَمُّنیراً
بمعنای ظاهر و آشکار کردن است.
این قاعده زمانی رخ می دهد که حرف نون ساکن به یکی از حروف حلقی برسد.
حروف حلقی عبارتند از:« ء - هـ - ح - ع - خ – غ ».توجه داشته باشید که حرف الف در واقع همان همزه(ء) می باشد و بر عکس.
مثال: مَن ءَامَنَ - مِنهُم - مِن حَیثُ
فایل پاورپوینت 16 اسلاید
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:18
دکتر محسن الویرى(1)
نظریهپردازان تمدن، عوامل مختلفى را براى شکلگیرى یک تمدن برشمردهاند و گاه به تأثیر باورهاى دینى در فرایند توسعه و پیشرفت تمدن توجه داشتهاند؛ ولى عنصر دین به عنوان جوهرهى تمدن، هنوز جایگاهى شایسته در این نظریهها نیافته است. از سوى دیگر دربارهى نقش و رسالت دین اندیشمندان دینشناس و جامعهشناسان دین دیدگاههایى متفاوت ارائه کردهاند. اگر تمدنسازى را نیز در حیطهى هدایت که رسالت اصلى دین است، بدانیم؛ آن گاه مىتوانیم از توانمندى دین و آموزههاى دینى در حوزهى تمدنسازى و ساز و کار آن سخن به میان آوریم. آموزههاى دین در حوزهى تمدنسازى با هر قوّت و توانى که باشد، بسان بذرى است که اگر در محیطى مناسب افشانده نشود عینیت و تحقق بیرونى نخواهد یافت. بررسى وضعیت ایران قبل و پس از ظهور اسلام و نیز بررسى وضعیت جامعهى یکپارچهى اسلامى پیش و پس از گرویدن ایرانیان به این جامعه مىتواند ما را به سمت درکى کلىاز تعامل آنها رهنمون باشد. مطالعات تاریخى نشان مىدهد که یکى از سرزمینهایى که اسلام توانست توانمندى خود را براى تمدن سازى در آن به اثبات برساند، ایران زمین بود. در نگاهى کلى مىتوان گفت برترین خدمت ایران به اسلام فراهم ساختن زمینهاى براى تجلّى قدرت تمدنسازى دین بود و از جمله خدمتهاى اسلام به ایران نیز جهت دادن به توان تمدنى ساکنان این سرزمین کُهن بود.
واژههاى کلیدى: اسلام، ایران، تمدن اسلامى، فرهنگ اسلامى، مستشرقان.
موضوع تمدن و عناصر سازندهى آن و عوامل مؤثر در فراز و فرود آن، یکى از مهمترین مباحثى است که در دهههاى اخیر از سوى نظریهپردازان مورد توجه قرار گرفته است.1 مطالعات و بررسىهاى تمدنى، حجمى قابل توجه یافته است با وجود این، هنوز شاخهى علمى مستقلى تحت عنوان تمدنشناسى در دانشگاههاى کشورهاى اسلامى شکل نگرفته است.2 مطالعات تمدنى در حال حاضر، بیش از همه در فضاى علم تاریخ صورت مىگیرد و پژوهشگران تمدن، همان تاریخ پژوهان هستند که به عنوان یک گرایش علمى بر روى تمدن متمرکز شدهاند و در نتیجه بیشتر آثار مربوط به تمدن، آثار مربوط به تاریخ تمدن است. ولى در حوزهى دیگر علوم نیز کمابیش مطالعاتى دربارهى تمدن صورت مىگیرد که مهمترین این حوزهها را مىتوان علوم مرتبط با فرهنگ و توسعه دانست. فرهنگ به عنوان بخش نرمافزارى تمدن، خود به خود زمینهساز ورود به بحث تمدن مىباشد و توسعه نیز به عنوان گامهاى اولیهى خلق یک تمدن، گاه پژوهشگران را به بحث دربارهى تمدن مىکشاند. در همین چارچوب، منابعى که به گونهاى به موضوع ویژگىهاى یک جامعهى کمال یافته و توسعه یافته اختصاص دارد به صورت مستقیم یا غیرمستقیم به موضوع تمدن نیز نظر دارند.3
در نگاهى کلى مطالعات تمدنى رایج در حوزهى علم تاریخ را مىتوان به دو شاخه تقسیم کرد:
مطالعاتى که با رویکرد گزارش تمدنها و دستاوردهاى آن صورت مىگیرد و به تاریخ نقلى شبیه است و هم در مرحلهى تحقیق از ساز و کار تاریخ نقلى و هم در مرحلهى ارائه گزارش تحقیق از شیوه و سبک تاریخ نقلى تبعیت مىکند. نگاه به تمدن در این رویکرد، یک نگاه درونى است. این گونه مطالعات گاه خالى از تحلیل نیست، ولى به مرحلهى نظریهپردازى در زمینهى کلّیت تمدن نمىرسد. شاید بتوان از ویل دورانت به عنوان نمونهاى براى این دسته از مطالعات تمدن نام برد.
مطالعاتى که با رویکرد نظریهپردازى دربارهى تمدن صورت مىگیرد و به آنچه تاریخ عقلى نامیده مىشود، شباهت دارد و مباحث آن با پارهاى مباحث فلسفهى تاریخ و جامعهشناسى تاریخ، پیوند مىخورد. در این مطالعات نقل حوادث و ارائهى گزارش از تمدنها صرفا به عنوان ذکر نمونه صورت مىگیرد و دغدغهى اصلى پژوهشگر، مباحث نظرى تمدن است. به عنوان نمونه آثار توینبى، یوکیچى،4 اشپینگلر، اتکینسون و حتّى هانتینگتون در این دسته از مطالعات تمدنى مىگنجد. در این رویکرد، نگاه به تمدن لزوما نگاهى بیرونى است. با توجه به سرشت فلسفى نگاه دوم به تمدن، در میان آثار فیلسوفان نیز مىتوان به اجمال یا تفصیل و به صراحت یا به اشارت به دیدگاههایى در این زمینه دست یافت از جمله در آثار هگل، مارکس و... .
غم وعشق، مطلع مهردر انتخاب همسر، درآمدی بر جامعه شناسی تجدد، قرآن و فرایند تاریخی پرسش، طب سوزنی، داروهای گیاهی، رمز موفقیت، قطعه هایی از گلهای رنج، سنگفرش هر خیابان از طلاست، فرزند دبستانی، شرح حال نسل خاکستری
ینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه14
فهرست مطالب
قرآن و علم الهی
نشانه قدرت الهی درعرصه آفاق
فصاحت و بلاغت
جنبه های لفظی و ظاهری
اعجاز کلامی
..
قالَ رَبّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّماء ِوَ الأَرْضِ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ.
"گفت پروردگارم میداند سخن را، در آسمان و زمین ، و او شنوا و داناست."
قرآن کریم ـ سوره ۲۱ آیه ۴
عالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهادَةِ الْکَبِیرُ الْمُتَعالِ.
"او از غیب و شهود آگاه و بزرگ و متعالی است"
قرآن کریم ـ سوره ۱۳ آیه ۹
قرآن کریم به ما میگوید که علم خداوند، لایتناهی بوده و از کوچکترین ذره تا به کهکشانها در زمین و آسمان را فرا گرفته است.
عالِمِ الْغَیْبِ لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِن ذَلِکَ وَ لا أَکْبَرُ إِلّا فِی کِتابٍ مُبیـنٍ.
" خداوندی که از غیب آگاه است. و به اندازه سنگینی ذره ای در آسمانها و زمین از علم او دور نخواهد ماند. نیز چیزى کوچکتر از این و نه بزرگتر نیست مگر آنکه در کتابی آشکار ثبت است." قرآن کریم ـ سوره 34 آیه ۳
خداوند در سوره بقره آیات 29 تا 33 میفرماید که علم الهی در انسان مستتر میباشد و خداوند آدم را جانشین خود در روی زمین قرار داده و به او علم اسماء را آموخت:
هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعا ثم استوى الى السماء فسواهن سبع سماوات و هو بکل شیء علیم (29)
و اذ قال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفة قالوا ا تجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک قال انی اعلم ما لا تعلمون (30)
و علم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم على الملائکة فقال انبئونی باسماء هؤلاء ان کنتم صادقین (31)
قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا انک انت العلیم الحکیم (32)
قال یا آدم انبئهم باسمائهم فلما انباهم باسمائهم قال ا لم اقل لکم انی اعلم غیب السماوات و الارض و اعلم ما تبدون و ما کنتم تکتمون (33).
"او خدایی است که همه آنچه را در زمین وجود دارد برای شما آفرید، سپس به آسمان پرداخت و آن را به صورت هفت آسمان برافراشت و اوست به هر چیز دانا.
و هنگامی که گفت پروردگار تو به فرشتگان که خواهم قرار داد در زمین جانشینی، گفتند آیا قرار میدهی در زمین آن را که فساد جوید در آن و خون ریزد، حالی که ما ستایش و سپاس تو گوییم و تو را تقدیس کنیم؟ گفت من می دانم آنچه را که نمیدانید
و آموخت به آدم نامها را همگی. سپس عرضشان کرد بر ملائکه و گفت خبر دهید مرا از نامهای اینان اگر هستید راستگویان.
گفتند منزهی تو، نیست ما را دانشی جز آنچه تو به ما آموختی، همانا تویی دانشمند حکیم.
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:9
سوره ناس مدنى است و شش آیه دارد. در این سوره رسول گرامى خود را دستور مى دهد به اینکه از شر وسواس خناس ، به خدا پناه ببرد، و به طورى که از روایات وارده در شاءن نزول آن استفاده مى شود این سوره در مدینه نازل شده ، بلکه از آن روایات بر مى آید که این سوره و سوره قبلیش هر دو با هم نازل شده اند.
طبع آدمى چنین است که وقتى شرى به او متوجه مى شود و جان او را تهدید مى کند، و در خود نیروى دفع آن را نمى بیند به کسى پناهنده مى شود که نیروى دفع آن را دارد، تا او وى را در رفع آن شر کفایت کند، و انسان در اینگونه موارد به یکى از سه پناه ، پناهنده مى شود: یا به ربى پناه مى برد که مدبر امر او و مربى او است ، و در تمامى حوائجش از کوچک و بزرگ به او رجوع مى کند، در این هنگام هم که چنین شرى متوجه او شده و بقاى او را تهدید مى کند به وى پناهنده مى شود تا آن شر را دفع کرده بقایش را تضمین کند، و از میان آن سه پناهگاه ، این یکى سببى است فى نفسه تام در سببیت .
دومین پناه ، کسى است که داراى سلطنت و قوتى کافى باشد، و حکمى نافذ داشته باشد، به طورى که هر کس از هر شرى بدو پناهنده شود و او بتواند با اعمال قدرت و سلطنتش آن را دفع کند، نظیر پادشاهان (و امثال ایشان )، این سبب هم سببى است مستقل و تام در سببیت .
در این میان سبب سومى است و آن عبارت است از الهى که معبود واقعى باشد، چون لازمه معبودیت اله و مخصوصا اگر الهى واحد و بى شریک باشد، این است که بنده خود را براى خود خالص سازد، یعنى جز او کسى را نخواند و در هیچ یک از حوائجش جز به او مراجعه ننماید، جز آنچه او اراده مى کند اراده نکند، و جز آنچه او مى خواهد عمل نکند.
و خداى سبحان رب مردم ، و ملک آنان ، و اله ایشان است ، همچنان که در کلام خویش این سه صفت خود را جمع کرده فرموده : «ذلکم الله ربکم له الملک لا اله الا هو فانى تصرفون » و در آیه زیر به علت ربوبیت و الوهیت خود اشاره نموده ، مى فرماید «رب المشرق و المغرب لا اله الا هو فاتخذه وکیلا»، و در این آیه اى که از نظرت مى گذرد به علت مالکیت خود اشاره نموده مى فرماید: «له ملک السموات و الارض و الى الله ترجع الامور»، پس اگر قرار است آدمى در هنگام هجوم خطرهایى که او را تهدید مى کند به ربى پناهنده شود، الله تعالى تنها رب آدمى است و به جز او ربى نیست ، و نیز اگر قرار است آدمى در چنین مواقعى به پادشاهى نیرومند پناه ببرد، الله سبحانه ، پادشاه حقیقى عالم است ، چون ملک از آن او است و حکم هم حکم او است . و اگر قرار است بدین جهت به معبودى پناه ببرد، الله تعالى معبودى واقعى است و به جز او اگر معبودى باشد قلابى و ادعایى است .